شرح عکس: بناهای یادبود در آشویتس دوم (بیرکیناو)
سفر طولانی و نامعلوم به سوی کورههای آدمسوزی
سفرما به آشویتس فقط سفر فزیکی و حضوری نبود، بلکه سفر میتافزیکیای هم حساب میشد که قبلش باید به آمادگیهای لازم حسی، روحی و معلوماتی دست مییافتیم تا این سفر برای مان از هر لحاظ کامل، انسانساز با درک معانی و پربار باشد.
کارگاههای مختلفی را با موضوعات مختلف تقسیم کرده بودند تا هر کس به اندازهی توان و درکش بتواند این حادثهی مخوف بشری را تحلیل و موشکافی کند و از این سفر بهترین بهرهی انسانی را ببرد. از تاریخ، وقایع و حوادث، تا مکانها و تعداد قربانیان میگفتند. تصاویر، سلایدهای معلوماتی، فیلمهای مستند و در آخر هر جلسه هم بحث و تبادل نظر و پرسش و پاسخ جزو برنامه بود.
در این میان چیزی که بیشتر از همه جلب توجه میکرد و به این جستوجوی بُعد تاریک و مخوف انسان پاسخ میداد، استفادهی سیستماتیک نازیها از بهترین ابزار و تکنولوژی زمان برای برکندن نسل یک قشر خاص (یهودیان اروپا) از روی زمین بود. انسان، این اشرفالمخلوقات، در صورت بدذاتی و بروز بُعد مخوفش، میتواند اشرفالشیاطین شود. نازیها که با استفاده از دانش و تکنولوژی پیشرفته و بروز آن دوران و دردست داشتن هر نوع ابزار خفیف و ثقیل، دست به کشتار سیستماتیک یهودیان و سایر اقلیتها زدند، با این کار شان، بُعد منفی کاربرد تکنولوژی توسط انسان را به نمایش گذاشتند. در اول دستگاه وسیع پروپاگندا با استفاده از نخبگان، متخصصان، داکتران، دانشمندان و قلم به دستان عرصههای مختلف، برنامهی وسیع تبلیغات منفی و شستوشوی مغزی را راه انداختند. بخشی از این تبلیغات تأکید بر خلاصت و پاکی نژاد ژرمن آرین بود و سایر نژادها را نژادهای پست و حیوانی میپنداشتند. نظریهی برتری نژادی که ژرمنها از نژاد آرین و از برترین نژادهای روی زمین و حاکم مطلق زمین استند را در رسانهها، ادارات و همه جا تبلیغ میکردند. از نظر این عقیده، وجود دیگر نژادها و مخلوط شدن آنها با نژاد پاک زرین موی ژرمن آرین، باعث تضعیف و ناپاکی آن میشده است. با این دید، رسانههای پروپاگندا به تولید مواد تبلیغاتی علیه سایر اقلیتها میپرداختند و به خصوص یهودیان جامعهی اروپایی را هدف قرار داده در تصاویر و کاریکاتور زشت (با کلیشههای زشت صورت، بینیهای بلند و بدریخت)، طبقهی بدجنس و نژاد پست و دست چندم جلوه میدادند. در تصاویر خیر و شر، نژاد زرین موی ژرمن آرین را فاتح و نجاتدهندهی بشریت و نژاد بدریخت و بدبینی یهودی را سمبول شر و شیطنت طراحی میکردند. در سالهای وسطی دههی ۱۹۳۰ و اوج رایش سوم با سمبولی که هیتلر به وجود آورده بود و وعدههایی که به ژرمنها میداد، غرور و تکبر کاذب ژرمنها به حد اعظمش رسید. همزمان با پلانریزیهای شوم دستگاه نازی، قانونگذاران، قوانین نژادپرستانه وضع میکردند تا یهودیان را شناسایی، جدولبندی و در زمرهی گروه اجتماعی نه تنها پست و درجه چندم، بلکه گروه نژادی تهدیدآمیز قرار دهند. نفوسشماری دقیق و دوسیههای دقیق برای هر کدام شان و خصوصا اینکه پس ار بررسیهای نازیها که برتری یهودیان اروپایی (اشکنازی) را از لحاظ سرمایه، هنر، دانش، تحصیل و موقعیتهای اجتماعی آبرومندانهتر و برتر نسبت به سایر مردم نشان میداد، بیشتر از پیش