اشاره: با تغییر نظام و با توجه به حضور کشورهای بیرونی در افغانستان، عطش یادگیری زبان انگلیسی و رسیدن به درآمد بهتر یا تحصیل در دانشگاههای معتبر دنیا، در بین جوانان شهرهای بزرگ افغانستان نسبت به گذشته بیشتر شد که در این میان، آموزشگاههای زبان انگلیسی و به خصوص آموزشگاه ستاره با مدیریت و تجربهی «علیرضا یاسا»، کمک زیادی به رشد و تعالی جوانان افغانستان کرد. یاسا که خودش در مقطع دکترا در یکی از دانشگاههای امریکا درس میخواند، جزو افرادی است که تجربه و شیوهی کارش برای کسانی که دوست داشتند با یادگیری زبانهای بینالمللی، به مدارج بالای تحصیلی برسند، کمک شایانی کرده است.
صبح کابل: کمی از خود تان بگویید؟
یاسا: علییوسفی استم؛ اما از بیبختی مرا چنگیز میگویند. داستان چنگیز شدنم هم همان جبر تاریخیای است که در ایران حاکم بود. در آن زمان نفوذیهای والی (استاندار) خراسان افغانستانیها را از آنجا بیرون میکردند و پدرم بر ضد شان از القاب عجیب، غریب و دهنپرکن برای ما استفاده میکرد. در آن زمان، «حاج کاظم یزدانی» خانهی ما میآمد. کشتی میگرفتیم و زیر تأثیر فرهنگی که حاکم بود، کسی که اول میشد، به او چنگیز میگفتند. همین طور برای دومی و سومی نیز از این القاب و نامهای قدیمی داده میشد. در ایران زیاد این لقب برایم جدی نبود تا که به کویتهی پاکستان رفتم و چون روحیهی مبارزه داشتم، چنگیز برایم جدیتر شد. با بچههای ایرانی زیاد درگیر میشدم و یکدیگر را لتوکوب میکردیم، برای همین، سه بار دستم و دو بار پایم شکسته است؛ چون جنگجوی عجیبی بودم.
صبح کابل: در مورد درس و تحصیل تان بگویید؟
یاسا: تا صنف هفتم در ایران خواندم و بعد آمدم پاکستان و دو کلاس را امتحان سویه دادم و به صنفهای بالاتر رفتم. سرعت عملم خوب بود و در تمام برنامههای فرهنگی از تیاتر تا برنامههای کودک و … شرکت میکردم.
صبح کابل: وضعیت اقتصادی خانواده چگونه بود؟
یاسا: بسیار فقیر بودیم، پدرم در نخست از فرماندهان حزب حرکت بود و بعد به حزب وحدت پیوست. در هر دو دورهی زمانی پدرم طَرفی از فرماندهی و جنگ نبست و تمام سرمایههای خانواده هزینهی جنگ و حزب شد؛ برای همین، واقعا دچار مشکل اقتصادی بودیم.
صبح کابل: حالا در مقطع دکترا درس میخوانید؟
یاسا: بلی، دورهی ماستری را در بخش مردمشناسی از دانشگاه امریکایی آسیای میانه در «بشکیک قرقیزستان» سپری کردم و حالا دورهی دانشجوی دکترا در بخش مردمشناسیِ دانشگاه بروکلی کالیفورنیا امریکا استم. در سال ۱۹۹۸، ذهنیت و زمینهی ایجاد آموزشگاه ستاره از یک سلمانی در کویتهی پاکستان شروع و تا امروز ادامه دارد.
صبح کابل: هدف و انگیزهی ایجاد آموزشگاه ستاره چه بود؟
یاسا: بیشتر مهاجران افغانی که در کویتهی پاکستان بودند، به دلیل ضعف مالی، نمیتوانستند درس بخوانند. دوست داشتم مرکزی ایجاد کنم که مردم با هزینهی کم درس بخوانند. از یک مکتب الگوبرداری کردم که از بین هزار نفر متقاضی، صد نفر جذب میشد. هزینههای این مکتب را مردم میدادند و تنها بهترین دانشآموزان در آن درس میخواندند. هدف من این بود که با بهترین کیفیت، با هزینهی بسیار کم آدمهای لایق و درسخوان را جذب کنیم. در نخستین جلسهای که با استاد «عتیق» داشتم، این شعار را انتخاب کردیم: (join us for difference)؛ یعنی برای تغییر به ما بپیوندید.
