در روزنامهنگاری، ترفندی هست که از آن به نام «تاکتیک موجی»، یاد میشود؛ در تاکتیک موجی، حجم زیادی از خبرهای باارزش و بیارزش از سوی رسانهها یا برخی از رسانهها به مخاطب داده میشود، تا مخاطب نتواند، فرق خبر مهم را از خبر غیر مهم تشیخص دهد و در موارد لازم، به واکنش بپردازد؛ این هجوم اطلاعات پراکنده، ذهن مخاطب را از تمرکز روی یک موضوع مهم باز میدارد و توان تشخیص را از او میگیر؛ این ترفند را، برخی از رسانهها یا دولتها در شرایط ویژهای به کار میبندند؛ مثلا، دولت به اثر اتفاق ناگواری، مورد فشار مردم است و برای این که فشار افکار عامه را از تمرکز بر این اتفاق کم کند، سوژهی دیگری خلق میکند و به کمک رسانههایی که پشتیبان دولت است، اتفاقهای دیگری را بزرگ میکند و همزمان خبرهای حاشیهای زیادی خلق میکند تا افکار عامه و فشار آن، تقسیم بر سطوح اصطکاکیِ بیشتری شود.
مخاطب دنیای مجازی، ناخواسته مخاطب چنین ترفندی از اطلاعات است؛ اطلاعاتی که هر دقیقه، انبوهی از آن از طریق رسانههای جمعی و اجتماعی به مخاطب میرسد و توان گزینش یا اهمیتدهی به اتفاقهای مهم را از او میگیرد. با نگاهی در شبکههای اجتماعی –به خصوص فیسبوک – در افغانستان، میتوانید از تبدیل سوژههای مورد تمرکز کاربران در روزهای هفته، ببینید که چگونه تبدیل سوژهها، هجوم مخاطب را از موضوعی به موضوعی پاس میدهد و در بسیاری از موارد، کسی به یاد نمیآورد که سرنوشت سوژهی دیروز که همه پافشاری بر آن داشتند، چه شد! این تبدیل سوژه، با توجه به اطلاعرسانی سریع و هجوم موجوار کابران بر اتفاقهایی که از سوی عدهای کاربر-سلیبریتی فیسبوکی خلق میشود، جمع قابل توجهی از مخاطب را بدون این که فکر کرده باشند، تشویق به دنبال کردن سوژهها میکند. شاید در برخی موارد، این هجوم افکار عامه در شبکههای اجتماعی بر موضوع خاصی، نتیجهبخش باشد؛ اما در بسیاری از موارد، طوری سوژهها تبدیل و جابهجا میشوند که هیچ اثری از سوژه یا مشکل قبلی بدون این که حل شده باشد، باقی نمیماند.
کافی است به یک ماه گذشته فکر کنید؛ از حمله بر شفاخانهی صدبستر برچی که در آن زنان هنگام زایمان و کودکان پیش از این که چشم باز کنند، سلاخی شدند، تا غرق کردن کارگران افغانستانی توسط مرزبانان ایران در آب، به آتش زدن موتر حامل مسافران قاچاقی افغانستانی توسط پولیس ایران و تا مرگ ایاز نیازی و حیدری وجودی که در نفس خود، اتفاق آنچنانیای نبود؛ اما بازار گرمی شده بود برای شبکههای اجتماعی. اکثر کاربرانی که به این اتفاقات واکنش نشان میدهند، لحظهی بعد، یک شعر عاشقانه پست میکنند و یا چند فکاهی و طنز و پیام دیگر را در صفحات دوستان شان میخوانند؛ این انبوه اطلاعات و گوناگونی آن، باعث میشود کابران بدون این که به اتفاقی عمیق شوند، از همه اتفاقها بگذرند و این گذشتن از از همه چیز، دیگر تبدیل به شیوهی کار در این شبکهها شده و همه فقط محض افتادن اتفاق، هجوم میبرند و تا فردا، خواب اتفاق دیگری را میبینند تا به شیوهی دیگری، ناراحتی و عقدهی شان از بیعدالتی، جنگ، فساد و… خالی کنند.
با این که نمیتوان نقش شبکههای اجتماعی در زندگی امروز افغانستان را نادیده گرفت و فشاری که از این طریق بر دولت و گروههای مختلف وارد میشود؛ اما همین امکان اعتراضگری و خلق سوژههای گوناگون برای اعتراض، مانع اعتراض بنیادی شده و کاربران با اظهارنظرهای تند و بیمحابا، عصبانیتی که از اتفاقها دارند را خالی میکنند؛ خالی شدن از این عصبانیت، به معنای ندیده گرفتن اتفاقها است و این روند، فقط در حد واکنش فیسبوکی برای نشان دادن اعتراض خلاصه میشود و هیچ شهروند فیسبوکیای، اتفاقی را دنبال نمیکند که دیروز افتاده و دولت وعدهی بررسی آن را به فردا واگذار کرده است. مخاطب شبکههای اجتماعی، دچار سرگیجی است و در بسیاری از مواقع با آن که آزادی کامل برای ابراز باور و دیدگاهش دارد؛ اما زیر بار دیدگاه مسلط کاربران میرود و دیدگاه شخصیاش را فراموش میکند. این که فضا در شبکههای مجازی چندسویه است و زمینهی نقد و واکنش وجود دارد، کاربران اندکی عرضه به خرج میدهند که باور متفاوتی نسبت به اتفاقی بروز دهند؛ با ترس از این که مبادا مورد نقد و تمسخر عمومی قرار بگیرند، دنبال جریان باد میافتند و هر چه همه میگویند را با لعاب بیشتری تکرار میکنند.
کافی است زنی در پست دولتی برسد، تا همه کابران فیسبوک فراموش کنند که انفجار دیروز در یکی از خیابانهای کابل چند کشته گرفته است و افراد اندکی به این فکر میکنند که واکنش کاربران تحصیلکرده به رسیدن زنی در یکی از پستهای دولتی، چه ربطی میتواند به انفجار دیروز داشته باشد که در آن دهها تن به خاک و خون کشیده شده اند. اینگونه نیست که همهی این کاربران فیسبوکی، برادر طالب و تروریست باشند؛ اما بدون این که فکر کرده باشند، دچار واکنشهایی میشوند که به ایدیولوژی تروریستی پهلو میدهد؛ این واکنشها، در بسیاری از موارد، تا این که برآمد تصمیم فردی کاربر فیسبوکی باشد، حرفی است که از طرف عدهای در دهان او گذاشته میشود و با توجه به آزادی انواع برخورد با سوژه در این شبکهها، کاربران هم تلاش میکنند مطابق جریان، واکنشهای جالبتری را نشان بدهند که بیشتر مورد توجه و تأیید عمومی قرار بگیرند. در همه اتفاقها، یک واکنش مسلط وجود دارد که از سوی عدهای سلیبریتی رسانهای-فیسبوکی مطرح میشود و دیگران حتا اگر مخالف این دیدگاه باشند، به دلیل این که همه یک حرف را تکرار میکنند، از واکنش متفاوت خودداری میکنند و اینگونه، همچنان بازار هجوم اطلاعات گرم است و هر روز، مخاطبان خستهتر، بیخاصیتتر و بیارادهتری تولید میشوند.