
شاید مهمترین «رمان» تاریخ افغانستان، «کاغذپران باز» نوشتهی خالد حسینی است که بسیاری در دنیا، کشور مان را با آن شناختند؛ رمانی که به تمام مخاطبانش، حال و هوای تازه داد. با شخصیت دوستداشتنیاش به نام «حسن» که مصداق مظلومیت معصومانه، لیاقت، بردباری، شجاعت و صبر است. این نوشته در بارهی رمان نیست که در مورد کاغذپرانبازی در کابل است؛ بازیای که در گذشته و حال پا به پای مردم افغانستان زیسته، تا جایی که حالا به یکی از سرگرمیها و بازیهای قدیمی ما بدل شده است؛ بازیای که بسیاری در آن به دنبال گمشده یا احساس نوستالوژیک استند. کاغذپرانبازی به اندازهای بین مردم رواج داشته که حتا وارد گفتوگوهای روزمره و یا ضربالمثلها شده است. مثلا اصطلاح «چرخیشه گرفت» یا «فلانی بسیار چرخهگیر است»، از کاغذپرانبازی آمده است.
تار دادن، چرخه گرفتن، آزاد کردن و دویدن دنبال کاغذپران آزاد شده، از سرگرمیهای جالب این بازی است. با آن که از قدمت و تاریخ کاغذپران بازی در افغانستان اطلاعات دقیق نیست؛ اما گویا این بازی، از هندوستان به پاکستان رفته و از آنجا برای نخستین بار توسط «خلیفه دینمحمد»، کاغذپران در آسمان کابل به پرواز درآمده و تا امروز مانده است. این بازی نسبتا مردانه که زیاد وابسته به سنوسال هم نبوده است. کاغذپرانهای کابلی هر کدام اندازه و کارخانههای تولیدی جدا دارد؛ از نیم پارچه تا ۱۰ پارچه. در گذشته، تارهای نخی هشت و ده نمبر وطنی بود که کیفیت خاصی داشت؛ اما حالا نخ آن نیز وارداتی است. قدیمها کاغذ کلدار و گوزن که از آلمان میآمد، پرطرفدار بود و امروز کاغذهای هندی و قرقرههای بنگلادیشی بازار را گرفته است. استاد «نور آغا» در کابل، مشهورترین سازندهی کاغذپران است که کاغذپرانهایش تا سه هزار افغانی هم به فروش رفته است.
کاغذپرانهایی که گاه برای ابراز عشق بر سرمنزل محبوب به پرواز درآمده و یا حکایت درد و رنج ملتی در آسمان کابل بوده؛ آسمانی که لحظههای اندوهش همواره بیشتر از روزهای شاد و خوبش بوده است.
جنگ با نماد صلح
برخی افغانها کاغذپران را نماد صلح میدانند و معتقدند، کاغذپرانها در آسمان کابل، نماد آرامش، وقتخوش و سرزندگی از جنس صلح است؛ اما همین نماد آرامش و صلح نیز در آسمان کابل مدام میجنگد و جنگ، به اصلیترین جذابیتش بدل شده است. جنگ، آزادی و ترفندهای بریدن تار دیگران، موجب فخرفروشی و حس قهرمانانهی است که کاغذپرانبازهای کابل دارند. این جا جنگ برای آزادی خود نه که برای آزادی دیگران است؛ بجنگ تا آزاد کنی تا کوچهها پر از هلهلهی کودکانی شود که با شوق دنبال کاغذپران آزادشده میدوند.
جنگ و آزادی ناتمامی که مدام در آسمان کابل دیده میشود. آزادشدهی نگونبخت، دوباره توسط کسی دیگر، برای جنگ تازه به آسمان پرواز میکند و این جنگ، تا بیکران ادامه مییابد؛ مگر آن که کاغذپران آزادشده به جای حویلی، کوچه و پشتبام، بر شاخهی درختی فرود آید و خودش را از این همه جنگ و آزادی خلاص کند. این روزها شاخههای درختان کابل که هنوز برگ و بار ندارد، مملو از کاغذپرانهای رنگارنگ، با طرحها و حتا اشعار گوناگون است؛ چون مردم همه در خانه اند و نخستین چیزی که به ذهن شان میرسد، کاغذپرانبازی و جنگ در آسمان کابل است؛ جنگی که ریشه در اعماق ذهن و سلولهای این سرزمین دارد.
