
اشاره:
توافق برای خروج نیروهای امریکایی، بیشتر از یک سال پیش میان طالبان و امریکاییها در دوحه امضا شد؛ اما پس از تغییر رهبری در امریکا، در هالهای از ابهام قرار داشت. در این اواخر اما جو بایدن، رییسجمهور امریکا، پس از چانهزنیهای زیاد اعلام کرد که نیروهای این کشور تا ۱۱ سپتمبر سال روان، افغانستان را ترک خواهند کرد. با این حال، نگرانیها در افغانستان از برگشت طالبان افزایش یافته و طرفهای مختلف یا طرفهایی که ممکن است مورد تهدید طالبان قرار بگیرند، برای دفع تهدید طالبان و القاعده تلاش دارند آمادهی رویارویی باشند؛ چیزی که باعث شده است، این روزها صدای ایجاد جریان مقاومت دوم از طرف برخی چهرههای سیاسی-جهادی افغانستان به گوش برسد.
قرار است چنین جریانی در محور خانوادهی احمدشاه مسعود ایجاد شود. برای روشنشدن این موضوع، مصاحبهی را با احمدولی مسعود، رییس عمومی بنیاد مسعود، انجام دادیم.
روند خروج نیروهای امریکایی از افغانستان را چگونه بررسی میکنید؟
خروج نیروهای امریکایی باید مسؤلانه صورت میگرفت. هدف ورود نیروهای امریکایی به افغانستان، سقوط تروریزم بود؛ اما این هدف بر آورده نشده؛ تروریزم شکست نخورده، صلح تأمین نشد و مشروعیت نسبی در افغانستان نیز به میان نیامده است.
بنا بر این، هدف از خروج مسؤلانه، تنها بیرونکردن نیروها به گونهی سالم نیست. امروز که نیروهای امریکایی در آستانهی خروج قرار دارند، «افغانستان را در برزخی از مشکلات رها میکنند.» بنا بر این، خروج فعلی نیروهای امریکایی از افغانستان، مسؤلانه نیست.
نمایندگان امریکا از جمله زلمی خلیلزاد، فرستادهی ویژه وزارت خارجهی این کشور در امور صلح افغانستان، گفته اند که خروج و ورود نیروهای امریکایی به اساس نیازی عاجل و منافع راهبردی امریکا در منطقه و جهان بوده است و مسئولیت «ملت-دولت»سازی را در افغانستان ندارند؛ «یعنی پس از خروج نیروهای امریکایی، طرفهای داخلی -طالبان و دولت افغانستان و مردم این کشور- با خود کنار بیایند.» این در حالی است که امریکاییها تعهد کرده اند، به کمکهای خود به افغانستان ادامه میدهند؛ ولی وقتی که نیروهای نظامی حضور داشتند، نتوانستند به چنین هدفی نایل شوند. در نبود نیرو، هرگز چنین معجزهای رخ نخواهد داد.
با خروج نیروهای امریکایی، افغانستان یک بار دیگر وارد فاز جدیدی از خلای امنیتی نمیشود؟
این روشن است که ما در خلای امنیتی قرار میگیریم و وارد فاز تازهی جنگ میشویم. امریکایی و طالبان توافقنامه امضا کردند و مشکل خود را با دشمن خود حل کرده اند؛ در حالی که باید این روند از طریق مردم افغانستان حل میشد. این نشان میدهد؛ امریکاییها زمانی که منافع شان ایجاب میکرد، به افغانستان آمدند و اکنون که منافع شان ایجاب میکند، بیرون میشوند؛ اما شرایط برای افغانستان فاجعهبار است.
