زنا بد است؟ رشوه گرفتن و حق مردمخوری چطور؟
آدمهای فرصت طلب، از هر شرایط به سود خود استفاده میکنند، هرچه فضا متشنج باشد، به سود آنها است. با وجود نظامهای انحصار طلب و تمرکزگرا در افغانستان، دهها سال است که جنگ، بینظمی و نابسامانی؛ همهچیز را بلعیده؛ انصاف و کرامت انسانی بیمعنا و تمام بایدها و نبایدهای اجتماعی، معطوف به سود و منفعت فردی، ایل، تبار و دسته شده است. از معایب قدرت مطلقه، یکی فاصلهی فاحش فضایل و رذایل اخلاقی است که بیارتباط با تمرکزگرایی و استثمار قدرت نیست. در جوامع دارای نظامهای استبدادی، قدرتمندان فراتر از قانون و واجبالاحترام بوده، فضایل و رذایل اخلاقی نیز با سلیقه و خواست آنها قابل سنجش است. مثلن در رذایل اخلاقی، بخشی بسیار زشت و قبیح، تعدادی –که به سود قدرت است- نیمه و یا شبهقبیح است. مثلن، ممکن است، تهمت، حق مردم خوری، دروغگویی، خیانت به مادروطن، دستبرد به اموال عمومی-دزدی از بیتالمال-، کمگذاشتن در کار، رشوهستانی، قوم، زبان، مذهبپرستی و انواع فساد دیگر زیاد مهم نبوده؛ اما زنا بسیار بد باشد. اگر فضایل و رذایل اخلاقی رعایت شود؛ دروغ گفتن نیز دزدی است، دزدی که فقط از دیوار خانهی کسی بالا رفتن نیست؛ وقتی کسی دروغ میگوید، حقیقت، صداقت، حق فهم راستی و درستی را از دیگران دزدیده است. اگر زنا موجب فساد، بیماری و بینظمی اجتماعی است، کسی که به عمد و برای سود شخصی حقیقت را کتمان میکند و همه چیز را از دریچهی ایل، تبار و برای برخورداری بیشتر میبیند نیز موجب فساد، بیماری و بینظمی عمومی میشود.
اولسوالی جاغوری
درست یا نادرست، جاغوری در افغانستان مشهور شده است و اگر افراد بیرون از آن بخواهند در مورد آن تحقیق کنند، در ویکی پیدیا چنین آمده است. جاغوری که به معنای جای غوریان است از دوران غرجستان از مناطق تأثیرگذار مملکت بوده است. طایفههای آن که از زیر شاخههای «دای میرکشه» است، فعلا چهار دستهی بزرگ دارد. مردمان این دیار که از آداب، سنن و فرهنگ غنی برخوردارند، بیشترین مکتب و آمار قبول شدگان را در کانکور داشته و ۷۰درصد با سواد اند.
ایزدری-ایزدیاری-، باغچری، آته و گری چهار دستهی بزرگ جاغوری استند که به شاخههای کوچک –دسته- دیگر تقسیم شده و در جاهای مختلف زندگی میکنند.
