وقتی از «افتخار» میپرسم که آیا اینجا دلتنگ نمیشود، میگوید: «دق خو میشیم، چطو نشیم؟ هیچ جای به خانه خود آدم نمیرسه؛ پیش پدر و مادر دگه چیز اس. بازام اینجه دوستایم، هم برم مادر اس و هم پدر. همدیگه خوده دلداری میتیم. اینجه یک دوستم میثم است؛ او رَ زیاد دوست دارم.»
افتخار هفت سال میشود که بهدور از خانواده در پرورشگاه شبوروز میگذراند. او در دو سالگی، پدرش را که سرطان داشت، از دست میدهد. یک سال پس از آن، مادرش با مرد دیگری ازدواج میکند؛ سپس او چند سالی با کاکایش زندگی میکند. در دهسالگی، کاکایش او را برای ادامهی زندگی از بدخشان به کابل میآورد و تسلیم پرورشگاه کابل میکند. افتخار هفت سال است که در پرورشگاه زندگی میکند.
مانند افتخار، ۱۰ هزار کودک بهدور از خانوادههایشان در پرورشگاههای افغانستان زندگی میکنند.
در مجموع در افغانستان ۷۰ پرورشگاه؛ ۲۸ پرورشگاه دولتی و ۴۲ پرورشگاه خصوصی، از کودکان بیسرپرست نگهداری میکند. پرورشگاه سهراه علاوالدین و تهیهی مسکن، تنها پرورشگاههای دولتی شهر کابل است.
فیضان کاکر -رییس پرورشگاههای افغانستان- میگوید: در این دو پرورشگاه نزدیک به ۴۰۰ کودک زندگی میکند که در سال ۱۴۰۰، این رقم به ۶۰۰ تن افزایش خواهد یافت. این در حالی است که به اساس گفتهی آقای کاکر – رییس پرورشگاههای افغانستان- بیشتر از ۵۰۰ هزار کودک یتیم، چهار میلیون بیسرپرست و آسیبپذیر زندگی میکنند که از این میان، تنها ۱۰ هزار کودک توانستهاند از خدمات پرورشگاههای دولتی بهرهمند شوند. کودکان بدون سرپرست تا پایان ۱۸ سالگی در پرورشگاهها میمانند و بعد از آن یا وارد دانشگاهها شده و یا هم به آغوش خانوادههایشان بر میگردند.
آقای کاکر، میگوید: «بعد از ختم مکتب و سن ۱۸ سالگی اطفال شامل دانشگاهها و بورسیهها میشوند و یا هم به خانوادههایشان تحویل داده میشوند.»
افتخار که حالا در صنف دهم مکتب درس میخواند، دوست دارد درسهایش را در رشتهی مهندسی در بیرون از کشور ادامه بدهد؛ «کوشش میکنم بورسیه کامیاب شوم و بروم خارج درس بخوانم؛ اگر هم نشد آمادگی کانکور میخوانم و د دانشگاه دولتی درس میخوانم.»
زندگی در پرورشگاه تهوبالای خودش را دارد؛ تنهایی و نیاز به محبت در کودکانی که اینجا زندگی میکنند، بیشتر از دیگران است.
عادله که یازده سال است در پرورشگاه تهیه مسکن کار میکند، میگوید: «بچههای اینجه مثل بچه خودم اس؛ خوش باشن، مام خوش استم. بعضی وقتا دق میارن؛ میرن یک گوشه گریه میکنن، مام کتشان جگرخون میشم و دلداری میتم. خیلی از ای بچا رفتن صاحب چند اولاد شدن؛ اما بازم احوال مه میگیرن.»
در کنار عادله پسر دیگری نشسته است. نامش را سمیعالله میگوید. او هشت سال پیش از تخار به کابل آمده و در سرای شمالی کابل خانوادهاش را گم کرده است. عادله میگوید: «سمیعالله خردترک بود که اینجه آمد و همیجه است.» سمیعالله را پولیسها از روی شهر به پرورشگاه میآورند.
کودکانی که پدر و مادرشان را از دست داده و بستگانشان توانایی نگهداری از آنها را نداشته باشند، کودکانی که پدرشان را از دست داده و مادر نمیتواند از آنها نگهداری کند، کودکانی که مادر و پدرشان زندانیاند و کسی را برای نگهداری ندارند، کودکانی که پدر و مادرشان معتاد به مواد مخدرند و کودکانی که ناتوانی اقتصادیشان از سوی نهادهای امنیتی و حقوقی ثابت شده است، در پرورشگاههای دولتی جذب میشوند.
کودکان پرورشگاهها در کنار اینکه از آغوش خانواده دورند، به نیازمندیهای اساسی و رفاهی زندگی نیز دسترسی ندارند.
افتخار میگوید: «وقتا مواد بهداشتی زود زود میآوردند؛ اما حالی یک شامپو ر به چند نفر میته و خیلی دیردیر مواد میته.»
