
در حالی که زلمی خلیلزاد، اولین سفرش را پس از به قدرت رسیدن جو بایدن –رییسجمهور امریکا- با دو طرح حکومت انتقالی برای افغانستان آغاز کرده و قرار است این طرح را با دولت، طالبان و جریانهای سیاسی در افغانستان شریک کند، رییسجمهور غنی، باری دیگر بر طبل جمهوریت کوبید و راه رسیدن به آن را انتخابات خواند.
آقای غنی، روز شنبه (۱۶ حوت) در مراسم گشایش سال سوم دور هفدهم تقنینی شورای ملی، از آمادگی مذاکره برای برگزاری انتخابات تحت نظارت جامعهی جهانی و همچنان زمان برگزاری انتخابات سخن گفت. او، خطاب به رقبای سیاسیاش و طالبان، گفت که رسیدن به قدرت در افغانستان یک کلید دارد؛ و «کلید آن رأی مردم است.»
مردم در افغانستان، در مخمصهی انتخاب بین بد و بدتر قرار گرفتهاند؛ مخمصهی اینکه وارد شدن طالبانِ بدتر در مناسبات سیاسی افغانستان خطرناک است، یا دوام جمهوریت بد که به شیوههای مختلفی مردم چوب آن را هر روز میخورند. هرچند، در این مخمصه، بدون شک مردم به بد پناه آوردهاند و همه خوشحال به حفظ وضع موجودند تا تغییر این وضع؛ اما موضعگیریهای حلقهی ارگ نسبت به هر اقدامی که در قسمت گفتوگوهای صلح مطرح میشود و احتمال یک راهحل را پیش میکشد، کمکم این باور را در افکار عمومی جاگزین میکند که بد، بدتر از بدتر است و همه شعاهایی که برای حفظ نظام و ارزشهای موجود سر میدهد، تنها برای حفظ قدرت خود و حلقهای است که قدرت را قاپیدهاند. این درست است که پیشنهاد آقای غنی، پیشنهادی است به نفع مردم افغانستان و اگر طالبان وارد سیستم شوند و مطابق قانون اساسی، تلاش کنند از طریق انتخابات به قدرت برسند، تلاشی است موردقبول همه اما این پیشنهاد، نهتنها عملی نیست که به زبان آوردن آن توسط رییسجمهور غنی –کسی که با مدریت انتخابات به قدرت رسید- ابله فرض کردن جریانهای سیاسی و گروههای مخالف دولت است.
چگونه ممکن است، طالبان به این دل خوش کنند که وارد نظام شوند، ارزشهای موجود را بپذیرند و در تلاش رسیدن به قدرت از طریق انتخابات باشند؟ انتخاباتی که توسط دولت موجود برگزار میشود. این، مثل آیینه بر همگان روشن است که اشرفغنی تا حق اشتراک در انتخابات را داشته باشد و حکومت زیر فرمان او، انتخابات برگزار کند، هیچکسی جز او برندهی انتخاب نخواهد شد. چون تجربهی حاکمیت وی، نشان داده است که بههیچوجه، آمادهی دست کشیدن از قدرت نیست و این عطش قدرت، ممکن است جان هزاران آدم را بگیرد و چوکیاش را همچنان حفظ کند.
اگر دولت واقعاً به صلح فکر میکند و رییسجمهور نیز آمادهی اندکی فداکاری در مورد صلح است، میتواند اندکی نرمش نشان بدهد برای احتمالاتی که ممکن بحث حکومت انتقالی را وسط بکشد یا طرح دیگری که در آن، جریانهای سیاسی و گروههای مخالف دولت، بتوانند خود را ببینند و چانسشان را در میدان بازی امتحان کنند.
حرفهای آقای غنی که راه رسیدن به قدرت در افغانستان فقط انتخابات است و قانون اساسی خط سرخ وی، بر همگان روشن است که شعاری بیش نیست و ایشان در موارد بسیاری نهتنها انتخابات که قانون اساسی را نیز دور زدهاند.
طرحی که اخیراً از سوی زلمی خلیلزاد، فرستادهی امریکا برای صلح افغانستان با برخی از جریانهای سیاسی در میان گذاشته شده، ظاهراً طرحی است جامع و تلاشی است که ممکن بتواند طالبان را دور بزند و قانع بسازد که سلاحهایشان بر زمین بگذارند. در این طرح، تقریباً به همه جریانهای سیاسی فرصت داده شده است تا بتوانند برای گذار از حکومت انتقالی، سهم فعالانه داشته باشند؛ جز حلقهی مخصوصی در ارگ که قدرت را قبضه کردهاند. آنچه در این طرح پیشبینی شده، بیشتر سهم سیاستمداران پشتون در حکومت را مهرههای طالبانی این قوم پوشش خواهد داد که در این صورت، آقای غنی و اطرافیانش به دلایل مختلف، کنار زده خواهند شد. این طرح، حتا اگر تضمینی وجود داشته باشد که به افغانستان آرام و بدون جنگ میانجامد تا فشارهایی بر ارگ وجود نداشته باشد، مورد تأیید قرار نخواهد گرفت؛ چون آقای غنی، عملاً نشان داده است که برای حفظ و تداوم قدرتش، آماده است دست به هر کاری بزند.