آنچه مهم است، این که جاغوری –شاید- پر نفوسترین اولسوالی افغانستان است که در این نزدیک به بیست سال، مورد توجه سیاستپیشهها، به خصوص پیش از برگزاری انتخابات بوده است. در تمام این سالها زمامداران با وعدهی ولایت شدن، از مردم آن استفادهی ابزاری کرده اند. با توجه به شهرت جاغوری، میزان بیشتر سواد نسبت به اولسوالیهای همجوار، جمعیت زیاد، اعتماد به نفس کاذب و خود بزرگبینی مفرط ناشی از سر زبانها بودن، مردم و ادارهی محلی آن را در شرایط عجیبی قرار داده است. اولسوالیای که جمعیتش از بسیار ولایتها بیشتر؛ اما امکاناتش از ضعیفترین اولسوالیها کمتر است. برای همین و با توجه به بافت جمعیتی آن که با تأسف، در دستهگرایی، اربابباوری و منم منم گیر کرده است؛ ادارهی آن به غایت سخت و دشوار است. ادارهی این اولسوالی، با وجود ادعاهای سواد و رشد مردمش، هنوز کاملا سنتی و وابسته به روشهای قدیمی و ریشسپیدی است. حل منازعات حقوقی و حتا جزایی، بیش از آن که معطوف به قوانین کشوری باشد، بیشترینه توسط اربابها و مویسپیدها حل و فصل میشود. منظورم خوب یا بد بودن این روش نیست، بل میخواهم بگویم که واقعیتهای جاغوری با نام و آوازهی آن در تضاد است. در جاغوری ضربالمثلی هست به نام «کونتَوَک اربابی» که مفهوم زیادی دارد. به این معنا که جاغوری سرزمینی است که در درون، با تمام وجود در برابر رشد و توسعهیافتگی اش مبارزه میکند و حتا اگر بیشتر افراد، مدارک تحصیلی خوب –مثلن دکترا- داشته باشند، بازهم باید از اربابها –عمدتا بیسواد یا کمسواد- پیروی کنند. گاهی به شوخی گفته میشود، دانشگاه اربابی، مهمتر از دیگر دانشگاههای دنیا است.
برای همین، تمام کسانی که برای ادارهی جاغوری به آنجا میروند، نخستین تمرکز شان برای هماهنگی با اربابها است. اربابها، مواجب بگیران، کارقاچکنها، زورگویان محلی، لایههای زیرین و میانهی ادارهی محلی، حاکمان اصلی جاغوری استند، نه اولسوال و قوماندان امنیه!
در تمام نزدیک به بیست سال، اینها در یک ساختار قومی، مریض و فاسد به اندازهی خوردند و بردند که به جرأت میتوان گفت، ادارهی محلی جاغوری، یکی از فاسدترینها در کل کشور بود. اولسوالیِ که نامش را به شوخی به «سرای شهزاده» تغییر داده بودند.
مسأله تنها فساد مالی، اداری، حقوقی و جزایی نبود که فساد اخلاقی نیز وجود داشت؛ اما به دلایلی که در ادامه خواهد آمد، به بلوای چنین بزرگ بدل نشد.
این حلقهها که هر کدام از سوی اربابها، مرکز ولایت و کابل حمایت میشدند، در روز روشن حق را ناحق و ناحق را حق ثابت میکردند و کسی هم نمیتوانست بگوید، بالای چشم تان ابروست!
ریشهی بلوای این روزهای جاغوری
کسی میگفت، فلانی تصمیم گرفته است که اصلاح نشود؛ چون در بارهی هر چیزی، پیشداوری ذهنی دارد. به دلیل آن که کنترل ادارهی اولسوالی جاغوری همیشه –اتفاقی یا به دلیل قدرت برتر- در اختیار افرادی از دستهی آته و عمدتا از قوم «اوقی» بوده است و با توجه به ناهنجاریهای که ذکر کردم، موجب نوعی حساسیت و دستهگرایی در جاغوری شده است. دستهگراییهای که بیشترینه واکنشی بوده است تا محصول عزم و اعتقاد راسخ مردم –حداقل جوانان- به دستهگرایی و قوم پرستی!
پس از سالهای سال و بر خلاف انتظار که اولسوالها معمولن از بین جهادیها، افراد مسن، مشهور و زورمند انتخاب میشدند، این بار یک جوان تحصیلکرده، با پایگاه محدود اجتماعی منطقهای و از دستهی «گری- داوود» به عنوان اولسوال، وارد جاغوری شد.