صبح کابل: عوامل عطش یادگیری زبان انگلیسی را در افغانستان چه میدانید؟
یاسا: پس از طالبان یک جهش عجیب و یک حس رستاخیزگونه و یا دوباره زنده شدن در بین مردم ایجاد شد که هدف اساسی و اصلیاش هم درآمد بهتر و پول بود. من حدود ۶۳ نفر را میشناسم که قالینبافی را رها کردند و با شش ماه تدریس من توانستند به عنوان مترجم، به معاشهای ۱۸۰۰ دالر به بالا برسند.
صبح کابل: از چه زمانی در کابل واقعا عطش یادگیری زبان زیاد شد؟
یاسا: به یاد دارم که در دو نمایندگی تنها ۱۳۰۰ شاگرد داشتیم؛ اما کم کم روند تغییر کرد. فعلا زبان انگلیسی راهِ رفتن به دانشگاههای خارجی است و خوشبختانه افغانستان کشوری است که بیشترین بورسیههای خارجی را دارد. زمانی که در قرقیزستان بودم، آن کشور فقط یک سهمیهی «فولبرایت» داشت و در همان زمان افغانستان از ۸۰ بورسیهی «فولبرایت» استفاده میکرد.
صبح کابل: آموزشگاههای زبان انگلیسی در کابل تا چه اندازه با معیارهای جهانی نزدیک است؟
یاسا: در گذشته آموزشگاهها زیاد معیاری نبود؛ اما انگیزهی یادگیری بسیار زیاد بود. حالا که کیفیت بالا رفته است، عطش کمتر شده است. ما نهایت تلاش مان را انجام دادیم که کیفیت حرف اول و آخر را بزند. ظرفیتسازی کردیم، امتحان ورودی گذاشتیم و کاری کردیم که فرزندان این سرزمین درست انگلیسی یاد بگیرند. حالا انترنت کمک میکند که یادگیری زبان آسانتر شود. کیفیت درس نیز بالاتر از گذشته است؛ چون امکانات بیشتر شده است. در گذشته منابع نبود و تمرکز نیز روی دستور زبان بیشتر بود که امروز چنین نیست و زمان یادگیری زبان کوتاه است. آن زمان سه و نیم سال طول میکشید تا کسی آماده برای تافل شود؛ اما امروز این زمان به کمتر از دو سال رسیده است.
صبح کابل: در این که کودکان و جوانان بتوانند بهتر حرف بزنند، چه عواملی دخیل است؟
یاسا: چیزی به نام انتقالات و تفویض اجتماعی-فرهنگی، سرعت یادگیری جامعه را نشان میدهد. به گونهی مثال؛ اگر یک کودک دهسالهی ایرانی نسبت به همتای افغانیاش بهتر فارسی صحبت میکند، دلیلش منابعی مثل تلویزیون، انترنت و … است. او از همه جا سخن درست و زیبا میشنود، پس خوب میشنود و خوب گپ میزند. در آموزش زبان نیز همین است. ما امروز شاگردانی داریم که از ۱۲۰ نمره در آزمون تافل، ۱۱۰ نمره میبرند. برادرم استاد حسین از ۱۲۰ تافل، ۱۱۹ نمره برده است که تا هنوز رکورددار است.
صبح کابل: از شما به عنوان «گاد فادر» زبان انگلیسی یاد میشود، درست است؟
یاسا: اینها تنها القاب اند که البته تنها در کابل کاربرد دارد.
