
بخش ششم
در آخرین روزهای حکومت نجیب، گروههای مختلف جهادی و مخالف نظام، فشارها بر کابل را افزایش میدهند؛ حزب جنبش، یکی از این گروهها است که در تفاهم با حزب جمعیت، باید وارد کابل شود؛ تفاهمی که قبلا در شمال، میان دوستم، عطامحمد نور، مولوی علم و محمد محقق در مزار شکل گرفته است. طبق توافق انجامشده، نیروهای هوایی جنبش که مجهز با امکانات نظامی دولت در شمال است، به رهبری جنرال مجید روزی به کابل انتقال داده میشود و جنرال همایون فوزی، نیروهای زمینی جنبش را تا جبلالسراج هدایت میکند و از آنجا، با احمدشاه مسعود و برخی فرماندهان دیگر حزب جمعیت، وارد کابل میشوند. پیش از این که نیروهای زمینی جنبش به کابل برسد، جنرال مجید روزی نیروهایش را در میدان هوایی کابل جابهجا و طبق گفتههای یکی از افسران مسئول در میدان هوایی کابل، مانع پرواز نجیب میشود که میخواهد توسط یکی از هواپیماهای سازمان ملل، به هندوستان فرار کند. این که آیا تصمیم حزب جنبش در تبانی با جمعیت، جلوگیری از فرار نجیب بوده یا نه، پرسشی بود که با آقای فوزی در میان گذاشتم؛ اما او میگوید که در جریان این موضوع نبوده و نمیتواند آن را تایید و یا رد کند. فوزی تنها تأیید میکند که نیروهای زمینی دوستم را خودش و نیروهای هوایی را، مجید روزی وارد کابل کرده است.
پس از یکجایی نیروهای جنبش با جمعیت در جبلالسراج ولایت پروان، در توافق با هم تبدیل به قویترین نیروی مخالف دولت میشوند که با توپ، وسایط نظامی زرهی، قوتهای هوایی و انواع سلاح سبکوسنگین مسلح استند؛ امکانات نظامیای که پس از جداشدن جنبش از بدنهی حکومت نجیب، در اختیار دوستم و نیروهایش قرار میگیرد. گروههای مختلف جهادی وارد کابل شده اند؛ نجیب، در دفتر نمایندگی سازمان ملل پناهنده شده و کابل عملا به میدان جنگ گروهها و تنظیمهای مختلف جهادی بدل شده است. به گفتهی فوزی، پیش از این که نیروهای زمینی جنبش همراه با نیروهای حزب جمعیت وارد کابل شوند، حزب اسلامی به رهبری حکمتیار، ارگ ریاستجمهوری و وزارت دفاع را در اختیار گرفته بودند. درگیری بر سر تصاحب ارگ، بین حزب اسلامی و جمعیت و جنبش که آغاز میشود و حکمتیار که قوت نظامی کمتری در اختیار دارد، به چهار آسیاب کابل عقبنشینی کرده و در همان جا سنگر میگیرد.
فوزی، نقش جنبش را هم در تصرف کابل و هم در همکاری و فراردادن مهرههای باقیمانده در حکومت نجیب، برجسته میگوید؛ چون، تنها حزب جنبش است که امکانات نظامی دولتی در اختیار دارد و همچنان به دلیل همکاری دوستم با نجیب پیش از مخالفت جنبش با دولت، شناخت و روابطی میان مهرههای کلیدی حکومت نجیب و افراد دوستم وجود دارد. به گفتهی فوزی، دهها تن از کسانی که در حکومت نجیب وظیفه اجرا میکردند، به همکاری حزب جنبش، پنهانی به خارج از افغانستان فرار داده شدند؛ افرادی که اگر به دست دیگر تنظیمها میافتادند، به قتل میرسیدند. در گفتوگویی که به تاریخ چهار ثور ۱۳۷۱ میان مسعود و حکمتیار با پادرمیانی برخی رهبران جهادی از طریق مخابره انجام میشود، مسعود از حکمتیار میخواهد که دولت کابل سقوط کرده و نیاز به حملهی نظامی نیست؛ اما حکمتیار، میگوید که بازماندههای کمونیستها در کابل هستند و او نمیتواند با آنها کنار بیاید. او، تأکید میکند که باید با «فتح و ظفر» وارد کابل شود. «من سرگرم تدارک حمله به کابل استم؛ چون در کابل کمونیستها و بقایای رژیم کمونیستی سابق است و من قادر به تحمل آنها در پایتخت نیستم.»
