
اشاره: بازمحمد مبارز، یکی از مطرحترین ورزشکاران سالهای اخیر ورزش افغانستان به خصوص در رقابتهای «ام ام ای» یا ورزشهای آزاد است که معمولا در بین ورزشکاران داخلی، پیشروتر از سایرین بوده است. رقابتها، کارها و مسیرهایی را که او در سالهای اخیر رفته است، برای بسیاری بدل به یک راهنما و مدل شده است؛ چرا که بسیاری قدم در راهی گذاشتند که او پیش از آن رفته است. مبارز، هرچند که به آرزوهای بزرگش که راهیابی به سازمانهای بزرگ دنیا مثل «UFC» و «Bellator» و… بود، نرسید؛ اما او چهرهی ویژهای بوده و با توجه به فیزیک بدنی خوبی که دارد، از شهرت زیادی برخوردار شده است.
صبح کابل: خوش آمدید، مثل همیشه در شروع باید بگوییم که در بارهی خود تان بگویید، چیزهایی که مردم خبر نداشته باشند؟
مبارز: بازمحمد مبارز استم، سیویک ساله، متأهل و سه فرزند دارم؛ یک دختر و دو پسر. از دوران کودکی تا حالا که شاید نزدیک بیست سال میشود، ورزش میکنم. ورزش را از بخش آماتور شروع کردم و کم کم وارد ورزش حرفهای شدم. مسؤول سازمان «AFC» و البته فدراسیون ورزشهای رزمی استم. نام دخترم «ریحان» و پسر اولم نامش «رستم» است و دومی را که هیچ کسی خبر ندارد و شما نخستین کسی استید که در بیرون از خانواده از وجودش باخبر میشوید، نامش «سلطان» است.
صبح کابل: ضمن تبریک، تا کنون در چه رشتههایی فعالیت کردین و دستآوردهای تان چه بوده است؟
مبارز: پدرم، خانوادهی کاکایم و خانوادهی ما بیشتر شان کشتیگیر (پهلوان) بودند؛ زیر تأثیر این فضا، من هم از همان ابتدا کشتیگیر بودم. کشتیای که ما به آن کشتی «چَپَنکی» میگوییم، کورش هم کار میکردم. من از بنیانگذاران کورش در افغانستان استم. دو نیم سال در باشگاه معارف کابل، کشتی آزاد و فرنگی کار کردم، در کورش چهار سال قهرمان تیم ملی بودم که در رقابتهای جهانی اوزبیکستان و در رقابتهای آسیایی شرکت و نایب قهرمان شدم. از سال ۲۰۰۸ علاقهمند مبارزات آزاد شده و کورش را ترک کردم.
صبح کابل: از ابتدای وارد شدن تان به ورزش بگویید؟
مبارز: زندگی فراز و نشیب خود را دارد؛ اما باید بگویم که من سختیهای زیادی را تا حالا تحمل کردهام. روحیهی مبارزهطلبی و شجاعتی که دارم را از پدرم به ارث بردهام که دوست داشت من ورزشکار خوب و مشهوری باشم. او همیشه مرا تشویق میکرد که ورزش کنم. وقتی در همان دوران کودکی، پدرم از دنیا رفت، هم برای شادی روح ایشان و هم برای آن که مجبور بودم، ورزش برایم جدی شد. در گذشته فرهنگ ورزشهای محلی در پلخمری واقعا چشمگیر بود. ما فقیر بودیم و دستمزد مان چیزی نمیشد؛ اما وقتی در کشتی برنده میشدیم، مردم پول میدادند و این مرا وادار میکرد تا حتما برنده شوم. پول یک روز کشتی گرفتن برابر با یک ماه کار ما بود. خلاصه، فقر، بدبختی و روزگار سخت، یکی از دلایل اصلی روحیهی مقاوم من و ورزشکار شدنم است. من مبارزه کردهام تا مبارز شوم.
صبح کابل: یادت میآید در آن دوران چند مسابقه دادی و چقدر برد و باخت داشتی؟
مبارز: بلی، دقیق یادم است. هر هفته لحظهشماری میکردم که روز مسابقه شود و بروم برای مسابقه، برنده شوم و پول بگیرم. ۱۶ مسابقه را پشت سر هم بردم و پول گرفتم. کم کم در شهر مان مشهور شده بودم. آن مسابقات در سطح شهر و محلهی ما خوب بود؛ اما انگیزهی زیادی به من داد تا ورزش را جدیتر دنبال کنم.
