
نویسنده: حمیرا عدیل، دانشجوی روانشناسی
زمانی که سخن از مادر میآید اولین چیزی که ذهن ما را درگیر میکند؛ ایثار و فداکاری بیقیدوشرط مادرانهاش است.
در جامعه تصور بر این است که این ویژگیها در وجود مادر ذاتی است و مادران همیشه عاشق فرزندانشان هستند. همین است که وقتی فرزندی از بیمهری مادر میگوید، نفرین میشود و به چشم گنهکار به او مینگرند؛ اما واقعیت این است که مادر شدن و مادری کردن دو امر کاملاً متفاوت است.
مادرانی که با وجود به دنیا آوردن فرزند از آنها متنفرند و محبت خود را از فرزندانشان دریغ میکنند و یا هم هستند مادرانی که ناخواسته به فرزندانشان آسیب میزنند. برخورد مادران با فرزندانشان بستگی به مسایل هورمونی و ژنتیک دارد تا به یک واقعیت تعریف شده که اکثریت آن را میپذیرد.
نقش هورمونها
پس از زایمان، در بدن زنان هورمونهایی ازجمله هورمون اکسیتوکسین ترشح میشود. از همینرو، مادران وقت و انرژی خود را صرف مراقبت از کودک خود میکنند.
با بزرگ شدن کودک و فروکش کردن هورمونها، عشق و مراقبت مادران نسبت به فرزندانشان کمرنگ شده و نقش مادری آغاز میشود. مادری اما هنر است؛ هنری که ذاتی نیست و همهی زنان نمیدانند که چگونه مادری کنند؛ چرا که مادری کردن آموختنی است و باتجربه و آموزش میتوان بهتر مادری کرد.
مادری مسئولیتی است که ندانستن آن باعث زخمهای جبرانناپذیر در انسانها میشود و از همینرو آموختن شیوههای بهتر برخورد کردن با کودکان برای پدر و مادر، بهویژه مادران الزامی است.
سوزانا فارورد، روانشناس امریکایی که سالها با مراجعین زن کار کرده است، زخمهای بسیاری از آنها را به نام زخمهای ناسور توصیف میکند و میگوید؛ نمیتوان انتظار داشت که هر زنی، مادر خوبی برای فرزندانش باشد، یا اینکه هر زنی باید مادر شود.
زیگموند فروید ریشهی بسیاری از بیماریهای روانی را در رفتار مادران با فرزندانشان میدانست. البته برخی روانشناسان، این تیوری را پذیرفته و برخی رد کردهاند؛ اما آنچه واقعیت است، شکلگیری شخصیت در کودکی است که شخصیت مادران روی کودکان تأثیر مستقیم دارد.
رابطه مادر و دختر
دختران به دلیل وابسته بودن به مادر و انتظار جامعه به اینکه باید شبیه مادرانشان باشند، نسبت به پسرها از مادرانشان آسیبپذیرترند. برعکس این قضیه، پسران به دوری از مادر تشویق میشوند. دختران هرقدر شبیه مادر-رفتار سنتی مادران در خانه- باشند به همان اندازه تمجید شده و باید تا رفتن به خانهی شوهر از مادرانشان اطاعت کنند؛ زیرا آنچه دختران در خانهی شوهر خود انجام میدهند، از یک آموزش سنتی تاریخی برمیآید.
همین است که وقتی با آنها مادری درست نمیشود، خلای بزرگی در آنها به وجود میآید. البته پسران نیز از رفتار نادرست مادر تا رسیدن به سن بلوغ آسیب میبینند؛ ولی به خاطر وابسته نبودن به مادر، آسیبهای آنها بهاندازه آسیبهایی که به دختران وارد میشود، جدی نیست.
دختران فراوانی هستند که از قدرت خود آگاه نیستند. محبتی را که شایستهاش هستند، تجربه نمیکنند و از همین سبب گاهی وارد رابطههای سمیای میشوند که اگر عمیق بررسی شود، بیشتر این مشکلات ریشه در برخورد مادران با آنها دارد.
دشواری مادری کردن و تجربههای دوران کودکی
دلایل بسیاری وجود دارد که چرا مادران نمیتوانند برای فرزندانشان مادری کنند؛ یکی از آنها میتواند تجاربی باشد که از کودکی خود دارند. مادرانی که از مراقبت کافی مادرانشان برخوردار نبودهاند، نمیتوانند برای فرزندانشان مادران خوبی باشند؛ زیرا شیوهی مادری، رفتاری است که بیشتر از مادران آموزش دیده میشود، اما در قرن گذشته این نگرش نسبت به فرزندان تغییر کرده است.
ازدواجهای اجباری و نخواسته
هنگامی که یک مادر هنوز به رشد شخصیتی نرسیده و آمادگی برای مادر شدن ندارد، با آوردن فرزند دچار سرخوردگی از درون میشود و نمیتواند از پس مسئولیت بزرگ مادری بربیاید؛ زیرا او خود نیاز به مراقبت دارد.
مادری کردن یعنی وقت گذاشتن برای فرزند. زمانی که مادری فرزندان فراوان به دنیا میآورد، خواسته و یا ناخواسته؛ نمیتواند به تمام فرزندانش بهطور یکسان رسیدی کند. از آنجا که کودکان نیاز به توجه و وقت گذاشتن دارند از مادرانشان آسیب میبینند.
مادر شدن اجباری
تصور غالب بر این است: هر زنی دوست دارد مادر شود؛ بنابراین به اولین سالهای ازدواج از زنان توقع میرود که مادر شوند.
سوزانا فارورد معتقد است که ژن مادری در همهی زنان بهطور یکسان وجود ندارد و بعضی زنها حتا این ژن را ندارند. برای همین است که وقتی زنی برخلاف خواست خودش و بهاجبار مادر میشود نمیتواند مسئولیت مادری را به شکل لازم آن پیش ببرد و از جهتی آسیب بزرگی به کودکان وارد میشود.
در افغانستان، مادر شدن مسئولیت مقدسی بهشمار میآید. زن بودن فقط در مادر شدن و مادری کردن معنا پیدا میکند و زنها از طریق مادر شدن، هویت مییابند. در جامعه افغانستان، از زنان هرگز پرسیده نمیشود که آیا دوست دارند مادر شوند یا نه. زنان زیادی هستند که نهتنها مادری بلد نیستند، حتا حس مادری ندارند. آنها از روی اجبار و انتظار جامعه مادر شدهاند. به همین دلیل است که در پهلوی هزاران مشکل دیگر، برخی مادران نیز ناخواسته به فرزندانشان از نظر روانی آسیب میزنند.
هر زنی لزوماً نمیخواهد مادر شود و هر مادری الزاماً مقدس نیست. برای همین، مهم است تا حق آموزش زنان را سلب نکنیم و از خشونتهای خانوادگی بپرهیزیم؛ زیرا هیچ مادر کمسواد و بیسوادی نمیتواند فرزند سالم تربیت کند.
بر مبنای آنچه آورده شد؛ جامعه مکلف است تا حق انتخاب زن را در نظر بگیرد. با زنان باید حرف زده شود و از آنها پرسیده شود که آیا دوست دارند مادر شوند یا خیر. در غیر آن ممکن است مادر شدن بدون آگاهی و مادر شدن اجباری و بدون اختیار، در آینده زخمهای متعددی ایجاد کند؛ این زخمها روزی سر باز میکنند و سپس این چرخه تکرار خواهد شد.