هر چند، طبق پیمان پیشاور، قرار بود همه احزاب دخیل در جنگ افغانستان که با همکاری پاکستان سازماندهی شده بود، با هم متحد و دولتی را با معیارهای اسلامی در کابل پایهگذاری کنند؛ اما گلبدین حکمتیار به این توافق تن نداد و به دنبال گرفتن قدرت کامل در افغانستان بود؛ خودخواهیای که باعث شد کابل را زیر بمباران بگیرد و جنگ داخلی را دامن بزند.
توافقها نتیجه نمیدهد و کابل تبدیل به میدان جنگ میشود؛ حزب اسلامی در قسمتی از آن سنگر میگیرد، جمعیت و جنبش مرکز شهر و ارگ را در اختیار دارند و دیگر احزاب نیز، در قسمتهایی از کابل سنگر گرفته اند. درگیری میان حزب اسلامی و جنبش، عملا جریان دارد و همایون فوزی، یکی از فرماندهان جنبش است که نیروهای این حزب را در جنگ مقابل حزب اسلامی رهبری میکند و در کارتهی نو، تپهی ملنگجان و بالاحصار کابل، در صف اول نبرد با حکمتیار، سنگر گرفته است. به گفتهی فوزی، حکمتیار از مخالفان سرسخت حضور نیروهای جنبش در کابل بود و آنها را بازماندگان حکومت نجیب میدانست. در زمانی که نیروهای جنبش مقابل حکمتیار میجنگند، حزب جمعیت به دنبال تشکیلات اداری دولت است و تلاش دارد با جابهجایی افراد در ادارات مختلف، حکومت تازهای را در کابل پایهگذاری کند.
با این که تلاشهایی توسط برخی از رهبران جهادی و همچنان استخبارات پاکستان برای توافق طرفهای درگیر در کابل انجام میشود؛ اما خودخواهی و امتیازطلبی برخی از گروهها، زمینهی شکلگیری توافق را به بنبست میکشاند و بساط جنگ را گرمتر میکند. همایون فوزی، از دیداری در بگرام میگوید که در آن، جنرالان پاکستانی تلاش میکنند رهبران جهادی را به توافق برای تشکیل دولت برسانند؛ اما این دیدار بینتیجه میماند. طبق اظهارات فوزی، بین احزاب مختلف؛ از جمله حزب جمعیت، حزب جنبش، حزب اسلامی، حزب وحدت و دیگر تنظیمهای کوچکتر جهادی، توافقی برای تشکیل دولت شکل میگیرد که در این توافق، مسعود رییسجمهور، بابه مزاری، صدراعظم و دوستم به عنوان وزیر دفاع باید انتخاب شود؛ اما این توافق نیز نتیجه نمیدهد.
سقوط حکومت نجیب، کابل را به تصرف گروههایی در آورد که نه تنها هر کدام به دنبال رسیدن به قدرت بیشتر بودند؛ بلکه هیچ کدام تجربهی دولتداری و سیستمسازی را نداشتند؛ خلایی که باعث شد گروههای مختلف به جان هم بیفتند؛ جان هزاران انسان را بگیرند و هزاران خانه را به تانک و توپ ببندند. به گفتهی فوزی، هر چند حکمتیار قصاب کابل لقب گرفت و همه بیشتر ملامتی را به گردن او میاندازند؛ اما در خرابی کابل، همه گروههای جهادی نقش مستقیم داشتند.