صبح کابل: همان ۱۶ مسابقه بود، یا که ادامه دادی؟
مبارز: ۱۶ مسابقه را بردم؛ ولی هفدهمی را باختم. یک کراچیوان هزاره بود که راستش دستکم گرفتمش. هیچ یادم نمیرود؛ همین که روبهرو شدیم، چنان مرا به زمین زد که جایی برای نپذیرفتن پیروزی او نبود. پولهایی که هفتهها بود من میگرفتم را او گرفت. ناراحت و مأیوس شدم و هفتههای دیگر برای مسابقه نرفتم. پس از دو هفته دوباره رفتم و تمریناتم را شروع کردم. بار دیگر صدایش زدم که کشتی بگیریم؛ اما او نپذیرفت و من هفت مسابقه را بردم و هشتمی را بار دیگر باختم.
صبح کابل: کجا تمرین میکردی و مربیات چه کسی بود؟
مبارز: باشگاه و تشک که نبود، روی چمن و علف تمرین میکردیم. مربی رسمی هم نداشتیم، از کسانی که در کشتی چپنکی تجربه داشتند، یاد میگرفتیم. البته در باشگاه «ببرک» کشتی آزاد تمرین میکردم. حالا هم هر زمان به پلخمری میروم، کمرها را با بچهها میبندیم و به یاد گذشته کشتی میگیریم.
صبح کابل: سرنوشت کسی که شما را برده بود، چه شد؟
مبارز: چند سال بعد او را دیدم؛ اما زمانی که به کابل آمدم دیگر ندیدمش. تصور نمیکنم او به ورزش ادامه داده باشد؛ چون وضع اقتصادیاش خراب بود و روزگارش خوب نبود.
صبح کابل: مزهدارترین پولی که از ورزش گرفته اید کدام بوده است؟
مبارز: دو مورد بود. یکیش از جنرال «عبدالرشید دوستُم» و دومی از یک شرکت نوشابه که مقدارش هم زیاد بود.
صبح کابل: بزرگترین مشکلی که در تمام عمر ورزشیات با آن روبهرو شدهای چه بوده است؟
مبارز: در شروع همانطور که گفتم، وضع اقتصادیام بسیار بد بود تا که کم کم مشهور و تشویق شدم. مردم میگفتند، استعداد خوبی دارد؛ اما حیف که اقتصاد خوبی ندارد. تسلیم نشدم و پیش رفتم؛ وقتی رشد کردم، تمام کسانی که تشویقم میکردند، شروع به تخریب کردند. کسانی که مرا انگیزهی بیشتر دادند تا زیادتر تلاش کنم. برایم سؤال است که چرا دوستان، همتیمیها، استادان و کسانی که نتوانستند به اندازهی من رشد کنند، مانع رشدم میشوند.
صبح کابل: دلیلش چیست؟ رقابتهای ورزشی و یا قومی-زبانی؟
مبارز: نمیدانم، بارها تصمیم گرفتم که بروم خانه و یا دفتر شان و بپرسم که چرا چنین است؟ میخواستم عیب و ایراد خود را بدانم و خود را اصلاح کنم، باز دیدم که ممکن است این را ضعف من به حساب بیاورند و از تصمیم خود منصرف شدم. ورزشکاران زیادی بودند که توانایی شان از من بیشتر بود؛ اما نتوانستند به موقعیت و جایگاه من برسند و شروع کردند به تخریب و رقابت نادرست. دلیل اصلیاش به نظرم حسادت است؛ وقتی میبینند که وضع من بهتر از آنان است، تلاش نمیکنند که تمرین و تلاش شان را بیشتر کنند، میگویند مبارز بد است. بارها شده است که من وقتی جایی رفتهام، مردم دورم حلقه زده اند و دور آنها چند نفر هم جمع نشده است؛ این روی روحیهی شان تأثیر بد گذاشته است. من که نمیتوانم به مردم بگویم، همان اندازه که به من محبت دارید، به فلانی هم داشته باشید. خبر دارم که حتا جلسه گرفته اند و برای تخریب من نقشه کشیده اند. برای شان میگویم که عزیزان من، به جای این همه وقتتلفی، بروید کار کنید و از من بهتر شوید. چشم حسود کور باشد.
صبح کابل: بدترین اتهامی که به شما وارد کرده اند چیست؟
مبارز: این که میگویند مبارز مانع رشد ما میشود؛ در حالی که من رشددهندهی شان بوده ام. کسانی که من به صحنه آوردم و در «شیرداگ و تاپالوژی» برای شان جایگاه ساختم، میگویند که مبارز مانع رشد ما است. من برای رشد «ام ام ای» در افغانستان زیاد تلاش کردم، آن هم از زمانی که در روی فرش تمرین میکردیم نه تشک و قفسهای امروزی. این همه مسابقهی داخلی و خارجی برگزار کردم؛ ما تلاش کردیم قانونی پیش برویم؛ اما کسانی هم هستند که رکورد و هیچ چیز شان معلوم نیست، چندین و چند کمربند و همزمان در یک مسابقه هم کمربند گرفته اند و هم جام. آن هم جامهای یکمتری.