دستگاه تبلیغاتی نازیها را به ساخت توطئه علیه آنان وا میداشت تا هم آنان را این گونه درهم بکوبند و هم به مال و داراییهای شان دست یابند. در اولین اقدامات قانونی علیه یهودیان، خانهها و مکانهای آنان را با رنگ نشانی میکردند و در اعلامیههای دستگاه نازیسم، سایر مردم به دوری از آنها دعوت میشدند که این کار، رفته رفته به ایجاد نفرت سایر مردم علیه یهودیان و پدید آمدن حس لذت از ضربه زدن به یهودیان نجس انجامید و باعث اجبار یهودیان به «گیتوسازی»Ghetto (محلات جدا شدهی یهودیان از سایرین) شد. نازیها در گام بعدی شان، از لحاظ قانونی با وضع قوانین یهودستیز، یهودیان را از اشتراک و سهمگیری در امور اجتماعی ممنوع و استخدام آنان را در ادارات ملکی و نظامی، در دانشگاهها و در کل نظام ممنوع اعلام کردند (قوانین نژادپرستانهی نورنبرگ پس ازسالهای ۱۹۳۵) با تهمت زدن به یهودیان به عنوان خائن و جاسوس بیگانه، آنان را به انزوا میکشاندند. دستگاه پروپاگندای نازیها، با برجسته ساختن تفاوت محلات یهودیان که بیشتر با سنتهای دینی- مذهبی آنان گره خورده بود و از لوحهها به زبان عبری گرفته تا آرکتیکت و دکورهای ساخت و سازی که نشانهای دینی شان را داشتند، آنان را خائن، مزدور بیگانه و تافتهی جدا بافته از باقی جامعه نشان میدادند تا خشم، نفرت و انزجار عمومی علیه آنان به حد آخرش برسد. آنان با این تبلیغ که یهودیان به جز از زراندوزی و راهیابی در هرم قدرت، ثروت و دانش، به هیچ دین دیگر و هیچ کشوری ارزش قایل نیستند، خشم عمومی را علیه یهودیانی که زندگی مرفهتری داشتند و اکثرا بانکدار، کسبهکار، تجارتپیشه و سرمایهدار بودند، تحریک میکردند. «گرچند از لحاظ تاریخی، سرمایهداری یهودیان به دوران اوایل مسیحیت برمیگردد که بانکداری و رد و بدل سرمایه از دید دینداران افراطی دین مسیح کار دنیوی و ممنوع به حساب میآمد و این امر فرصت تاریخی سرمایهافروزی برای یهودیان را فراهم ساخته است.»
دستگاه پروپاگندای نازیها، حتا مذهبیون مسیحی افراطی کاتولیک یا ارتودکس را با این نظریه که یهودیان عیسا مسیح را کشته اند، علیه یهودیان به خشم میآوردند. آثار هنری، موسیقی، ادبیات و علوم طبیعی حاصل دانشمندان یهودی ممنوع شده و یا هم آتش زده میشد. خیلی از هنرمندان، نویسندگان و یا سرمایهداران مجبور به ترک وطن میشدند و با کمک دوست و یا خیرین انساندوست اسناد هویت تقلبی میساختند تا به کشورهای دوردست از جمله به قارهی امریکا فرار میکردند.
خلاصه دستگاه سیستماتیک و مخوف نازیها، پروژهی کشتار یهودیان را در سه مرحلهی عمده از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹ حتا قبل از شروع جنگ جهانی دوم طرحریزی و اجرا کردند و تا ۱۹۴۴ به آن ادامه دادند: اول، شناسایی و دوسیه بندی دقیق از آنها -تا در صورت لزوم جمعآوری آنان آسان باشد- دوم مرحلهی پروپاگندا و برنامهریزی تبلیغاتی دقیق علیه آنها بر اساس نظریهی نژاد برتر – نژاد پستتر و طرد کردن آنان از جامعه بنا بر همین نظریه- و سوم حذف فزیکی آنها توسط جمعآوری آنها در محلات مشخص «گیتو» و سپس اخراج اجباری آنها به اردوگاههای کار اجباری و کشتار جمعی در اردوگاههای کار اجباری یا توسط حمامهای گاز کشنده و یا هم از فرط قحطی و گرسنگی و بیماری.