از همان ابتدا، با پیشداوری که وجود داشت، به دیدهی تردید به اولسوال جوان نگریسته میشد تا این که او کم کم اعتماد بخش بزرگی از مردم را جلب کرد. همان پیشداوریهای که در بارهی زمامداران گذشته وجود داشت، کار اولسوال جدید را نیز سخت میکرد. تفاوت در آن بود که مخالفان اولسوالان گذشته، -همان اپوزیسیون- افراد مدعی رهبری و زمامداری جاغوری نبودند؛ اما مخالفان اولسوال فعلی، افراد مدعی کنترل و رهبری اولسوالی استند. کسی را میشناسم که در دورهی قبلی، به خاطر آشنایی و نزدیکی با مأموران اولسوالی، درآمد بسیار خوبی از مسیر کارچاقکردن داشت؛ اما حالا از مخالفان سرسخت اولسوال امروز است؛ چون مواجب و درآمدش را از دست داده است.
نمیخواهم بگویم تمام کسانی که در تظاهرات دیروز بودند، برای منافع شخصی آمده بودند؛ اما در این یکی دو روز ثابت شده که رهبران تظاهرات، افراد مجهولالهویه نه که آدمهای واضحالهویه و مشخص استند که یکی ارتباط فامیلی با اولسوال قبلی دارد، دیگری در انتخاب برای اولسوال شدن شکست خورده است و…
اولسوال جدید که میدانست کنترل اداره در دست لایههای میانه و زیرین اولسوالی است، تلاش کرد تیم کاری اش –حتا امنیت- را به مرور زمان تغییر داده و آن را یکدست بسازد. این کار خطرناک و نیاز به قربانی داشت که او این ریسک را پذیرفت و با توجه به سابقهی نامناسب نیروهای محلی، او نیروهایش را از بیرون جاغوری برگزید. این کار یک دهنکجی آشکار به کسانی بود که سالها در آن جا جولان داده بودند، انتظار میرفت که اولسوال جوان به دلیل تغییرات در ادارهی زیر امرش، با موانع زیاد روبهرو شود. مخالفان از هر مسألهی برای بدنام کردن او استفاده کردند، یک روز داستان معاش معلمان را عَلَم کردند و روز دیگر مشکل دیگر را برجسته ساختند. تلاش شان این بود تا ثابت کنند، اولسوال جدید، فرد بیکاره، فاسد و به درد نخور است؛ اما ادله و مدارک شان، چیزی نبود که موجب ایجاد شورش و بلوای بزرگ شود. مردم به جای آن که با آنها همدردی و همنوایی کنند، برایشان گفتند؛ چون راه دزدیهای تان قطع شده است، از زمین و زمان مینالید.
پیش از حملهی طالبان به جاغوری، مردم زیاد احساس وابستگی به نیروهای نظامی دولتی خارج از اولسوالی نداشتند؛ اما پس از آن و با حضور نیروهای اردو، پولیس و امنیت ملی برای نجات جاغوری که با کمک و رشادتهای بینظیر مردم، موفق بود و حملهی طالبان ناکام شد؛ حضور سربازان حکومت از هر قوم و تبار، بدل به یک نیاز جدی و عادی برای منطقه شد که مردم نیز قدردان زحمتهای آنان بودند و به خوبی از آنها پذیرایی کردند. وضعیت پیش آمده که جدا از خواستهای قدرت طلبانهی منطقهای، رگههای حساسیتهای قومی-نژادی نیز دارد؛ موجب شد که مخالفان اولسوال بتوانند کار او را یکسره کنند.
تمام اینها موجب آن نیست که کار زشت دو سرباز و یا فسادهای که مخالفان به ادارهی جاغوری نسبت میدهند، غیر قابل بررسی و درخور بخشش باشد؛ قطعا کسانی که مرتکب خطا و جرم شده اند، باید به سزای اعمال شان برسند؛ اما نه به شکلی که سران تظاهرات جاغوری دوست دارند.
فساد دو سرباز زیر مجموعهی قوماندانی امنیه و اولسوالی، -به هر شکل و پیمانه-، نشان از ضعف مدیریت و عدم کنترل لازم ادارهی جاغوری دارد که متوجه شخص اولسوال نیز است. این یک ضعف بزرگ برای عدم توجیه سربازان برای درک حساسیتهای منطقهای، قومی و بهانه ندادن به دست مخالفان بود که با شلیک به روی تظاهرات کنندگان –حتا اگر مسلح و آشوبگر بوده باشند- تکمیل شد و جاغوری را به صدر خبرهای کشور در رسانههای داخلی و خارجی رساند تا این اولسوالی، نام و جان را یکجا ببازد.