آقای کاکر میگوید که برای هر کودک به گونهی جداگانه مواد بهداشتی توزیع میشود؛ به گونهی مثال، برای یک کودک در ماه ۱۵۰ گرام شامپو داده میشود؛ اما بعضی زمانها به دلیل زمانگیر بودن پروسههای تدارکاتی با تأخیر توزیع میشود.
یکی از خواستههای مهم کودکان پرورشگاهها، بهدست آوردن بورسیههای تحصیلی بیشتر است. افتخار میگوید: «زیادتر دوستانم دَ امتحانات بورسیه کامیاب میشه؛ اما نمیدانیم چرا برده نمیشه.»
آقای کاکر در این مورد میگوید: «طبق مقررهی جدید پرورشگاهها، ۳ درصد از تمام بورسیههای کشور سهم دانشآموختگان پرورشگاهها است که از طریق وزارت تحصیلات عالی اجرا میشود.»
افتخار که سالهای سال از آغوش گرم خانواده دور بوده است، دوست دارد پس از پایان دانشگاهش، عروسی کند وتشکیل خانواده بدهد؛ «وقتی دانشگاه خوده تمام کدوم عروسی میکنم و به اولادهایم خیلی مهربانی میکنم که هیچوقت احساس تنهایی نکنن، کوشش میکنم هیچچیز برشان کم نمانم.»
پس از پایان دورهی دانشآموزی
کودکان بیسرپرست، بعد از ۱۸ سالگی و پایان دورهی مکتب، یا به تعلیمات تخنیکی و مسلکی که دارای لیسههای مسلکی است و خوابگاه نیز دارد معرفی میشوند، یا به اقوام درجه یک شان تسلیم داده میشوند و یا هم به وزارت معارف معرفی میشوند. بخشی از این جوانان، با به دست آوردن بورسیهی تحصیلی به بیرون از کشور میروند. آقای فیضان کاکر در مورد دختران بیسرپرست در پرورشگاهها میگوید: «این دختران نظر به قانون حمایت اجتماعی تا فارغ شدنشان از دانشگاه، در پرورشگاه میمانند و بعد به دانشگاههایی که دارای لیلیه باشد معرفی شده و یا هم به اقاربشان معرفی میشود و یا هم میتوانند عروسی کنند و در پرورشگاه بمانند.»
هرچند تلاش شد در این گزارش، تصویر روشنتری از وضعیت زندگی کودکانی که در پرورشگاه زندگی میکنند، ارایه شود اما؛ ریاست پرورشگاههای افغانستان، اجازه دسترسی بیشتر به جزییات را نداد و صرفاً یک کودک (افتخار) به نگارندهی این گزارش، برای مصاحبه معرفی شد.
زندگی در پرورشگاه با اینکه میتواند برای رهایی از بیسرنوشتی کودکان بیسرپرست، سودمند باشد؛ اما آسیبهای روانیای را نیز با خود به همراه دارد.
مصطفاسلطانی-روانپزشک-میگوید:«اطفال بیسرپرست دچار افسردگیهای شدید است؛ ۳۰ درصد از کودکان بیسرپرست به افسردگی شدید نسبت به اطفال دیگر مواجهاند. این اطفال چون از نگاه عاطفی از والدین دور هستند نمیتوانند احساسات خودشان را به شکل درستی بروز دهند.»
به باور آقای سلطانی در کنار اینکه دولت سهولتهای دیگری را برای کودکان فراهم میکند، باید به بخش عاطفی و احساسی آن نیز توجه شود؛ باید کمبودهای عاطفی زندگی کودکان بدون سرپرست پر شود.
کودکان بدون سرپرست، خیلی زودرنج و حساس هستند و هر چیزی میتواند آنها را ناراحت کند. پس باید بااحتیاط با آنها برخورد شود.
محمدیونس حیدری – جامعهشناس- میگوید: «حس تعلق به مکان و تعامل به مکان با افزایش سن، بیشتر میشود که بیشتر این وابستگیها به مکان، از دوران کودکی شکل میگیرد.» برای کودکان بیسرپرست و بد سرپرست باید مکان زندگیشان طوری مهیا شود که آنها بتوانند با اجتماع نیز تعامل خوب داشته باشند. «متأسفانه خیلی از کودکان بیسرپرست بعد از فارغ شدن از پرورشگاه نمیتوانند با اجتماع درست سازگاری کند و خیلی از آنها متأسفانه تا مدتزمان زیادی نمیتوانند کار و درآمدی برایشان فراهم کنند.»
با این حال با توجه به میزان رو بهافزایش کودکان بدون سرپرست، شمار پرورشگاههای موجود در افغانستان خیلی ناچیزتر از آن است که بتواند به ده درصد از کودکانی که نیاز به نگهداری و آموزشوپرورش سالم دارند، رسیدگی کند.