با وجودی که در سالهای اخیر، سیاست نیز وارد بازار کاغذپرانبازی شده است و در مناسبتهای گوناگون، کاغذپرانها با شعارها و بیرق کشورهای مختلف در آسمان کابل پرواز کرده اند؛ اما همچنان کاغذپرانهای دارای پیامهای عاشقانه و صمیمی، خریداران بیشتری داشته است.
خطرهای جدی کاغذپرانبازی
برخی معتقدند کاغذپرانبازی، محبوبترین بازی در افغانستان است که هر کسی، یک بار آن را تجربه کرده، یا تار داده، یا چرخه گرفته، نگذاشته تار «جَر» شود و یا در آسمان جنگیده است. کاغذپرانبازی در زمان طالبان ممنوع بود؛ نه آن که کاغذپرانبازی دارای چه خطرهایی است که آنها با هرچه خود شان دوست نداشتند و یا موجب خوشحالی مردم میشد، مشکل داشتند؛ همان گونه که با بهار، نوروز و… مخالف استند.
با وجودی که در سالهای اخیر، بازار کاغذپران و فروش آن کم بوده است؛ اما در روزهای قرنطین کرونا، آسمان کابل مملو از کاغذپران است؛ بازیای که سالها پیش، مهاجران افغان در ونیز ایتالیا -که کرونا این روزها نفسش را بریده است- به پیشواز نوروز و سال نو، رقابتهایش را برگزار کردند که بسیار مورد توجه رسانهها واقع شد تا بنویسند، «کاغذپرانها از کابل تا ونیز افکار ما را به پرواز درمیآورد.»
بارها شرکت برقرسانی افغانستان -برشنا- از مردم خواسته است که با تارهای کاغذپرانهای شان، موجب قطع برق، اتصال و موجب تاریکی خانههای مردم نشوند. گفته میشود که این بازی به غیر از افغانستان در کشورهای بنگلادیش، هندوستان، اندونیزیا، پاکستان، ویتنام، کوریا، تایلند و برازیل مروج است و هر کشور مشکلاتی در این زمینه دارند؛ مثلا دولت هندوستان چند سال پیش، ورود کاغذپرانهای جنگی چینی را به این کشور ممنوع کرد؛ ممنوعیتی که فایدهای نداشت و مردم همچنان چرخه گرفتند، تار دادند، جنگ انداختند و دنبال کاغذپرانها دویدند؛ بدون این که فکر کنند، بین ۷۰۰ تا ۷۵۰ پرنده در یک روز آسیب میبینند.
دیروز دیدم که کودکان با شور و هیجان وصفناشدنی، به دنبال تار کاغذپران آزادشده میدویدند تا آن را بگیرند؛ تارهایی که خودم دیدهام، دستهای کاغذپرانبازها را بریده و آلوده به خون کرده است. مشخص نیست، امروز این تارها و کاغذپرانهایی را که مردم پرواز میدهند، توسط چه کسانی ساخته شده است؟ وضعیت بهداشتی و کرونا در آن مغازه و یا دکان سازنده چگونه بوده است، افرادی که تار داده، بریده و جنگیده اند، حامل کرونا بوده اند یا خیر؟ ایدز و بیماریهای واگیردار دیگر چطور؟ کاغذپرانها و تارهای آزادشدهای که دوباره برای جنگ به آسمان میروند و چند لحظه بعد در منطقه، خانه و حویلی دیگری فرود میآیند؛ از این نگاه، بهترین کاغذپرانها، آنهایی است که در شاخههای بلندترین درختان گیر مانده است.
از آنجا که تارهای کاغذپرانبازی اهمیت ویژه دارد و جوانان با شکَر، ریزههای شیشه و… پیش از پرواز آن را آماده میکنند، احتمال خونآلود بودن تارها پیش از بریده شدن دست کاغذپرانباز حین بازی نیز وجود دارد؛ تارهایی تا ۲۵ کیلومتر، میتواند حامل امراض ساری و کرونا باشد.
با وجودی که شلوغی، ازدحام و تراکم کوچهها و پسکوچههای شهر به تارها و کاغذپرانها در آسمان کابل کوچ کرده است؛ اما باید از خود پرسید که ورای این مسرت و سرخوشی، آیا غمی هم نهفته است یا خیر؟ این تارهای بریده شده و بُرنده، پیش از بریدن و بریده شدن، دست و جان کسی را بریده است یا خیر؟ کودکانی که با شوق تمام این تارها را به دست و بدن شان میمالند تا ببرند و آزاد کنند، از این منظر نیز آگاه استند یا نه؟