
نویسنده: مرسل علی
روز سوم:
جمعه، ۲۰ مارچ
امروز روحیهی خانه ماندن برایم بسیار سخت بود. از اول صبح، همسایهی منزل دوم زنگ زد که همسایهی منزل سوم در بالکن فرش شُسته و آبش در باغچه و روی گلدانهایم میریزد، مواظب باشم. لباسها را هم شُسته بودم روی تناب بود.
وقفهی نان چاشت رفتم تا به همسایه بگویم، این کارش همسایههایش را با مشکل مواجه کرد است. گفت آب از منزل ما نیست و دروازه را بست. دوباره زنگ زدم و همین که دروازه را باز کرد، گفتم باشه به زبان آدم حتما نمیفهمی. پایین شدم.
خبرهای کرونا امروز شدیدتر و ناامیدکنندهتر از دیروز بود. جمعهایی بیش از پنج نفر منع شده. نفوس تمام سویس بیشتر از هشت میلیون نیست. تا امروز بیش از چهار هزار و هشتصد نفر مبتلا به ویروس و بیش از چهل و چند مرده اند.
اول صبح با دنیا و دانش روی درسهای شان کار کردم و بعد از ظهر، پس از همراه شدن با کفزدنهای همسایهها بابت تشکری از کارمندان صحی شهر، به بهانهی نوروز رخصتی کردیم. بعد از پیام صوتی یکی از کارمندان شفاخانه، روحیهام بدتر شد.
بعد از ظهر با دنیا و دانش بیرون رفتیم. قبل از بیرون شدن از خانه گفتم که شاید مجبور شوند از موتر اصلا پیاده نشوند؛ ولی باید وضعیت را دیده تصمیم بگیریم. هر دو قبول کردند. رفتیم نزدیک مرز فرانسه. هر دو طرف مزر پولیسها ایستاده بودند.
برگشتیم سوپرمارکیت «الدی»، نزدیک سوپرمارکیت هر دو داخل موتر ماندند. دم دروازهی فروشگاه به طور غیر معمول یکی از کارمندان حضور داشت و همه به صف ایستاد بودند. هر مشتریای که بیرون میشد، مشتری بعدی اجازهی داخل شدن داشت. داخل فروشگاه همه چیز بود و هیچ قفسهای خالی نبود. قیمتها تغییر نکرده که خیر، تازه میوه، چند نوع پنیر و سالاد نصف قیمت هم شده بود. کارمندان همه دستکش و ماسک داشتند.
مقدار میوه و سبزی گرفتم و برگشتیم به فروشگاه بعدی. به خاطر حفظ فاصلهی کافی میان مشتریها و جلوگیری از ازدحام، در همه فروشگاهها مردم به صف ایستاده بودند. از دوشنبهی گذشته، فقط فارمسیها و خوراکهفروشیها اجازه دارند باز باشند.
رادیو پیهم اعلان میکرد که دولت فدرال به مردم اعتماد دارد و مردم تا کار ضروری نداشته باشند، از خانههای شان بیرون نشوند و در جمعهای بیشتر از پنجنفری نروند. گوینده میان آهنگهای در وقفه، میگفت: از دو روز بدین سو میدان هوایی جنیف هیچ فعالیتی نداشته و هیچ پروازی اتفاق نیافتاده. در شهر ونیز مردم برای اولین بار کف آب را میبینند، آن طرفتر در فرانسه در یکی از سواحل، تردد کشتیها و قایقها کم شده و دلفینها نزدیک ساحل دیده شده اند.
برگشتیم کنار دریاچه. مرکز شهر و اطراف دریاچه بیش از حد معمول خلوت بود. یک گوشه که خلوتتر بود پارک کردم.
از شروع ویروس، خوردن در بیرون از خانه برای دنیا و دانش منع شده، فقط بوتل آب باخود میبریم. پس از ساعتی خانه برگشتیم؛ تاریک شده بود. تازه بلوزم را هم سبز دیدم. یک روز دیگر هر چند با تعداد بیشتر قربانیها و مبتلاشدگان گذشت و من همچنان امیدوار و قوی استم و تلاش میکنم در خانه شاد زندگی کنم؛ همانگونه که دیگران نیز این کار را میکنند.
روز چهارم
شنبه، ۲۱ مارچ
امروز اولین شنبه در قرنطین است. از امروز به بعد رقم آلودهشدگان و فوتیها را هم برای جدیت و تأیید بر خانه ماندن، به نوشتههایم اضافه میکنم. تعداد آلودشدگان در سویس «۶۸۶۳ » و وفات «۸۰» نفر اند. این تعداد هر روز بیشتر میشوند؛ یعنی وضعیت بدتر میشود. اول صبح هنگام برگشتن از دوِش، پیش آپارتمان امبولانس بود. یکی از همسایهها مبتلا شده و به شفاخانه انتقالش دادند. بعد از دیدن آن، صحنهی درگیریام بیشتر شد و رادیو تمام روز روشن بود. در رادیو برنامهای بود که هرکی زنگ میزد و از برنامههای سرگرمکنندهی این روزهایش میگفت. جالب بود. این که بدانی ملتِ یک کشور چگونه در خانه های شان گیر کرده اند و چه کارهایی میکنند تا از خانه بیرون نشوند. همه از برنامههای شان میگفتند. این کارها خیلی خوب است. مردم بسیج میشوند و حس همکاری میان مردم خیلی بیشتر شده است.
من برای سرگرمی لباس اطو کردم. جنگهای دنیا و دانش و دویدنهای شان از یک اتاق به اتاق دیگر هم یک نوعی زندگی است.
برای من کار خانه، آشپزی و خیاطی همیشه سرگرمی است؛ ولی اگر این گونه تمام برنامهها تا زمان نامعلوم تعلیق شده باشند؛ امکان ندارد کار خانه برای مدت زیادی سرگرمی بماند؛ برای همین هر روز دنبال شیوههای جدیدی استم که بتوانم زندگیام را تنظیم کنم.
من باور کامل دارم که این روزها بلاخره تمام خواهد شد و فردای خوبی در انتظار ما است. هر چند گاهی خیلی بدبین میشوم؛ اما میگذارم به حس بدبینی آدمی.
امروز را با کف زدن و تشکر کردن از کارمندان صحی شهر تمام کردیم. حس خوب داشت. میان صداهای موزیک و تشویق، دانش صدا زد: «تشکر داکترها، کرونا که تمام شد برای تان تحفه میخرم و سورپرایز تان میکنم.» چند ثانیه همسایهها به پیامِ دانش کف زدند.
یک روز دیگر گذشت و به امید فردای مثبت، شب زودتر خوابم برد.