صبح کابل: تأثیر آموزشگاههای ستاره را در کابل چگونه میبینید؟
یاسا: در غرب کابل بسیار تأثیرگذار بوده است؛ چون غرب کابل به مرکز معرفت بدل شده است که ارزش زیادی برای آیندهی این سرزمین دارد. در این منطقه حساسیتهای قومی نسبت به گذشته بسیار کمتر است و مردم همه به دنبال درس و تعلیم استند. در این جا مردم شاید نتوانند ۵۰۰ افغانی برای یک مهمانی پیدا کنند؛ اما برای درس و تعلیم فرزند شان پیدا میکنند. در فقیرترین منطقهی غرب کابل شما یک دختر دهساله را با کتابهای انگلیسی در دستش میبینید که با هیچ منطقهی کابل قابل مقایسه نیست.
زمانیکه خلیلی معاون رییسجمهور بود، در یکی از دعوتها به ما گفت که شما فکر نکنید که ستاره از شما است؛ بلکه ستاره میراث فرهنگی تمام مردم است. معرفت و ستاره برای ما مهم است.
صبح کابل: نقدی که وجود دارد این است که شما و این مراکز آموزشی به تمام نقاط کابل گسترش پیدا نکردند. چرا چنین نشد؟
یاسا: این حرف درست است. به دیگران کاری ندارم؛ اما خودم به اندازهی تحقیر و توهین شده و با انواع حقخوری و تعصب روبهرو شده ام که از نظر روانی، در غرب کابل احساس امنیت میکنم. این شاید گناه من نباشد، تقصیر شرایط است و گرنه من هم دوست داشتم که بخشهای آموزشگاهم در همه جای کابل و کشور گسترده میبود. هدف ما در ستاره از میان برداشتن تبعیض و تعصب نیز است.
صبح کابل: پس، انگِ قومیت به ستاره نمیچسبد؟
یاسا: بلی، همین گونه است. در پل سرخ، ۷۵ درصد شاگردانم غیر هزاره استند. تجربهی بسیار خوب و همکاری عالی با تمام مردم داریم. ما به این چیزها فکر نمیکنیم.
صبح کابل: چه زمانی از این حاشیهی امنیتی که گفتید ستاره رها خواهد شد؟
یاسا: ببینید مسائل فرهنگی و نوع دید مردم با هم تفاوت دارد. برای همین، کار در غرب کابل آسانتر از جاهای دیگر است؛ مثلا من در شهرک امید سبز یک مرکز ساختم که در سه ماه هفتصد شاگرد جذب کرد، دو سال است که در چهارقلعهی وزیرآباد یک مرکز راهاندازی کردهام که تا هنوز ۱۰۰ شاگرد هم ندارد.
صبح کابل: مشکل کجاست؟ قومی کار کردن آموزشگاهها یا تفکر قومی دانشآموزان؟
یاسا: مشکل شکاف آموزشی و فرهنگی است. الگوی فرهنگی غرب کابل این است که فرزندان شان زبان یاد بگیرند و درس بخوانند، در کانکور موفق باشند و بورسیهی تحصیلی بگیرند که این مسأله در جاهای دیگر زیاد مهم نیست. در شرق کابل مرکزی را تأسیس کردیم که مردم مختلط در آن محل استند. نه تنها استقبال خوب نشد؛ بلکه روی دیوار دشنام نوشتند. نگاه ما اقتصادی نیست؛ چون اگر چنین بود، در جایی کار میکردیم که پولدار بودند و ستاره تنها مرکز آموزشیای است که بیش از هزار شاگرد از خانوادهی شهدا، معلولان و بیبضاعت به صورت رایگان در آن درس میخوانند.
صبح کابل: دلیل موفقیت و بقای ستاره در چیست؟
یاسا: انگیزهی استادان، مدیریت و عدم وابستگی به کمکهای بیرونی. بارها پیشنهاد کردند که کمک بگیر؛ اما رد کردم. حالا ستاره به ۱۶ شاخه تقسیم شده است از هرات تا بامیان، دایکندی، غزنی و بلخ.