در این وضعیت حساس چه باعث شد که در کنار حکومت نباشید؟ آیا شما در کنار حکومت غنی نیستید، یا در کل ساختار این حکومت برای شما قابل پذیرش نیست؟
در ۲۰ سال گذشته، تلاش کردیم تا نظامی مردمی و همهشمول شکل بگیرد. ما به فکر مردم خود استیم و هیچگاهی به فکر منافع شخصی نبودم و نیستم؛ اگر نه، در طول ۲۰ سال از حکومتهای پیشین و کنونی، فرصتهای زیادی برایم وجود داشت تا وارد نظام شویم. اگر منافع شخصی برایم اهمیت میداشت، بدون شک از این فرصتها استفاده میکردم. ما در طول ۲۰ سال، از بیثباتی و نبود یک نظام مردمشمول حرف زدیم، نوشتیم و صدا بلند کردیم؛ اما در کنار این که کمکهای جهانی وافر در این سالهای متمادی به افغانستان سرازیر شد، دولتمردان افغانستان هیچ برنامهی مدونی برای ایجاد نظامی همهشمول مردمی در سر نداشتند. اگر چنین راهبرد تعریفشدهای برای مردم افغانستان وجود میداشت، بدون شک که وضعیت کنونی ما خیلی متفاوت میبود. رهبران افغانستان بیشتر طفیلی و وابسته به کمکها و قدرتهای بیرونی بودند؛ فکر میکردند، چون کمکهای جهانی به افغانستان واریز میشود، باید از هر گزینهی برای پرکردن جیب شان استفاده کنند. امروز همچنان این سناریو جریان دارد. این و صدها دلیل دیگر بود که اجازه نداد تا من وارد نظام شوم. سیاست غنی، سیاستی افغانستانشمول نیست و تنها به تبار و حواریون خود فکر میکند.
فقدان برنامه در سیاست غنی سبب شد تا با او کنار نیاید، یا دلیل دیگری هم داشت؟
غنی از سیاست حذف، تبعیض و تعصب کار میگیرد؛ تنها ۱۰ سال اخیر نیست؛ در گذشته نیز آقای غنی در سمتهای کلیدی و مهم دولتی کار کرده است؛ اما به شمول آقای غنی و حواریونش، بیشتر سیاستمداران افغانستان به پختگی سیاسی نرسیده اند. اکثریت ساستمداران ما افغانستانشمول فکر نمیکنند، افکار شان وابسته به قوم، زبان، تبار و سمت است. به همین دلیل است که در زمان حکومت وحدت ملی دو داکتر (عبدالله و غنی) نتوانستند کنار بیایند. به هر محلوظی که باشد، مسئولیت بیثباتی امروز، محصول کار آقای غنی و عبدالله است که نتوانستند حداقل افغانستان را از وضعیت فعلی بیرون کنند. در غیر این صورت، مردم افغانستان امروز به این درماندگی نمیافتادند. «امریکاییها میروند مردم، ما درمانده اند که کدام طرف پناه ببرند.» دو سال از حکومت فعلی میگذرد، شورای عالی مصالحه به اساس توافق میان دو تیم –غنی و عبدالله- تشکیل شد و مسئولیت پیشبرد راهکار صلح را داشت؛ اما در این مدت، کوتاهترین اقدام برای تأمین صلح صورت نگرفت. امروز زمان آن رسیده که داکتر غنی و عبدالله عبدالله، اعتراف کنند که در تأمین صلح و ایجاد یک راه حل سیاسی برای مردم افغانستان ناکام بودند؛ چون در عالمی از امکانات که نیروهای خارجی و کمکهای وافر بینالمللی وجود داشت، کاری انجام نشد؛ ولی امروز که تمام گزینهها بسته شده و آهستهآهسته نیروهای امریکایی و بینالمللی بیرون میشوند و فرصتها از دست رفته است، بدون شک کاری نمیتوانید!