در چنین زمانهایی، حق همیشه به مردم داده میشود، مردمی که ممکن است حتا درست و قانونی عمل نکرده باشند؛ اما اگر تجربهی کافی و مدیریت قوی در نزد مأموران حکومت نباشد، ورق بر میگردد. گرهی که در جاغوری با دست باز میشد، حالا با دندان و شمشیر نیز باز شدنی نیست. این همان ضعفی است که ازش نام بردم. اگر خودمان را به جای خانوادهی جوان کشته شده بگذاریم، دیگر مهم نیست که او با چه انگیزه و از سوی چه کسانی کشته شده است، چیزی که مهم است، داغی است که تا قاف قیامت خواهد ماند. بنابراین شلیک به روی مردم، با هیچ منطق و استدلالی قابل اغماض و چشمپوشی نیست و این مسؤولیت خود اولسوال نیز است.
نظر مردم در بارهی بلوای جاغوری
پس از نخستین دقایق دستگیری دو سرباز به اتهام تجاوز یا ارتباط جنسی، چند چیز در شبکههای اجتماعی مثل یک زخم چرکین سرباز کرد. اظهار نظرها همه معطوف به دستهبندیهای قومی بود نه حقیقت و واقعیتها. مشخص شد که هنوز هم باتأسف، مسألهی دنگه، دسته و سمت، با قوت بیشتر از گذشته توسط مردم –به خصوص مدعیان درک و تحصیل- دنبال میشود. در این قضیه، مردم به دو دسته تقسیم شدند، موافق و مخالف اولسوال.
مخالفان، اولسوال را در قوارهی «شمر بن ذیالجوشن» میدیدند و موافقان در هیبت «سوپرمن». از همان اول، حاشیه بزرگتر از متن بود و قانون و منطق از نظرها پنهان! موافقان کارهای اولسوال فعلی را لیست میکردند و فساد حاکمان گذشته را و مخالفان میگفتند، دیدید که گفته بودیم، اینها فاسد اند؛ اما گوش ندادید، حالا که اینگونه است، باید همان جا پیشروی ساختمان اولسوالی آنها را دار بزنیم.
تلاش میکنم، نظر برخی موافقان و مخالفان را ذکر کنم. «هادی نورزاد» که ماستری ادبیات دارد، نوشته است، مشکل امروز، مسألهی بودن دو دختر با دو سرباز نیست که اصل قضیه، موضوع دستگی در جاغوری است و این که یک دستهی خاص، بقیه را نمیخواهند. انگار که ساختمان اولسوالی برای ابد ارث پدری شان است.
برخی مخالفان اولسوال از جمله «مهدی ام کی» که دل پری از او دارد، نوشته است: «اگر عاملین قضیه در جاغوری فعلا تیرباران نشوند، بعدا مردم هرگز شاهد اجرای عدالت نخواهند بود.» یا «مهدی مهدی»، اولسوال جاغوری را میشی در لباس گرگ دانسته و نوشته است: «خانعلی رادمند، از تحصیلکردگان و نسل جوان، امید، آرزو و آبروی جاغوری را یک شبه با چند لچک به خاک یکسان کردی.»
علی فطرت، نظر بسیار تندی دارد و مینویسد: «به جای مدنیها باید زدنیها وارد میدان شوند. اگر اینها از جاغوری زنده بیرون رفتند، من یکی برای همیشه دیگر از جاغوری نیستم، زن ره ده آزادی چی غرض؟»
بسیاری از وضعیت موجود ابراز انزجار داشته و گفته اند، پرداختن به مسائلی مثل دنگه، دسته و سمت، نشانهی افکار پست و حقیری است که در یک جامعهی قبیلوی مثل جاغوری دیده میشود. برخی مثل «سخی صمیم»، بلوای جاغوری را توطئه برای برکناری اولسوال میدانند: «مه فکر میکنم این قضیه، دسیسه است. دخیلسازی عسکر به فساد، ربط دادن جرم عسکر به قوماندان امنیه و ربط دادن جرم قوماندان امنیته به اولسوال، خودش همه چیز را ثابت میکند.»
