از قالین‌بافی تا ایجاد کارگاه پوشاک‌‌دوزی

لیلا یوسفی
از قالین‌بافی تا ایجاد کارگاه پوشاک‌‌دوزی

هنگامی که به کارگاه درآمدم، چشمم به دختر خردسالی خورد که چهره‌اش در میان بخار برخاسته از اتو به‌سختی قابل تشخیص بود. دختران بسیاری در این زیرزمینی، میان سروصدای چرخ‌های خیاطی، تکاپو و کوشش می‌کنند تا زندگی را بچرخانند.
خانم میان‌سالی، مرا به گوشه‌ی دیگر کارگاه رهنمایی می‌کند. دخترخانم جوانی در پشت میز کارش، مصروف حساب کردن و بررسی ورق‌های پراکنده‌ است. با او گفت‌وگو می‌کنم؛ نامش سوسن و مدیرمسئول این کارگاه جامه‌دوزی است.
پس از احوال‌پرسی کوتاهی با سوسن، درباره بازار کار می‌پرسم؛ با لبخندی می‌گوید که حال و احوال بازار، مانند حال کشور، نابسامان است. به گفته‌ی او: «بستگی به خودت دارد چه اندازه از این اوضاع استفاده می‌کنی.» او درباره آغاز کارش، می‌گوید که همه‌چیز از شنیدن رادیو شروع شد.
سوسن ۲۶ ساله که اکنون کارگاهی با ۱۱ کارگر را اداره می‌کند، زمانی دختر کوچکی بود که در پشت دار قالین‌بافی «المک» می‌زد و تنها یار و همدمش در هنگام المک ‌زدن، رادیوی سبزرنگ نظامی‌ای بود که برایش از دنیای بیرون می‌گفت.
سوسن، در زمان طالبان، با گذشتن از کوه هندوکش، همراه با خانواده‌اش از دره‌ی سبز سیغان به پایتخت می‌آید و در ده‌دانای کابل به زندگی ادامه می‌دهد.
کابل، شهر هزارقصه و ناآشنایی برای او بود و تنها نامش را از پدر و خویشاوندانش شنیده بود. او، باور نمی‌کرد زندگی روزی پایش را به این شهر بکشاند. «بعد از آمدن ما د کابل، حکومت موقت حامد کرزی اعلام شد و چند وقت بعد هم دروازه مکتب‌ها به روی دخترا و بچا باز شد.»
سوسن در شروع آمدنش به کابل، برای این‌که با گویش کابلی روان صحبت نمی‌توانست، بارها از سوی دختران همسایه‌اش مسخره می‌شد و زندگی برایش سخت می‌گذشت. «د او منطقه فقط ما هزارگی گپ می‌زدیم و هیچ‌کس هزارگی نمی‌فهمید و ما گپ اونا ر نمی‌فهمیدیم؛ برایم خیلی دشوار بود.»
او، در این شهر باید پا‌به‌پای پدرش کار کند تا چرخه‌ی زندگی روان‌تر بچرخد؛ ولی جز قالین‌بافی کار دیگری را بلد نبود. چند سال در منطقه ده‌دانای کابل قالین می‌بافد و با دو خواهر خردترش هزینه‌ی زندگی را برآورده می‌کند. در آن روزها، با آن‌که سوسن در سن‌و‌سال رفتن به مکتب است؛ اما به دلیل کار از رفتن به مکتب باز می‌ماند.
پس از چند سال، پدر سوسن خانه‌ای در غرب کابل می‌خرد و سوسن با خانواده‌اش به آنجا می‌رود.
برای سوسن، روز با قالین‌بافی شروع و به پایان می‌رسید، تا جایی که بعضی شب‌ها را تا دیروقت قالین‌بافی می‌کرد تا از روزگار پس نماند.
سوسن پشت کارگاه قالین‌بافی، هر روز را برای شنیدن برنامه‌ی «می‌سازمت» از رادیو منتظر می‌ماند. «پیش از چاشت ای برنامه نشر می‌شد و یک‌ساعته بود؛ برنامه‌ای بود اجتماعی در مورد جامعه، زن، درس و هدف. درباره همی موضوعات گپ می‌زد. یادش به‌خیر!» تنها کسی که به سوسن یاری می‌رساند، دنیای بیرون از اتاق و دار قالین را ببیند گوینده‌ی رادیویی بود که سوسن هیچ‌وقت او را از نزدیک ندیده بود.
شنیدن هر روزه این برنامه‌ی رادیویی، برای سوسن انگیزه می‌دهد تا به زندگی و آینده‌اش امیدوار شده و برای ساختن زندگی بهتر، چند برابر کوشش کند.
سوسن در شانزده‌سالگی، با مخالفت خانواده‌اش، برای یادگیری خواندن ‌و نوشتن به آموزشگاه سوادآموزی می‌رود؛ روزهای نخست نوشتن الفبا برایش سنگینی می‌کند. «حرف‌های ط، ظ و م، بعضی حرف‌های دیگه و عدد ۴ ر نمی‌تانستم بنویسم و بارها پتکایی گریان می‌کردم که چرا مثل استاد نوشته نمی‌شه.» او، یک سال را در کنار قالین‌بافی، روزانه یک ساعت در آموزشگاه درس می‌خواند و شب‌ها آن را با خودش مرور
می‌کرد.
