بایدها و نبایدها؛ در بکن‌ها و نکن‌ها؟

صبح کابل
بایدها و نبایدها؛ در بکن‌ها و نکن‌ها؟

نویسنده: روح‌ الله نوایی

در تنظیم اجتماعی هر جامعه دو نوع کُدهای رفتاری «نبایدها» و «بایدها» یا «نکن‌ها» و «بکن‌ها» به شکل قواعد اخلاقی و قانونی وجود دارد. قواعد قانونی ضمانت اجرایی دارد؛ اما قواعد اخلاقی فاقد ضمانت اجرایی رسمی است. نبایدها یا نکن‌ها‌یی که به شکل قواعد قانونی و جزایی بیان شده، در واقع خطوط سرخ رفتاری را در یک جامعه نشان می‌دهد و بیشتر محتویات کُدهای جزایی از همین نوع قواعد است در برابر بایدها یا بکن‌ها که شمار شان محدودتر است. در قوانین کشورهای مختلف این نکن‌ها به وضوح نشانی و ترسیم شده است. از شهروندان خواسته شده که سرقت نکنند، قتل نکنند، به جان و مال کسی آسیب نزنند، به شرف و عزت کسی اهانت نکنند، محیط زیست را آلوده نکنند، از صلاحیت‌ها و امکانات عامه سوء استفاده نکنند، اختلاس نکنند، رشوت نگیرند و ندهند، در انجام وظایف، اهمال و غفلت نکنند، از چراغ سرخ عبور نکنند، بی‌دست رانندگی نکنند، پول‌شویی نکنند، مواد مخدر قاچاق نکنند و صدها نکن دیگر. این نکن‌ها در واقع برای حفاظت از جان، مال، صحت و آرامش مردم خطوط سرخی را نشانی کرده است که محدود‌کننده‌ی آزادی‌های فردی به شمار می‌رود. شما هرطور دل تان خواست، رانندگی کنید؛ اما در داخل خطوط و نشانه‌های ترافیکی تعریف شده و سرعت تعیین شده، از آن فراتر اجازه ندارید، آزاد نیستید، اگر تخطی کردید جزایی را باید متقبل شوید.
نکن‌ها گزینه‌های رفتاری افراد را از یک جهت محدود می‌کند؛ اما در جهت دیگر، «حوزه‌ی بکن‌ها»، گزینه‌های بی‌شمار و آزادی به شکل بالقوه نامتناهی است. حوزه‌ی بکن‌ها بیشتر موضوع تنظیم اخلاقی جامعه است که ضمانت‌های اجرایی متکی به زور و اجبار فیزیکی ندارد. این حوزه به افراد دستور می‌دهد که مثلا به انسان‌ها احترام کنند، به آرامش همسایه‌های شان توجه کنند، رعایت حال انسان‌ها، به خصوص ناتوان‌ترها را داشته باشند، از نیازمندان دست‌گیری کنند، شهر شان را پاک نگه‌دارند، همکار مأموران اجرای قانون باشند، به جامعه و کشور شان خیر رسانند و امثال این‌ها. اگر این کارها را شما بکنید، مکافات اجتماعی دارید؛ اما نکردن این کارها شما را با جزای قانونی رو‌به‌رو نمی‌کند.
هر سازمان اجتماعی اعم از مکتب، خانواده، دانشگاه و بن‌گاه اقتصادی در کنار بکن و نکن‌های جامعه کلان‌تر بکن‌نکن‌های خاص خود را دارد. آنان در درون قوانین جامعه تنظیم خاصی برای اجتماعی کوچک خود می‌سازند. در یک خانواده مثلا قواعد زیادی رفتاری برای اطفال به شکل صریح و ضمنی تعریف و از طریق والدین و بزرگان به آنان گوش‌زد می‌شود. برخی شدیدتر و برخی خفیف‌تر، ارتکاب برخی جزاهای عاطفی و زبانی و برخی شاید درد و رنج فیزیکی را در پی داشته باشد.