طرح شورای ریاستجمهوری شما چگونه طرحی است؟
در شرایط فعلی که ما به طرف صلح میرویم، چهرهی قابل قبول برای تمام طرفهای سیاسی که در رأس قرار داشته باشد، وجود ندارد. نظام مشارکتی میان طالبان و حکومت ممکن نیست؛ چون طالبان حکومت فعلی را نمیپذیرند. تجربه نشان داده است که مشارکت میان کسانی که در داخل یک نظام و زیر چتر یک قانونی اساسی بودند، نتیجه نداده است. بنا بر این، توقع نمیرود مشارکت گروههایی که از نگاه ارزشی، عقیدتی و … نامتجانس اند؛ ( طالبان و دولت افغانستان) موفقانه باشد. حتا اگر این گروه برای انتقال قدرت یا ادارهی انتقالی توافق کند، باز هم این اشتراک، شکننده خواهد بود؛ زیرا منافع این گروه، شکنندگی در نظام را به بار میآورد. به همین دلیل است که ما طرح شورای ریاستجمهوری را پیشنهاد دادیم. مزیت طرح ما در این است که از فروپاشی نظام جلوگیری میکند و با قانونی اساسی کشور سنخیت دارد؛ چون زیر نام شورای ریاستجمهوری قرار میگیرد. البته وقتی نظام میگویم؛ تنها حکومت نیست. نظام چتر بزرگی که خیلی ارزشها و نهادها در زیرمجموعهی آن قرار میگیرد.
همچنان در شورای عالی ریاستجمهوری افرادی باصلابت سیاسی و مورد تأیید مردم عضویت میگیرند و نه به گروه خاصی مرتبط استند و نه ملیشه دارند و چنین افرادی در تمام اقوام کشور ما وجود دارند. مهمترین مسئله این است که اساس شورای ریاستجمهوری را اقوام افغانستان شکل میدهند؛ تا تمام طرفها خود را در زیرمجموعهی این نظام بیابند و خود را شریک روند صلح بدانند. در صورتی که چنین شورایی ایجاد شود، طالبان آتشبس میکنند؛ چون شرط طالبان کناررفتن حکومت فعلی است که اجماع و مشارکت همهی اقوام در آن به چشم میخورد.
مهم این که یک موضع قوی ملی ایجاد میشود و در آن صورت، ما میتوانیم با طرفهای درگیر جنگ به سوی صلح حرکت کنیم. در چنین نظامی، مسئولیتها به صورت دستهجمعی گرفته میشود. این شورا روی تمام گزینههای بعد از صلح، ادغام و ملکیسازی گروههای مسلح نظامی و در رابطه به نوعیت نظام آینده و ارزشهای دموکراسی، آزادی بیان و آزادی زنان و انتخابات بحث میشود. شورای ریاستجمهوری خود میتواند یک نظام انتقالی قدرت باشد و میتواند زمینهی گفتمان برای اعتمادسازی میان طرفهای متخاصم را ایجاد کند.
اینروزها از طرف شما و یاران تان، مسئلهی مقاوت دوم مطرح شده است، منظور شما از مقاومت دوم چیست و چگونه جریانی خواهد بود؟
مقاومت به معنای جنگ نیست؛ بلکه ایستادگی در برابر جنگ است. مقاومت اول نیز ایستادگی و دفاع در برابر یک جنگ تحمیلی بود. پس از پیروزی حکومت مجاهدان در افغانستان و ایجاد انارشی و پراکندگی در داخل نظام، طالبان ظهور کردند. در همین فرصت بود که گروههای مختلف در کنار هم جمع شده و جریان مقاومت اول را در برابر طالبان ایجاد کردند. این مقاومت و جنگ تحمیلی امروز نیز جریان دارد. جنگ نیروهای امنیتی-دفاعی کشور در برابر طالبان، در حقیقت ادامهی همان مقاومتی است که در برابر جنگ تحمیلی طالبان و دست بیرونی در برابرشان ایجاد شده بود.
مقاومت کنونی بیشتر بار سیاسی دارد؛ مردم دوباره برای ایجاد یک نظام مبتنی به ارزشهای ملی، بومی و رسیدن به آن گردهم میآیند و جریان مقاومت دوم را ایجاد میکنند. در حقیقت این مقاومت رسیدن برای صلح است. در کنار سایر طرحها، جریان مقاومت برای رسیدن به صلح نیز پیشننهاد میشود. در صورتی که طرح صلح به عنوان گزینهی رسیدن به نظام ملی مبتنی به ارزشهای دموکراتیک مورد تأیید طرف مقابل –طالبان – قرار نگیرد، بدون شک که جریان مقاومت دوم برای مبارزه آماده است. در صورتی که صلح پذیرفته نشود و طالبان با زور وارد نظام شوند، مانند گذشته، مقاومت در برابر این گروه ایجاد میشود.