طرح مسئلهی انتخابات از سوی رییسجمهوری که خودش با یک و نیم میلیون رأی جنجالی به قدرت رسیده، به همان میزان یکجانبه و خودخواهانه است که طرح امارت اسلامی بیقیدوشرط طالبان. دو دهه جنگ در کنار ارزشهایی که وارد جامعهی افغانستان شد، این منطق را دستکم برای مردم روشن کرده است که طالبان بخش انکارناشدنیای از این خاکاند و اگر سازوکاری سنجیده نشود که آنان را وارد ساختار سیاسی کند، جنگ آنان در میدان نظامی، مانعی برای رشد این کشور است و هر روز به شیوههای مختلفی از مردم قربانی میگیرد.
آنچه امروز گفتوگوهای صلح را وسط کشیده، همین درماندگی در میدان نظامی است؛ درماندگیای که هم طالبان آن را با پوست گوشت احساس میکنند و هم سران حکومت و مردم افغانستان؛ بنابراین، امکان وارد کردن طالبان در ساختاری که سالها مقابل آن جنگیدهاند، وجود ندارد؛ همچنان امکان جاگزینی امارت اسلامی. آنچه این مخمصه را پایان میدهد، گزینهی سومی است که در آن، هم دولت بتواند خود را ببیند و هم جایی برای طالبان در نظر گرفته شود. در این گزینه، میتوان طالبان را وارد سیستم کرد و اگر سیستم توانایی و ظرفیت حفظ و تداوم ارزشهای مدرن را داشته باشد، طی چند سال، همانگونه که حکمتیار را از کوه پایین و اهلی کرد، طالبان را نیز اهلی میکند.
چسپیدن به جمهوریت تنها به دلیل حفظ قدرت کسانی که در رأس آن هستند و بهانه آوردن برای حفظ ارزشهای دو دههی اخیر، از یکسو، امکان رسیدن به صلح را بسته و از سوی دیگر، آنقدر زمینهی شک بر مردم را افزایش داده که انگار، هیچ سیاستمداری به مردم در این کشور باور ندارد و همه نگران این هستند که با ورود طالبان، همه چه از پایه خواهد پاشید و مردم تبدیل به سربازان طالبان خواهد شد. تاریخ بدون برگشت است و طالبان در داخل ساختار یا بیرون از ساختار، مکلف به پذیرش این هستند؛ همین پذیرش است که آنان را بهپای میز مذاکره کشانده و وارد دیپلوماسی کرده است.در حالی که زلمی خلیلزاد، اولین سفرش را پس از به قدرت رسیدن جو بایدن –رییسجمهور امریکا- با دو طرح حکومت انتقالی برای افغانستان آغاز کرده و قرار است این طرح را با دولت، طالبان و جریانهای سیاسی در افغانستان شریک کند، رییسجمهور غنی، باری دیگر بر طبل جمهوریت کوبید و راه رسیدن به آن را انتخابات خواند.
آقای غنی، روز شنبه (۱۶ حوت) در مراسم گشایش سال سوم دور هفدهم تقنینی شورای ملی، از آمادگی مذاکره برای برگزاری انتخابات تحت نظارت جامعهی جهانی و همچنان زمان برگزاری انتخابات سخن گفت. او، خطاب به رقبای سیاسیاش و طالبان، گفت که رسیدن به قدرت در افغانستان یک کلید دارد؛ و «کلید آن رأی مردم است.»
مردم در افغانستان، در مخمصهی انتخاب بین بد و بدتر قرار گرفتهاند؛ مخمصهی اینکه وارد شدن طالبانِ بدتر در مناسبات سیاسی افغانستان خطرناک است، یا دوام جمهوریت بد که به شیوههای مختلفی مردم چوب آن را هر روز میخورند. هرچند، در این مخمصه، بدون شک مردم به بد پناه آوردهاند و همه خوشحال به حفظ وضع موجودند تا تغییر این وضع؛ اما موضعگیریهای حلقهی ارگ نسبت به هر اقدامی که در قسمت گفتوگوهای صلح مطرح میشود و احتمال یک راهحل را پیش میکشد، کمکم این باور را در افکار عمومی جاگزین میکند که بد، بدتر از بدتر است و همه شعاهایی که برای حفظ نظام و ارزشهای موجود سر میدهد، تنها برای حفظ قدرت خود و حلقهای است که قدرت را قاپیدهاند. این درست است که پیشنهاد آقای غنی، پیشنهادی است به نفع مردم افغانستان و اگر طالبان وارد سیستم شوند و مطابق قانون اساسی، تلاش کنند از طریق انتخابات به قدرت برسند، تلاشی است موردقبول همه اما این پیشنهاد، نهتنها عملی نیست که به زبان آوردن آن توسط رییسجمهور غنی –کسی که با مدریت انتخابات به قدرت رسید- ابله فرض کردن جریانهای سیاسی و گروههای مخالف دولت است.