صبح کابل: وضعیت آموزش زبان در مکاتب را چطور ارزیابی میکنید؟
یاسا: خوب نیست. کتابها مملو از اشتباه است و روش آموزش شان نیز غیر معیاری و نادرست است. برای همین است که شاگردان در طول دوازده سال انگلیسی یاد نمیگیرند.
صبح کابل: چرا دولت در این زمینه از آموزشگاهها کمک نگرفته است؟
یاسا: وزارت معارف، نه تنها چنین برنامهای ندارد که گاهی چوب لای چرخ میگذارد؛ مثلا یک بار از ریاست معارف شهر آمده بودند که دختران و پسران باید جدا درس بخوانند. ما این مسأله را با والدین شاگردان در میان گذاشتیم که گفتند مشکلی ندارند. برای شان گفتیم که ما کسی را مجبور نکرده ایم بیایند و درس بخوانند؛ اما زیاد فشار آوردند.
صبح کابل: وضعیت مالیات آموزشگاهها چگونه است؟
یاسا: در این باره جنجال داریم. از ما سه نوع مالیات میگیرند. از کارمند، از مفاد خالص و ناخالص. هر چقدر ثبت نام شده است، ۲۰ درصدش را باید بدهیم. مشکلی که با دولت داریم مسألهی امنیت است. تمام تفنگهای چرهای محافظان ما را گرفته اند. امنیت روانی شاگردان به هم خورده و در این زمینه همکاری نمیکنند. بعد نظم عامه گفته است که برای هر محافظ باید ۷۰۰ دالر بدهید تا دولت برای شما محافظ بفرستد. با پولی که ما از شاگردان میگیریم، این غیر ممکن است.
صبح کابل: تا حالا مرکز ستاره چند شاگرد فارغ داده است؟
یاسا: تا حالا ۶۴ هزار فارغ داشته ایم که حالا کم شده است. مجبور مان کردند هزینهی ورود شاگرد را بالا ببریم که روی میزان پذیرش شاگرد تأثیر گذاشته است. از حوزه هر روز مأمور میآید که محافظ ندارید، کمرههای محافظتی ندارید، این را ندارید و آن را ندارید. حیران مانده ایم که چطور کنیم؟
صبح کابل: چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
یاسا: ما درخواست مان را مطرح کرده ایم، جلسه گرفتند و دانشگاهها را دعوت کردند. ما را در نظر نگرفتند. توقع داریم که همین محافظان خود مان را تمرین دهند، اسلحه بدهند؛ ولی معاش ۷۰۰ دالر را اجباری نکنند. شاید ما بتوانیم ماهانه ۱۵هزار افغانی معاش بدهیم؛ اما ۷۰۰ دالر داده نمیتوانیم.
صبح کابل: چرا در نظام تعلیمی ما ظاهر دانشآموز بیشتر از ذهن و باطن او مورد توجه است؟
یاسا: چون همیشه پوست را میبینند، نه مغز را. بهتر است به جای این کارها، روی انضباط، محتوای درسی، مدیریت سالم، استعداد و ظرفیت شاگرد بیشتر تمرکز شود.
صبح کابل: در بیستویک سال چه تعداد شاگر داشتید؟
یاسا: بیش از شصت و چهار هزار فارغ دادیم. بیش از صد نفر را به بورسیههای مهم فرستادیم و توانستیم کمک کنیم.
صبح کابل: در بخش معرفی و کاریابی مرکز شما چقدر موفق بوده است؟
یاسا: ما یک نامهی سفارش داریم که در بسیاری مؤسسههای بینالمللی مورد تأیید است. افراد زیادی را معرفی کرده ایم که همه موفق و خوب بوده اند. در دانشگاه امریکایی، مکتبها و بسیاری از مراکز و ادارهها شاگردان ما حضور دارند. ما با این همه فعالیت و کار، هنوز یک ساختمان نداریم، فضا و پول برای تبلیغات نداریم؛ چون هدف ما خدمت به مردم است و گرفتن پول کم. همین تفاوت است که که توانسته ایم این همه فارغ داشته باشیم.