احمدولی مسعود
شما باور دارید که اگر صلح با طالبان شکست بخورد، مقاومت دوم ایجاد میشود؟
قبلا در برابر طالبان یک مقاومت صورت گرفت. به اساس تعریف؛ مقاومت جنگ نیست، دفاع از ارزشها و ایستادگی در برابر جنگ است. در محور مقاومت در برابر طالبان تمام گروهای قومی – مذهبی افغانستان تجمع میکنند. جغرافیای مقاومت امروز نسبت به گذشته خیلی وسیع و بزرگ است. در صورت شکست گفتوگوهای صلح، زنان افغانستان، جامعهی مدنی، جوانان افغانستان نیروهای پیشین مقاومت که در برابر طالبان قرار داشتند، امروز که دشمن شان دوباره وارد معرکهی جنگی میشود، همه در برابر طالبان به پا میخیزند و در نبود نیروهای امریکایی، دوباره به میدان جنگ بر میگردند. بدون شک این نیروها آمادگی دارند و مردم در محور اصلی مقاومت دوم استند.
مقاومت زیر چتر جمهوری غنی ایجاد میشود؛ یا به صورت مستقل؟
جریان مقاومت میتواند بیرون از دولت فعلی باشد و همزمان میتواند در توافق با دولت فعلی ایجاد شود. اگر دولت در کنار جریان مقاومت قرار گیرد، باید یک دولت جدید برای عبور از وضعیت فعلی روی کار آید. اگر مردم بگویند که دولت:«یک سیر و پیاز با طالبان دارد»، در آن صورت، مقاومت بیرون از دولت ایجاد میشود و بدون شک این محور رهبر خود را، خود انتخاب میکند.
رهبری مقاومت دوم را چه کسی به عهده خواهد گرفت؛ شما، احمد مسعود، داکتر عبدالله یا غنی؟
مقاومت مسئلهای بزرگ است؛ زمانی که جریان مقاومت شکل بگیرد، خود میتواند رهبری خود را انتخاب کند. تجربهی گذشته نشان داده است که نیروها و شخصیتهای زیادی در محور مقاومت جمع شده بودند؛ اما یک نفر به عنوان رهبر در رأس قرار گرفت و مقاومت پیش رفت. شخصیتها و فگورهای زیاد بودند؛ ولی رهبری به دست یک شخص –احمدشاه مسعود- بود.
در حال حاضر نیز وضعیت چنین است؛ هر فردی که بتواند نیروها را در یک محور جمع کند و مقاومت را شکل دهد، پایداری و اخلاص برای دفاع از مردم خود نشان دهد و در آن صورت، اگر شایستگی رهبری مقاومت را داشته باشد، بدون شک رهبر مقاومت دوم خواهد بود.
به نظر شما، در میان رهبران سیاسی-جهادی کشور، این گزینه که بوده میتواند؟
شخصیتهای سیاسی زیاد هستند؛ میخواهم یک اشارهی کوتاه بکنم: زمان سیاسی حکومتداری تا فضای مقاومت خیلی تفاوت دارد. حکومتداری در چارچوب تعریفشده صورت میگیرد، زود یا دیررفتن به دفتر، شاید خیلی دشوار نباشد؛ اما مقاومت فرق میکند، عرقریزی و کارهای زیادی نیاز دارد که باید انجام شود و هر کسی نمیتواند آن را انجام دهد.