یکی از دلایل مستند شدن این وقایع تلخ تاریخی، برخورد مسؤولیتپذیر یهودیان با تاریخ بوده است. دلیل دیگر، داشتن سواد و دانش کافی، ازخودگذری، روحیهی همدلی و حفظ امید به روز آزادی، باعث تولید دست نوشتهها، آمار و مدارک موثق توسط قربانیان یهودی از اردوگاهها، وقایع، حوادث و کشتارهای فجیع شان و جمعآوری آنان توسط بازماندگان اردوگاههای اجباری میتواند باشد. یهودیانی که در گیتوها از گرسنگی میمردند، باز هم چند ساعت از روز شان را برای نوشتن سرگذشت شان و آمارهای مرگومیر وقف میکردند؛ امری که در عصر حاضر هم نیاز به آن حس میشود؛ تمام وقایع کشتارهای جمعی باید یادداشت شوند و به اطلاع عمومی برسند تا این که ثبت حافظهی تاریخ باشند. یکی از بهترین مستندها در این زمینه، مستند «کیها تاریخ ما را خواهند نوشت» Who Will Write Our History ساختهی رابرته گراسمن Roberta Grossman فیلمساز یهودیتبار امریکایی است.
*****
پس از این آمادگیهای معلوماتی، به صورت ذهنی آماده شده بودیم. از نگاه روحی هم کار خانگیهایی داده میشد، تا هر کس داستان بازمانده یا قربانیای را مرور کند و خود را به جای آن قرار دهد و در جلسهی بعدی در بارهی آن سخن بگوید. بعضیها حتا در نقش نازیها قرار میگرفتند و واکنش شان نسبت به شخص یهودی مورد بررسی قرار میگرفت. با این رد و بدل نقش، در واقع هدف گروه، روانکاوی دانشجویان بود. این که اگر چنین شرایط در زمان حاضر حکمفرما شود، هر کسی با دوست، همسایه یا آشنای مظلوم و بیدفاع خود، چگونه رفتاری خواهد داشت. در دیگر جلسات بعضی از فیلمها و کتابها هم معرفی شد تا هر کس با پسزمینهی کافی معلوماتی به این سفر رهسپار شود.
بالاخره پس از آمادگیهای طولانی و طاقتفرسا، روز موعود فرارسید و همه آمادهی حرکت به سوی آشویتس شدیم.
وعدهی ما ساعت ده صبح در یک جای مشخص بود تا همه چهل نفر دور هم جمع شده از آنجا راهی سفر شویم. سفر طولانی، با تجمع در مقابل ایستگاه مرکزی قطار میلان کلید خورد. در بین ما چهل دانشجوی دانشگاه ملی میلان دختران اکثریت بودند و همه سوار اوتوبوس شدیم تا یک قسمتی از راه را تا مرز اتریش با اوتوبوس بپیماییم. اوتوبوس با رسیدن به مرز برینر به سفر چهارونیم ساعتهاش پایان بخشید و از آنجا با گروههای دیگری که از سایر شهرها آمده بودند و تجمع بزرگی خلق شده بود، ملحق شدیم. حس و هیجان سفر چنان گرم مان کرده بود که سرمای طاقتفرسای زمستان منطقه برینر را چندان حس نکردیم. قرار معلومات قبلی، متباقی سفر با قطار انجام میشد؛ اما برای تقسیمبندی واگنها و اختصاص هر واگن به گروپ مشخص، وقت زیاد لازم بود و پس از تقریبا دو ساعت انتظار در ایستگاه قطار در مرز ایتالیا و اتریش، جاهای هر گروه مشخص شد و واگنهای قطار بین هشتصد نفر دانشجو و فعال حقوق بشر از شهرهای مختلف ایتالیا تقسیم شد. هر واگن شش نفر که هر تیم همواگنیاش را انتخاب میکرد. بالاخره سوت قطار زده شد و تلق تلق قطار گوش نوازیاش را آغاز کرد.