اظهار نظرها بسیار متنوع و برخی درخور تعمق است. برخی آن را شبیه قضیهی فرخنده در کابل دانسته و معتقدند که فرصت طلبان از احساسات مردم سوء استفاده کرده اند.
«واثق عالمی»، نوشته است: «زمانی که شکریه تبسم و همراهانش توسط طالبان یا داعش گردن زده شدند، این مردم با غیرت کجا بودند؟ دهها قضیهی ناموسی دیگر که در مسیر جاغوری- کابل یا کابل- قندهار در گذشته اتفاق افتاده بود و یا در آینده اتفاق خواهد افتاد، اینها کجا هستند؟»
«حفیظالله خرم» نوشته است که پس از دستگیری دو سرباز، بین قوماندان امنیه و اولسوال مشاجرهی شدید لفظی صورت میگیرد و قوماندان با آمر جنایی و محافظانش، اولسوالی را ترک میکنند: «تعدادی شبانه به اولسوالی حمله کرده و به اولسوال فحش میدهند، فردا در جلسهی بزرگان با اولسوال، قضیه تا آمدن هیأت از کابل حل میشود؛ اما عدهی با شکستن شیشهها میخواهند به اولسوال حمله کنند که در نهایت منجر به شلیک گلوله از سوی پولیس میشود.»
عدهای هم جرم کسانی را که از احساسات مردم سوء استفاده کرده و آنان را تحریک کردند تا به اولسوالی حمله کنند، کمتر از سربازان متجاوز و شلیک کننده ندانسته و خواستار محاکمهی آنان شده اند.
«نعمت اخگر»، معتقد است کسانی که برای رسیدن به کرسی اولسوالی، عدهای را تحریک کردند و باعث کشته و زخمی شدن چند نفر شدند نیز مجرم اند. در قطعنامهی اعتراض مردمی هم آمده است که «محمد حکیم نیازی» و تعداد اربابانی که باعث تحریک مردم به خشونت شدند، به سارنوالی معرفی شوند. در متن موقف جمعی از باشندگان جاغوری هم آمده است: «کسانی که عمل جنایی را سیاسی ساخته و موجب آشوب شدند، مثل یونس صمیم، بشارت، معلم پویا و معلم شهباز، باید مورد پیگرد قانونی قرار گیرند.
بسیاری تمام این ماجراها را برای هموار کردن مسیر بازگشت کادر سابق اولسوالی جاغوری به این اداره دانسته و معتقدند که وقتی هنوز هیچ چیز مشخص نیست، جنازه دفن نشده و هیأت از کابل نیامده است، تلاشها برای معرفی جانشین اولسوال شروع شده که نشان از یک طرح برنامهریزی شده و هماهنگ دارد. «قدرت کریمی»، در این باره نوشته است، هنوز جنازه دفن نشده که کمپاین برای بازگشت «ظفر شریف» شروع شده است.
نظر مدیر صفحهی زینب مزاری، دختر شهید مزاری نیز ریشهی درگیری دیروز را در ارگ دانسته و نوشته است: «آقای اشرف غنی، تا آخرین توانش کوشش کرده تا افراد و نوکران خودش را در مناطق هزارهنشین مقرر کند»؛ اما شاید معتدل ترین نظر از «حبیب میرزایی» است: «جنجال جاغوری، ریشههای عمیق دارد. رویداد دیروز جرقهای بود بر انبار باروت خشم تلنبار شدهی دو دهه فساد در ادارات جاغوری؛ این جرقه، اتفاقا در زمان آقای رادمند روی داد. به همین خاطر، رابطه با اربابها قطع شد، اولسوال تنها ماند، مدیریت درستی صورت نگرفت و قضیه به فاجعه منتهی شد.»