خواهشی که دارم این است که مردم را بازی ندهند. من ده سال است که در «ام ام ای» استم، کمربند ندارم، آن وقت شما که در سازمانهای ضعیفتر از من مسابقه دادهاید چطور این همه کمربند قهرمانی دارید؟ به مردم به حساب کیلو کمربند میدهند، آن هم از سازمانهایی که هیچ کدامش رسمی نیست. این درست نیست که از مردم پول بگیرید و جوانان زیر سن را مسابقه دهید. این خیانت به ورزش و ورزشکار است. بچههایی که حالا جوان اند در این مسابقات آسیب میبینند. وقتی میگویم نکنید این کارها را، میگویند مبارز راه رشد ما را میبندد.
صبح کابل: چرا در ورزش افغانستان همه خود را بر حق میدانند و دیگران را ناحق؟ ضعف در کجاست؟ چرا ادارهی ورزش و فدراسیون ورزشهای رزمی به صورت قانونی جلو چنین چیزها را نمیگیرد؟
مبارز: دو گپ است. اول- کارهای حرفهای، نتیجهاش مشخص و واضح است. در یوتیوب، شیرداگ و … ثبت میشود. کسانی که مدعی استند، بروید مسابقات و رکوردهای حریفان شان را چک کنید، ببنید که هویت مسابقه، سازمان و حریفان چیست؟ هیچ چی. رکوردهای «قیس جسور» را ببین، همهاش در کابل، پاکستان و هندوستان است. حالا به تازگی در «ONE FC» مسابقه میدهد.
دوم این که ما تلاش میکنیم که قانون «ام ام ای» را بسازیم و همه کسانی که مسابقه برگزار میکنند، باید روی اصول باشد. ما قانون را به همه ابلاغ کرده ایم و پیگیریاش مربوط ادارهی ورزش است. وقتی به استاد قیومی میگویم که مسابقات برگزار شده این مشکلات را دارد، چون استادم است، گپم را گوش نمیکند. این که همه خود را بر حق میدانند، چون قانون مشخص اجرایی در ورزش ما نیست تا سره و ناسره از یکدیگر جدا شود.
صبح کابل: عبدالسمیع فیضی، گفته بود که بسیار مسابقات خارجی به خصوص در روسیه با جورآمد است. این که آدمها میروند و با پرداخت پول حریف را میخرند تا ببازد.
مبارز: ممکن است تخطی صورت گرفته باشد؛ اما سازمانها فرق میکند، یکی «UFC» است و دیگری که فیضی در آن مسابقه میدهد. سازمانهایی که کمربندهای شان آماده است، هر کسی از راه رسید، یکی را سر شانه انداخته میرود. سازمانهایی هم هستند که آبروی شان همه چیز شان است. برای همین است که من بارها باختهام و دوستان ما مدام میبرند. در سال ۲۰۱۷ که یک حریف من را تبدیل کردند، در آن رییس سازمان دست نداشت و برخی کسانی که میخواستند آبروی مرا ببرند، این کار را کردند. بسیار تلاش کردیم که این کار چه کسی بود؛ اما به نتیجه نرسیدیم.
صبح کابل: کمی دوباره به گذشتههای دورتر برگردیم، چطور شد که از پلخمری به کابل آمدید؟ تا جایی که من خبردارم، کرایهی موتر تان را هم نداشتید؟
مبارز: در آنجا فضا کمی برایم تنگ شده بود، کسی مشوره داد که کابل بیایم. پیشنهاد بسیار خوبی بود، من هم استقبال کردم و به کابل آمدم. یک قصاب بود که ازش گوشت میخریدم، نامش جمشید بود؛ از او ۱۲۰۰ افغانی قرض گرفتم و راهی کابل شدم. در یک باشگاه کونگفو ثبت نام کردم؛ چون آن زمان «ام ام ای» و این چیزها نبود.
صبح کابل: کونگفو را ادامه دادی؟
مبارز: نه، «ام ام ای» را شروع کردم. سه نفر شاگرد داشتم که پس از چندی، زیاد شدند. حالا هشتاد درصد کسانی که در کابل باشگاه دارند، از شاگردان همان دوران من استند.