او یک سال بعد، درس‌هایش را از صنف ششم به گونه‌ی موقت در لیسه‌ی نسوان بی‌بی زینب کبرا در غرب کابل شروع می‌کند. با لبخندی آمیخته با درد، سخن‌های مادرش را به یاد می‌آورد که می‌گفت: «د پس پیری کسی به مکتب نمیره سوسن. وقتش اس، عروسی کنی! و زندگی بریت بسازی.»
سوسن که در مکتب از تمام هم‌صنف‌هایش بزرگ‌تر بود، فکر می‌کند که خانواده در حق او جفا کرده است. با آه سردی می‌گوید: «گفتن این‌که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است، برایم معنا نداشت؛ چون وقتی مه درس ر شروع کردم ماهی مرده بود.»
او، سال‌های ازدست‌رفته‌ی زندگی‌اش را باید با سخت‌کوشی جبران می‌کرد؛ اما هنوز مطمین نبود که آیا می‌تواند به درس‌هایش ادامه دهد یا خیر. «هر روزی که به مکتب می‌رفتم، نمی‌دانستم فردا خانواده‌ام به مکتب‌رفتن اجازه می‌دهد یا آخرین روزم د مکتب است؟ بارها با چشم گریان از خانه به مکتب رفتیم و با دلهره به خانه می‌آمدم و منتظر گپای نو و گاهی تمسخر کردن بودم.»
او هم‌زمان در کنار رفتن به مکتب، قالین‌بافی نیز می‌کرد؛ اما خانواده‌اش برای تهیه هزینه‌ی درس‌هایش هیچ همکاری‌ای با او نمی‌کرد. او حتا نمی‌توانست از درآمد قالین‌بافی یک افغانی برای خودش بردارد.
او برای به‌دست‌ آوردن مصارف مکتبش از کارگاه خیاطی‌ای که در نزدیک مکتب برای خانم‌ها، پوشاک برای مهره‌دوزی می‌دهد، پوشاک می‌آورد و با مفاد ده افغانی از هر پوشاک، آنرا به زنان همسایه توزیع می‌کند.
با گذشت زمان، سوسن با مفاد ده افغانی از مهره‌دوزی پوشاک‌ها، می‌تواند در روز سه تا چهارصد افغانی پول پس‌انداز کند. این کار دست‌آویزی می‌شود تا همه‌ی مهره‌دوزی کارگاه خیاطی را سوسن بر عهده بگیرد و کار را از خانه ادامه دهد.
او می‌گوید: «زنان همسایه در خانه برای بردن لباس رفت‌وآمد می‌کد و پدرم خوش نداشت به ای خاطر به زن‌ها گفته بودم، فقط روزا د یک وقت مشخص پشت لباس بیاین که پدرم د کار بود.» سوسن می‌تواند با درآمد این کار خودش را از دردسر قالین‌بافی نجات بدهد.
سوسن، روز نخست رفتنش به مکتب و روزی که درس‌هایش را در مکتب به پایان رساند را، روزهای فراموش‌نشدنی زندگی‌اش می‌داند. «قشنگ‌ترین لباسی که در زندگی‌ام پوشیدم، لباس سیاه و چادر سفید بود. هرچند مدل لباس مه مانتو بود؛ اما این‌قدر کلان و دراز بود که مثل چپن عربی بود و خودم د بینش شور می‌خوردم.»
سوسن پس از پایان دوره‌ی دانش‌آموزی‌، به گونه‌ی کامل رد قالین‌بافی را یله می‌کند و تمام انرژی‌اش را خرج مهره‌دوزی می‌کند.
پس از چندی، دوزندگی را یاد می‌گیرد و برای گسترش کار‌ش، دکانی کرایه کرده و کار مهره‌دوزی چند کارگاه دیگر را نیز بر دوش می‌گیرد.
اکنون سوسن با یکی از دوستانش کارگاه تولیدی پوشاک راه‌اندازی کرده است. او در کنار آن، روزانه یک ساعت را رایگان برای خانم‌ها خواندن و نوشتن می‌آموزاند.
سوسن حالا دانشجوی دانشکده‌ی اقتصاد در یکی از دانشگاه‌های خصوصی است. او می‌خواهد کارش را گسترش دهد و روزی یک سرمایه‌گذار کامیاب، هم‌سطح با مردان باشد.
سوسن در کارگاهش الگوی لباس‌ها را با کمک خانم‌های همکارش، طرح کرده و نمونه‌ی آن را به فروشندگان پوشاک در فروشگاه‌ها نشان می‌دهد؛ چنان‌چه طرح‌های‌شان تأیید شد، پوشاک موردنظر را در کارگاه‌شان تولید می‌کنند. گاهی هم، طرح و پارچه پوشاک از طرف فروشنده‌ها داده می‌شود و سوسن و همکارانش برش و دوخت پوشاک را به‌پیش می‌برند.
به باور او، زنان نباید چشم‌به‌راه شرایط خوب باشند؛ چون خوب شدن شرایط، به‌ویژه برای زنان در افغانستان، بستگی به خود زنان دارد.
به باور سوسن، دلیل بسیاری از نابسامانی‌ها و چالش‌های زندگی زنان، نداری، تهی‌دستی و بی‌سوادی است. او می‌گوید؛ برای برون‌رفت از آن، زنان باید استقلال مالی‌شان را به دست بیاورند؛ چیزی که استقلال اجتماعی و سیاسی را نیز برای زنان در پی خواهد داشت.