این احتمال وجو دارد که جامعه و سازمانی، بنا بر عواملی دل‌مشغول یکی از این دسته قواعد باشد، پیامد چنین دل‌مشغولی چه چیز خواهد بود؟ به طور عام می‌توان گفت که هرچه امکانات و منابع کم‌تر باشد، احتمال دل‌مشغولی با نکن‌ها بیشتر می‌شود؛ مثل خانواده‌ی فقیری که ده تا فرزند دارد و همه ناچار باید در یک یا دو اتاق زندگی کنند، این خانواده ناچار است که نکن‌های زیادی را برای فرزندان خود تعریف و بر آن‌ها تحمیل کند؛ اگر نه هر یکی از فرزندان حرکتی کوچک از خود نشان دهد، نظم و آرامش خانه به هم می‌خورد. یا مثلا در جامعه‌ی جنگ‌زده‌ای مثل جامعه‌ی ما که با منابع محدود و چالش‌های فراوان جرمی و ناامنی روبه‌رو است، دل‌مشغولی با نکن‌ها در تمام سطوح بالا است؛ برای فرد مثلا گفته می‌شود که این وقت شب از خانه بیرون نشو، در فلان جاها سفر نکن، وقتی سفر می‌کنی این و آن را با خود نداشته باش و در کل احساس تهدید بالا، دل‌مشغولی با نکن‌ها را به نسبت بالا برده است. این وضعیت در سطح کلان حکومتی نیز حاکم است، برای تقرر در یک پست دولتی باید از فیلترهای گوناگون «این نکن‌ها» و «آن نباش»های روئسا و آمران دفتر مربوط بگذری که اغلب با شایستگی علمی فرد ربط ندارد بلکه ناشی از احساس خطر و تهدید حلقه‌های قدرت‌مند در آن اداره است.
در یک جامعه‌ی مرفه و توسعه‌یافته نوعی این وضعیت برعکس است. آن‌جا اصلا زندگی یک «بکن» و یک امر ایجابی دانسته می‌شود؛ بنابراین، دل‌مشغولی مهم این است که افراد باید چه بکنند. گام عملی این پیش‌فرض این است که افراد چگونه توان‌مند شوند تا هم شاد و مرفه زندگی کنند و هم آن چه را به خیر و صلاح فردی و جمعی است، با مهارت انجام دهند. استعدادها و نیروهای انسانی چگونه در جهت خیر جامعه بارور شوند؟ اطفال در خانه و مکتب از سوی والدین، مربیان و سیاست‌گذاران تربیه می‌شوند که چه بکنند تا هم زندگی کرده باشند و انرژی شان مصرف شده باشد و هم مایحصل این زندگی و فعالیت برای خانواده، مکتب و جامعه حالا یا در آینده مفید باشد. در این جامعه «نکن‌ها» چه از نظر دل‌مشغولی فردی و چه از نظر فراوانی ارتکاب رو به کاهش می‌روند.
می‌بینیم که بکن‌ها و نکن‌ها با هم ارتباط دارند، هر چقدر امکان، انگیزه و مهارت بکن‌ها بیشتر شود، از احتمال ارتکاب نکن‌ها کاسته می‌شود و برعکس هر چقدر ما با نکن‌ها دل‌مشغول باشیم، فرصت توان‌مندسازی برای بکن‌ها را نیز ضایع کرده ایم. تأسف‌بار این که هر چه با نکن‌ها بیشتر دل‌مشغول باشیم احتمال ارتکاب آن نکن‌ها را به لحاظ گرایش روانی بیشتر می‌کنیم.
سخن پایانی این که دست زدن به هر یک از این بکن‌ها و نکن‌ها نیاز به توان‌مندسازی دارد. در جامعه‌ای که به دلیل فقر، جنگ و فساد، زمینه برای آموزش سالم بکن‌ها وجود ندارد، عرصه‌های آموزش نکن‌ها فراوان ایجاد می‌شود؛ عرصه‌هایی که نکن‌های رفتار اجتماعی یک جامعه را نه تنها جزا نمی‌دهد، بلکه پاداش می‌دهد. قتل، سرقت، راه‌گیری، اختلاس و رشوه که در زمره‌ی نکن‌های جامعه است و ارتکاب آن‌ها مجازات در پی دارد، در بین هراس‌افگنان، گروه‌های تبه‌کار و مافیایی و خرده‌گروه‌های جرمی پاداش داده می‌شود، کسی که این نکن‌های اجتماعی را با مهارت و جسارت بیشتر انجام می‌دهد، رییس و صاحب منزلت دانسته می‌شود. این عرصه‌ها گاهی بر حوزه‌های سالم جامعه به لحاظ منفعت اقتصادی و اجتماعی می‌چربند. در مقابل، حوزه‌ی بی‌انتهای بکن‌ها، فضای بازی برای مانور انسانیت است و افراد از سنین کوچکی نیاز به توان‌مند‌سازی دارند تا در این فضا پرواز کنند.