در حالی که رهبری حوزهی جهاد و مقاومت انسجام قبل را ندارد و تنشهای فراوانی میان رهبران جهادی دیده میشود، در چنین حالتی، میتوانید دوباره مقاومت ایجاد کنید؟
مردم افغانستان نیاز دارند تا برای حفظ ارزشهای خود در برابر کسانی که به جنگ میآیند، مقاومت کنند و سالیان متمادی برای این ارزشها قربانی داده اند. امروز یک گروه تلا ش دارد تا این همه را بر هم بزند، بدون شک با مردم مواجه میشود و مردم به جز این که در محور مقاومت جمع شوند، راه مناسب دومی سراع ندارند. البته در بخش شکلگیری مقاومت، حساب شحصیتهای سیاسی که به نان و نوا رسیده اند تا مردم خیلی تفاوت دارد. مقاومت به چند نفر سیاسی خلاصه نمیشود. زمانی که جنگ تحمیل و فشار وارد شود، بدون شک قوتهای محتلفی را زیر یک چتر نزدیک خواهد کرد. در ابتدا تلاش این است تا تمام نخبهها و شخصیتهای مقاومت در زیر یک چتر برای دفاع از مردم جمع شوند و یک طرف اصلی در روند مصالحه افغانستان قرار گیرند؛ اما در میان نخبههای حوزهی مقاومت پراکندگی ایجاد شده است؛ شماری زیر چتر جمهوریت غنی قرار دارند، برخی در شورای مصالحه ملی استند؛ اینها نمیتوانند از مقاومت مردم افغانستان نمایندگی کنند. در دولت کنونی، هرکسی خواست و مطالبات خود و حزب و جریان خود را دارد.
در نشست استانبول به نمایندگی از حوزهی مقاومت، چه کسی اشتراک میکند؟
از حوزهی مقاومت برای نشست ترکیه کسی دعوت نشده است؛ چهرههایی از جمهوری آقای غنی و شورای مصالحه به این نشست دعوت شده اند؛ اما از حوزهی مقاومت به صورت مستقل کسی به این نشست دعوت نشده است.
آیا داکتر عبدالله عبدالله، نمایندهی مقاومت در روند صلح نیست؟
داکتر عبدالله، رییس شورای مصالحه است؛ به عنوان میانجی بین طالبان و دولت افغانستان قرار دارد. نمایندهی حوزهی مقاومت را این جریان از میان خود انتخاب میکند. نمیشود، داکتر صاحب عبدالله، هم در جمهوری غنی باشد، هم رییس شورای مصالحه باشد و هم نمایندهی حوزهی مقاومت باشد؟! چنین چیزی امکان ندارد. عبدالله عبدالله از حوزهی مقاومت نمایندگی نمیکند. اگر جنگ هم صورت بگیرد، داکتر صاحب عبدالله میگوید که از هردو طرف میخواهیم صبر و شکیبابی به خرچ دهند…. میانجیگری همین است.!
معلوم میشود که شما در این اواخر با پاکستان نزدیک شده اید، هدف از سفرهای تان به پاکستان چیست؟
پاکستان یک ضلع اساسی جنگ و صلح افغانستان است؛ چنانچه در جنگ افغانستان دخیل بود، در صلح افغانستان نیز نقش اساسی را بازی میکند.
از ابتدا حرف ما این بود: اگر در افغانستان صلح میخواهیم، باید با پاکستان وارد گفتوگو شویم و یک گفتمان بزرگ را ایجاد کنیم. مشکلاتی که میان ما وجود دارد، باید حل شود. به همین مناسبت، به پاکستان رفتم تا روی مشکلات موجود بیشتر صحبت کنیم؛ چون از زمان ایجاد پاکستان تا اکنون، اعتماد میان افغانستان و پاکستان از بین رفته است. بنا بر این، ما نیاز به اعتمادسازی دوباره داریم. به پاکستان رفتم، حرفهای خود را گفتم و حرفهایی را شنیدم. البته تا زمانی که ما با پاکستان به صلح نرسیم، بدون شک در افغانستان صلح تأمین نمیشود.