چگونه ممکن است، طالبان به این دل خوش کنند که وارد نظام شوند، ارزشهای موجود را بپذیرند و در تلاش رسیدن به قدرت از طریق انتخابات باشند؟ انتخاباتی که توسط دولت موجود برگزار میشود. این، مثل آیینه بر همگان روشن است که اشرفغنی تا حق اشتراک در انتخابات را داشته باشد و حکومت زیر فرمان او، انتخابات برگزار کند، هیچکسی جز او برندهی انتخاب نخواهد شد. چون تجربهی حاکمیت وی، نشان داده است که بههیچوجه، آمادهی دست کشیدن از قدرت نیست و این عطش قدرت، ممکن است جان هزاران آدم را بگیرد و چوکیاش را همچنان حفظ کند.
اگر دولت واقعاً به صلح فکر میکند و رییسجمهور نیز آمادهی اندکی فداکاری در مورد صلح است، میتواند اندکی نرمش نشان بدهد برای احتمالاتی که ممکن بحث حکومت انتقالی را وسط بکشد یا طرح دیگری که در آن، جریانهای سیاسی و گروههای مخالف دولت، بتوانند خود را ببینند و چانسشان را در میدان بازی امتحان کنند.
حرفهای آقای غنی که راه رسیدن به قدرت در افغانستان فقط انتخابات است و قانون اساسی خط سرخ وی، بر همگان روشن است که شعاری بیش نیست و ایشان در موارد بسیاری نهتنها انتخابات که قانون اساسی را نیز دور زدهاند.
طرحی که اخیراً از سوی زلمی خلیلزاد، فرستادهی امریکا برای صلح افغانستان با برخی از جریانهای سیاسی در میان گذاشته شده، ظاهراً طرحی است جامع و تلاشی است که ممکن بتواند طالبان را دور بزند و قانع بسازد که سلاحهایشان بر زمین بگذارند. در این طرح، تقریباً به همه جریانهای سیاسی فرصت داده شده است تا بتوانند برای گذار از حکومت انتقالی، سهم فعالانه داشته باشند؛ جز حلقهی مخصوصی در ارگ که قدرت را قبضه کردهاند. آنچه در این طرح پیشبینی شده، بیشتر سهم سیاستمداران پشتون در حکومت را مهرههای طالبانی این قوم پوشش خواهد داد که در این صورت، آقای غنی و اطرافیانش به دلایل مختلف، کنار زده خواهند شد. این طرح، حتا اگر تضمینی وجود داشته باشد که به افغانستان آرام و بدون جنگ میانجامد تا فشارهایی بر ارگ وجود نداشته باشد، مورد تأیید قرار نخواهد گرفت؛ چون آقای غنی، عملاً نشان داده است که برای حفظ و تداوم قدرتش، آماده است دست به هر کاری بزند.
طرح مسئلهی انتخابات از سوی رییسجمهوری که خودش با یک و نیم میلیون رأی جنجالی به قدرت رسیده، به همان میزان یکجانبه و خودخواهانه است که طرح امارت اسلامی بیقیدوشرط طالبان. دو دهه جنگ در کنار ارزشهایی که وارد جامعهی افغانستان شد، این منطق را دستکم برای مردم روشن کرده است که طالبان بخش انکارناشدنیای از این خاکاند و اگر سازوکاری سنجیده نشود که آنان را وارد ساختار سیاسی کند، جنگ آنان در میدان نظامی، مانعی برای رشد این کشور است و هر روز به شیوههای مختلفی از مردم قربانی میگیرد.
آنچه امروز گفتوگوهای صلح را وسط کشیده، همین درماندگی در میدان نظامی است؛ درماندگیای که هم طالبان آن را با پوست گوشت احساس میکنند و هم سران حکومت و مردم افغانستان؛ بنابراین، امکان وارد کردن طالبان در ساختاری که سالها مقابل آن جنگیدهاند، وجود ندارد؛ همچنان امکان جاگزینی امارت اسلامی. آنچه این مخمصه را پایان میدهد، گزینهی سومی است که در آن، هم دولت بتواند خود را ببیند و هم جایی برای طالبان در نظر گرفته شود. در این گزینه، میتوان طالبان را وارد سیستم کرد و اگر سیستم توانایی و ظرفیت حفظ و تداوم ارزشهای مدرن را داشته باشد، طی چند سال، همانگونه که حکمتیار را از کوه پایین و اهلی کرد، طالبان را نیز اهلی میکند.
چسپیدن به جمهوریت تنها به دلیل حفظ قدرت کسانی که در رأس آن هستند و بهانه آوردن برای حفظ ارزشهای دو دههی اخیر، از یکسو، امکان رسیدن به صلح را بسته و از سوی دیگر، آنقدر زمینهی شک بر مردم را افزایش داده که انگار، هیچ سیاستمداری به مردم در این کشور باور ندارد و همه نگران این هستند که با ورود طالبان، همه چه از پایه خواهد پاشید و مردم تبدیل به سربازان طالبان خواهد شد. تاریخ بدون برگشت است و طالبان در داخل ساختار یا بیرون از ساختار، مکلف به پذیرش این هستند؛ همین پذیرش است که آنان را بهپای میز مذاکره کشانده و وارد دیپلوماسی کرده است.