
ماهها از امضای توافقنامهی امریکا و طالبان گذشته و تغییری که آمده است، کاهش نیروهای امریکایی در افغانستان -که به ۸۶۰۰ نفر رسیده- و آزادی زندانیان طالبان از زندانهای افغانستان است؛ اما در سایر موارد، وضعیت به سرعت به سود مخالفان تغییر جهت داده و هر روز که میگذرد، کنترل همه چیز به دست آنها میافتد. سالها است که جامعهی جهانی و حکومت افغانستان به دنبال کلید صلح است؛ در پاکستان، قطر، عربستان، روسیه، ایران، چین، زندانها و… و حالا دروازهی صلح نیز به دست طالبان است که چه زمانی بخواهند آن را باز و یا بسته کنند. حداقل در توافقنامهی امریکا و طالبان که هیچ سودی برای افغانستان نداشت –شاید این توقع بیجا است-، کاهش خشونتها، قطع رابطهی طالبان با جنگجویان خارجی و شروع مذاکرههای میان افغانی نیز ذکر شده بود که هیچ کدام عملی نشده است.
به نظر میرسد، امریکا هم کاملا دنبالهرو، تسلیم و گوش به فرمان سران طالبان از قطر است و عملا قافیه را به آنها باخته است. ناامنیها به شدت و به سرعت به سراسر کشور گسترش یافته و به نظر میرسد که رابطهی معناداری بین آزاد شدن طالبان از زندانها، توافقنامهی امریکا با طالبان و این همه ناامنی وجود دارد. در روزهای گذشته، سمنگان، غزنی، کابل، کندوز، بغلان، بدخشان، پروان و شهرهای دیگر افغانستان شاهد ناامنی و کشتار مردم بوده است. شاهراههای کشور به محل ویراژ و اجرای نمایش قدرت طالبان بدل شده و راههای ارتباطی زمینی در کشور کاملا مختل و در بسیار موارد برای مسؤولان و کارمندان حکومتی، صددرصد قطع شده است.
کمیسیون مستقل حقوق بشر میگوید، در شش ماه نخست سال ۲۰۲۰، در نتیجهی ۸۸۰ رویداد مختلف امنیتی، ۱۲۱۳ غیر نظامی کشته و ۱۷۴۴ نفر دیگر زخمی شده اند که میانگین قربانی شدن مردم، روزانه ۱۶ غیر نظامی است.
در این شش ماه، میزان تلفات ناشی از حملههای انتحاری، ۱۰۹ درصد افزایش یافته است که مردم دلیل آن را قوی شدن صفوف طالبان، افزایش انگیزهی آنها پس از توافق با امریکا و حس پیروزی بر قدرتمندترین کشور دنیا و البته بیبرنامگی و انفعالی عمل کردن حکومت افغانستان میدانند که کنترل جنگ و صلح را در دست نداشته و نگاهش به تصمیم طالبان دوخته شده است!
طالبان که افراد زیادی با آنها همذاتپنداری و همکاری دارند، میخواهند تا زمانی که شرایط برای مذاکرههای میان افغانی، قباحتزدایی و مشروعیتبخشی آنها فراهم میشود، با افزایش حملهها و کنترل بیشتر بر شاهراهها و شهرهای کشور، عملا دست خارجیها و حکومت افغانستان را از پشت بسته و کشور را بدون مقاومت و مدعی بسیار جدی، تصاحب و حکومت شان را برقرار کنند؛ چون آنها تا به امروز نه تنها از مواضع گذشته شان عدول نکرده اند که قدرت بیشتری نیز دارند. یکی از شهرهای که طالبان بسیار دوست دارند تصاحب کنند، غزنی است.
چند روز پیش نگرانی زیادی از تجمع نیروهای طالبان در اطراف غزنی بود که به استقرار نیروهای نظامی تازه نفس حکومتی در این شهر انجامید؛ اما تحرک و تجمع طالبان در اطراف شهر، بیشتر شد که موجب نگرانیهای بیشتر شده است.
دو سال پیش نیز طالبان در یک یورش همه جانبه، بیشتر بخشهای شهر غزنی را تصرف کردند که نزدیک به ۳۰۰ نفر از دو طرف و مردم عادی کشته شدند. وضعیت امنیتی غزنی به شکلی است که هر لحظه امکان دارد این شهر به دست طالبان سقوط کند و در ادامهی انسانسوزیها و کشتار ادامهدار مردم این ولایت، دوباره شهر غزنی به شهر ارواح و مردهها بدل شود.