جدا از شما در این اواخر اکثر رهبران جهادی به پاکستان سفر میکنند؛ آیا این سفرها فشاری از سوی پاکستان بر رهبران جهادی نیست که طالبان را بپذیرند؟
پاکستان باورمند به تغییر راهبردش در برابر افغانستان است که محور این تغییر، بیشتر رویکرد اقتصادی-امنیتی دارد. پاکستان تلاش میکند که یک دهلیز اقتصادی از جنوب آسیا به مرکز آسیا ایجاد کند. همچنان ایجاد همگرایی میان پاکستان-افغانستان و کشورهای منطقهای از دیکر گزینههایی است که پاکستان در نظر دارد.
به نظر پاکستانیها؛ «طالبان و ارگ ریاستجمهوری از نگاه قبیلهای-تباری، از یک ایل و تبار استند و حوزهای که در برابر طالبان قرار داشت، حوزهی مقاومت است. بنا بر این، از ما دعوت کردند که «طرف منازعه شما استید و باید با طالبان شما صلح کنید»؛ زیرا به باور پاکستانیها توافق میان ارگ و طالبان، منجر به تأمین صلح در افغانستان نمیشود. تلاش اسلامآباد این است که گفتمانی را میان حوزهی مقاومت و طالبان ایجاد کند.
آیا در بینش طالبان تغییر آمده؛ یا با همان نگاه سنتی پیشین به میز گفتوگوها آمده اند؟
طالبان تغییر نکرده اند؛ ولی رویکرد کشورهای منطقه در رابطه به افغانستان دچار تحول شده است. ارگ و شورای مصالحه به مسئلهی صلح افغانستان بیارتباط شده است. طالبان در نشست کشورهای -ترویکا توسعهیافته – با نمایندگان چند کشور منطقهای دیدار داشتند؛ ولی طالبان به عنوان مهرهای به این نشست و مجالس آورده میشوند، تصمیمگیرنده کسانی دیگر در پشت پرده استند.
به همین مناسبت، فکر نمیکنم که در دیدگاه شخصی طالبان تغییر ایجاد شده باشد؛ اما در دیدگاه بازیگران اصلی که تغییر آمده است.
در آخر، چه تضمینی وجود دارد که طالبان در صورت صلحکردن با دولت افغانستان، از چتر حکومت برای سکاندادن القاعده استفاده نمیکند؟
من فکر نمیکنم که طالبان با القاعده قطع رابطه کرده باشند. هر نجوای طالبان در آستانهی خروج نیروهای امریکایی، این بود که با القاعده قطع رابطه کرده اند؛ اما چنین نیست و این را امریکاییها هم خوب میدانند. از این موضوع، دولت افغانستان، امریکاییها و شمار زیادی از شخصیتهای سیاسی خبر استند و تنها مردم افغانستان است که در خلا قرار دارند.
طالبان همان طالبانی گذشته استند، پاکستان هم مانند گذشته است؛ ولی به دلیل این که منافعاش تغییر کرد، پالیسی خود را تغییر داده و بدون شک، میخواهد نفوذ خود را داشته باشد. کشورهای منطقهای به اساس رقابتها و منافعشان، همچنان دچار تحول شده اند. شخصیتهای سیاسی افغانستان نیز به دلیل فقدان برنامهی افغانستانشمول، تلاش میکنند تا در بخشی از بازی بزرگی که ایجاد شده، قرار داشته باشند؛ تا منافعشان تأمین شود. همچنان بازیگران سیاسی افغانستان به شمول ارگ و سپیدار، واقعیت را از مردم پنهان میکنند.
اگر افغانستان پس از صلح با طالبان، به پناهگاه امن القاعده بدل شود، شما چه خواهید کرد؟
افغانستان وطن ما است، بزرگترین قربانی را ما (حوزهی مقاومت) داده ایم. دفاع از وطن فرض است و کسی در دفاع از وطن کشته میشود، شهید پاک است. ما تا پای جان در برابر دشمنان کشور مبارزه و ایستادگی خواهیم کرد. این مبارزه بر حق است؛ مبارزه برای سرزمین، مردم، وطن؛ قسمی که پیشینیان انجام دادند، ما ادامه میدهیم و نسل بعدی نیز ادامه خواهد داد.