صبح کابل: نصرت آخوندزاده بارها شما را به مبارزه دعوت کرده است؛ چرا این مبارزه صورت نمیگیرد؟
مبارز: چون هدف او مبارزه نیست، کسب شهرت است. او دوست دارد، مثل من باشد که نمیشود؛ چون در میدان مبارزه و مسابقاتی که داده است، به جایی نرسید و نتوانست در سازمانهای خوب رقابت داشته باشد؛ اما هشت کمربند دارد. یکی میرود درس میخواند، زحمت میکشد و پول به دست میآورد و دیگری از دیوار خانهی مردم بالا میرود و دزدی میکند. هر دو پول دارند؛ اما این دو نفر با یکدیگر فرق دارند. دیگر این که آخوندزاده حد اقل سه و نیم سال پیش من تمرین کرده و به قول ورزشکاران «بیکوردار» من بوده است؛ چطور من با چنین کسی مسابقه بدهم؟ من با دعوت هر کسی اگر قرار باشد که مبارزه کنم، به کار و حرفهام رسیده نمیتوانم. جالب است که تنها او نیست، ده تا بیست نفر هستند که چنین روحیهای دارند. به نظر من بهتر است بروند و در همان سازمانهای پاکستانی و هندوستانی مسابقه دهند. من دوست دارم وقتی به روسیه میروم، چند نفر باشیم نه که تنها بروم؛ اما اینها به جای توطئه و دسیسه علیه من، بروند کار کنند. به جای این که کسانی را اجیر کنند تا مرا ترور کنند، تمرین کنند بهتر است. میگویم بهتر است بازوی یکدیگر شویم، بهتر است که زمینهی رشد را برای یکدیگر فراهم کنیم.
صبح کابل: عوامل سوء قصد به جان شما مشخص شد؟
مبارز: تحقیق جریان دارد و نتیجهاش کم کم مشخص میشود. معلوم شده است که کار قاتلان حرفهای حوزههای سه، چهار، پنج و شش بوده است.
صبح کابل: دلیل این حمله ورزشی است یا غیر ورزشی؟
مبارز: حملهکنندهها ورزشکار نیستند؛ اما شواهد نشان میدهد که از سوی شماری ورزشکار اجیر شده اند. برخی ورزشکاران است که با این افراد رفتوآمد داشته اند.
صبح کابل: دلیل باخت تان به «دنیس کنکوف» چه بود؟
مبارز: به خدا قسم که راستش را میگویم. چهار ماه در تایلند تمرین کردم، با افراد بسیار قوی تمرین و مبارزهی تمرینی داشتم که قویتر از دنیس بودند، همه چیز خوب پیش میرفت؛ اما در ماه چهارم و در تمرین پایم آسیب دید. داکتر رفتم و داکتران چهار هفته استراحت دادند. ده روز به مسابقه مانده بود، مصدوم بودم، تمرین نکردم؛ ولی اگر نمیرفتم، میگفتند مبارز ترسید. وزنم زیاد شد و از آمادگی آرمانی دور شدم، گفتم که نمیروم؛ اما گفتند که ممکن نیست. مجبور شدم به روسیه بروم، وزنم ۸۰ کیلو شده بود و باید وزن کم میکردم. من یک آدم مذهبی استم و از بسیار چیزها که حریفانم به آنها مشغول و مصروف اند، دور استم. دروغ نمیگویم که این دو مشکل را داشتم. مصدومیت و وزن زیاد ناشی از تمرین نکردن.
صبح کابل: در آینده بار دیگر با دنیس کنکوف مبارزه خواهی کرد؟
مبارز: من به کنکوف باختم و به او تبریک گفتم؛ چون بهتر از من بود. نمیتوانم کمربند بخرم و به مردم دروغ بگویم. این باخت آخر دنیا نیست، پس از رفع مصدومیت و مشکلاتی که دارم، با قدرت تمام بر میگردم و جبران میکنم. انتقام خود را از کنکوف هم روزی خواهم گرفت. تلاش میکنم در سال ۲۰۲۰ فعالتر باشم و جبران مافات کنم.
صبح کابل: حرف خاصی مانده است که بگویی؟
مبارز: برخی از من انتقاد میکنند که چرا در مسابقه با کنکوف چنان و چنین نشد؟ مشت خوردم و یا ضربههای من به او نخورد؛ به این دوستان میگویم، مسابقه برد و باخت دارد. همه کسانی که داخل قفس میشوند، یا میبرند و یا میبازند؛ مثلا سیر بهادرزاده که از ورزشکاران بسیار بزرگ افغانستان است، در یو اف سی، برد و باخت داشته است، این مهم نیست، مهم آن است که توان ادامه دادن داشته باشیم و ناامید نشویم. مهمتر از همهی اینها این است که وقتی بازنشسته شدیم و به پشت سر خود که نگاه کردیم، تأسف نخوریم. شرمنده نباشیم از روزهایی که میتوانستیم با تمرین و تلاش به جاهای خوب برسیم؛ اما همهاش را صرف مسائل منفی و به دردنخور کردیم.