هنوز یادمان نرفته است که دو سال پیش و در حین جنگ غزنی، حکومت در نخستین محمولهی کمکی به این شهر، ۲۰۰ تابوت را به آنجا فرستاد؛ چون در شفاخانهی شهر جایی برای زخمیها و مردهها نبود.
غزنی، شهر فرمانروایان بزرگ، دارای صدها اثر تاریخی است که بسیاری آنها ثبت رسمی وزارت اطلاعات و فرهنگ هم نیست و توجه چندانی برای نگهداری و مرمت آنها نیز نشده است، اثرهای که در خطر سقوط و آسیب دیدن جدی قرار دارد.
جالب است که به گفتهی ادارهی اطلاعات و فرهنگ غزنی، در برخی مکانهای تاریخی و باستانی این شهر، نیروهای نظامی پاسگاههای امنیتی ایجاد کرده اند. بالاحصار، مقبرهی ترک حضرت، مقبرهی شاه میر، هتل امانی و تالار بزرگ مرکز ثقافت اسلامی، آثار بسیار ارزشمندی است که یا در داخل شان پاسگاه امنیتی است و یا در فاصلهی نزدیک آنها.
مرکز حکومت غزنویان –بالاحصار- در شرف فروپاشی است و زمانی که طالبان دو سال پیش به شهر حمله کردند، یکی از محلهای جدی درگیری و جنگ بود. سالها پیش که طالبان با موتر بمبگذاری شده بر پایگاه نیروهای امنیت ملی حمله کردند، به مرکز ثقافت اسلامی خسارت جدی وارد شد و حالا بیم آن میرود که دوباره همه چیز با خاک یکسان شود.
هفت سال پیش، غزنی مرکز فرهنگی جهان اسلام اعلام و این ولایت کمی از انزوا و فراموشی خارج شد، کارهایی هم صورت گرفت؛ ولی همیشه این ولایت در خطر فروپاشی و سقوط از سوی طالبان باقی ماند!
جنگهای هم در ولسوالی جاغوری صورت گرفت که تلفات ذکر شده، مربوط به جنگ جاغوری نیست و قربانیان مردم جاغوری در این لیست نیامده است. حکومت اگر تغییر رویه ندهد و با قدرت در برابر مخالفان عمل نکند، جدا از خطر سقوط شهرها، بقای خودش نیز به شدت زیر سؤال رفته و آن وقت حتا همین امید نیمبندی که وجود دارد نیز، برای آینده وجود نخواهد داشت.
سؤال این است که دروازه و کلید صلح در کجا است؟
گسترش برنامهریزی شدهی ناامنی و جنگ به ولایتهای شمالی و مرکزی کشور و این که شاهراهها و شاهرگ زندگی مردم در روستاها و شهرها به دست طالبان باشد، ممکن است برای مردم شمالی چیز تازهی باشد؛ ولی برای مردم غزنی و ولایتهای جنوبی، امر بدیهی و کهنه است. این که در شاهراهها بازجویی، تلاشی و کشته شوند؛ این که شرکتهای مخابراتی طبق جدول تنظیم شده از سوی طالبان فعالیت کنند، این که هر چیزی توسط آنها کنترل شود، مردم به دو جایگاه، مالیه بپردازند، این که شبها هرگز بدون صدای شلیک و انفجار به خواب نروند و صبحها با صدای انفجار از خواب برخیزند، این که هر روز به بهانهها و در جاهای مختلف کشته، زنده زنده سوزانده و روی مین بروند! این که شاهراه کابل-غزنی، شاهراه مرگ باشد، نه شاهراه ارتباطی بین دو شهر و دو ولایت! این که حکومت فقط تا دروازههای شهر، آنهم از طرف روز بر اوضاع مسلط باشد و شب تمام شهر و روستاها در اختیار مخالفان باشد، برای مردم غزنی یک امر طبیعی است.
مسؤولان حکومتی که سالها است دنبال کلید و دروازهی صلح میگردند، پس از حملهی طالبان به سمنگان اعلام کردند که دروازهی صلح دیگر بسته شده است، دروازهی که حد اقل امروز همه مطمین استند که باز و بسته شدنش به دست حکومت نه که در اختیار طالبان است.