*****
برنامهریزان این سفر درد و رنج، عمدا قطار را انتخاب کرده بودند تا شرکتکنندگان این سفر انسانی و تکاملی، در ازای طول سفر مرگ اخراج شدگان اجباری «یهودی» و سایر اقلیتهایی را که از نظر نازیها «بدجنس» و پست شناخته میشدند و باید از روی زمین محو میشدند، با پوست و گوشت خود حس کنند و در رنج و غم آنان تا حد ناچیزی شریک شوند. گرچند این قطار مخصوص سفر، قطار عادیای بود با امکانات خواب و بالشت و لحاف که مخصوص این سفر جمعی اجاره شده بود، حالان که اخراجیهای اجباری به سوی اردوگاههای مرگ، با قطار حمل حیوانات به صورت حیوانی و در فضای ناکافی و بههم چسبیده انتقال داده میشدند. آنان چنان به هم چسبیده میبودند که تا رسیدن به مقصد، نصف شان خصوصا کودکان و زنان از نبود هوا و فضای کافی تلف میشدند. بعضیها هم به خاطر گرسنگی میمردند. حتا زنان باردار در بین راه طفل به دنیا میآوردند. بنا بر مدارک و شواهد موزیم هولوکاست میلان، هر واگن قطار که در زمان عادی به تعداد هشت رأس اسب را انتقال میداده، در زمان اخراج اجباری یهودیان به سوی اردوگاه مرگ، برای انتقال هشتاد نفر یهودی استفاده میشده؛ یعنی به جای هر رأس اسب، هشت یهودی را جا میدادند. به آنان به جای غذا علف حیوانات میدادند و برای رفع حاجت همهی این هشتاد نفر دریک واگن، فقط یک سطل در گوشهای گذاشته میشده، تا هر کسی بدون داشتن حریم خصوصی و کرامت انسانی با اولین نوع شکنجه روحی که همانا تحقیر انسان در برابر انسان دیگر به گونهی حیوانی است، روبهرو میشده. نازیها از ین کار شان لذت میبردند، تا سادیزم شان را فروکش کنند. برای یهودیان اخراج شده اجباری، اینگونه تحقیر شدن اولین گام مرگ تدریجی قبل از رسیدن نامعلوم به اردوگاه مرگ بوده است.
*****
سفربا قطار تقریبا از ساعت ششونیم شام شروع شد و تمام شب تلق تلق کنان با گذر از کشورهای اتریش و جمهوری چک، فردایش حدود ساعت ۱۱ به ایستگاه مرکزی شهر کاراکوف درپولند/ لهستان رسید. در حالی که در آن زمان، سرعت قطارها به اندازهی امروزی نبوده و این سفر روزها طول میکشیده.
شهر زیبای کاراکوف که زخمهای جزئی اما نامرئی صورتش از جفای دوران نازی هنوز هم نیاز به مرهم دارد، در دوران جنگ جهانی دوم مانند وارسا تخریب چندانی نشده است. از ایستگاه مرکزی قطار شهر کاراکوف سوار اوتوبوسها شدیم و رهسپار هوتلی که برای مان در نظر گرفته بودند. آن بعد از ظهرش جلسهای دایر شد و مواد معلوماتی، نقشهها و متنهای تاریخی در بین دانشجویان توزیع شد.
شب که همه غذا خورده بودند، قبل از رفتن به بستر که روز بعد باید به اردوگاهها میرفتیم، همه را در لابی هوتل جمع کردند و همه دانشجویان دور هم حلقه زدند. سپس دو دو نفر در مقابل هم قرار میگرفتند و دستهای همدیگر را در دست میگرفتند و برای یک دقیقه به چشمان طرف مقابل خیره میشدند؛ بعد باید چشمها را میبستند، هر کدام برای لحظهای حضور طرف مقابل را حس میکرد و سپس این نفر عوض میشد و نفر دیگر جایگزین. این تمرین گرچند در آن لحظه برای مان عجیب و کمی خندهآور به نظر میرسید؛ اما فردایش، صبح زود که از خواب برخواستیم و قرار بود روانهی اردوگاهها شویم، اهمیت آن را درک کردیم.
ادامه دارد…