
رحیمه، پدرش را در اثر ابتلا به بیماری کرونا از دست داد؛ اما برای پدران بیشماری کمک کرد تا از این بیماری مرگبار صحتیاب شوند. او لبخندهای زیادی از شهروندان را دیده است که برای رهایی پدر و دیگر اعضای خانوادهی شان بوده و همینطور اشکهای زیادی را دیده که برای ازدستدادن عزیزان ریخته شده است؛ آنگونه که خودش برای پدرش اشک ریخته است. او در شفاخانهی محمد علی جناح پرستار است؛ شفاخانهای که پس از شیوع ویروس کرونا در کابل و زیادشدن مبتلایان این ویروس، به تداوی و تشخیص بیماران کوید-۱۹ اختصاص داده شد.
در عصر دوری انسان از انسان، در عصری که نزدیکشدن با نزدیکترینهای ما برای مان کلید خطر بود، در عصری که هر کسی با سلامتی خودش فکر میکرد؛ رحیمه و همکارانش اما با درخطرانداختن سلامتی و جان خود به انسانهای زیادی نزدیک شدند و آنها را برای مبارزه با ویروس مرگبار کرونا یاری کردند. آنها همزمان با ویروس کرونا با کمبود امکانات دارویی و پزشکی، فقر، خستگی، دوری از خانواده نیز جنگیدند.
رحیمه میگوید: «برای ما کار در آن زمان مقدمتر از غذاخوردن، خوابکردن و حتا نمازخواندن بود. اگر لحظهای بیتوجهی میکردیم شاید کسی جان میداد و این قابل جبران نبود.»
داکتران، پرستاران و کارمندان صحی افغانستان ماهها است در جنگ ویروس با انسان، از خود شجاعت، فداکاری، تعهد و صبوری نشان میدهند/ دادند؛ بیماران زیادی در اثر ابتلا به کرونا پیش چشم شان جان دادند و شاهد درد و رنجکشیدن شماری دیگر نیز بودند. از همین رو، بیشتر آنها از لحاظ روحی و عدهای از لحاظ فیزیکی صدمه دیدند. با همهی این فداکاری و تعهد به انسانیت، شهروندان و دولت توجه زیادی به خدمات این سربازان بدون سلاح نکرده اند.
فرزندی که مادرش را در شفاخانه ترک کرد
پس از نه ماه از همهگیری کرونا در افغانستان، با همکارم برای تهیه گزارش راهی شفاخانه افغان جاپان میشویم؛ شفاخانهای که در روزهای نخست شیوع ویروس کرونا در کابل بخش بزرگ آن برای بیماران کوید-۱۹ اختصاص داده شده بود.
در نزدیکی دروازهی ورودی شفاخانه، غرفههای کوچکی دیده میشود که در آنها به اقارب بیمارانی که در شفاخانه بستری استند، جا داده شده اند. بیشتر آنها از ولایتهای همجوار کابل؛ مانند پروان، کاپیسا و پنجشیر بیماران شان را برای درمان به این شفاخانه آورده اند.
هنگامیکه میخواستیم وارد شفاخانه شویم، هویت ما پرسیده شد. مسوولان امنیتی شفاخانه ما را به یکی از پرستارها معرفی کرد تا دفتر ریاست شفاخانه رهنمایی مان کند.
محمد عزیز که از آغاز شیوع کرونا در کابل تا هنوز در شفاخانهی افغان-جاپان پرستار است، با دیدن من و همکارم گفت: «چهار ماه پیش حتا خبرنگاران جرات آمدن به این جا را نداشت.» با تکان سر حرفها او را تایید کردم.
محمد عزیز شش ماه است در شرایط دشوار کاری اش قرار گرفته است. او و همقطارانش، در شرایط بحرانی کرونا به مردم پیام امید و زندگی داده اند و ناامیدی را به حداقل رسانیده اند. او میگوید که در روزهای نخست شیوع این ویروس، مردم از شفاخانه و داکتران ترس داشتند و این ویروس را هیولا تصور میکردند. هرچند نمیتوان انکار کرد که این ویروس خطرناک نیست؛ اما شماری از مردم دید ترسناکی در مورد آن داشتند و شماری هم آن را دروغ میدانست؛ اما داکتران این هیولا را برای مردم معمولی کرد.
این پرستار حکایت تلخی از دو فرزندی دارد که مادران شان از ترس این که ویروس از آنها به خود شان سرایت نکند، آنها را در شفاخانه ترک کردند و هرگز سراغ شان را نگرفتند. او میگوید که زن مسنی پس از سه روز بستری در این شفاخانه جان داد و پسرش که او را به شفاخانه آورده بود، دوباره سراغش را نگرفت. مسوولان شفاخانه هیچ شمارهی تماس یا نشانی از خانوادهی این زن پیدا نکردند. آنها مجبور شدند، جنازهی این زن را برای خاکسپاری به شهرداری سپردند. زنی دیگری نیز سرنوشت مشابه با این زن را در شفاخانهی افغان-جاپان تجربه کرده بود؛ اما او خوشبخت بود که از این بیماری نجات یافت.
محمد عزیز میگوید؛ در شرایطی که کسی فرزندش را؛ کسی هم مادر و پدرش را و شماری هم همسر شان را در شفاخانه ترک کردند و حاضر نبودند، حتا از دور جویای احوال شان شود؛ کارمندان صحی با تعهدی که به انسانیت و مسلک شان داشتند، به اندازهی توان خود به مردم کار کردند و وظیفهی انسانی و وجدانی شان را انجام دادند.
پس از دوازده ساعت کار
شب دوم عید است، راضیه پس از دوازده ساعت کاری بدون وقفه، میخواهد از اتاق عاجل بیرون شود و استراحت کند اما زیاد شدن مراجعین برای او این فرصت را نمیدهد. شش ساعت دیگر نیز مجبور میشود کار کند. او میگوید که شمارش شب و روز را فراموش کرده بود و گاهی بدون وقفه کار میکرد. بیماران زیادی به آنان مراجع میکردند و کارمندان صحی مجبور بودند که بیماران را حتا در دهلیزهای شفاخانه درمان کنند.
راضیه، داکتر معالجی که همزمان با شیوع ویروس کرونا به کار حرفهای اش آغاز کرد. خانواده و نزدیکان اش او را از کار در چنین شرایطی منع کردند؛ اما او با درک مسوولیتپذیری که در مقابل مردم و جامعه داشت این ریسک بزرگ را قبول کرد.
راضیه هیچگاهی تصور نمیکرد که آغاز کارش با چنین بحرانی همراه باشد و او جزو کسانی باشد که در مهارکردن این بحران نقش داشته باشد. «آدما زیادی در پیش چشمانم جان دادند؛ برای بسیار شان اشک ریختم با آن که کار آنقدر زیاد بود که فرصت اشکریختن هم نداشتم. اشک پدری که دو فرزندش را در اثر ابتلا به کرونا همزمان از دست داده بود، برایم دردآورترین خاطره است هیچگاه فراموش نمیکنم.»
بسترهایی که خالی نشدند
مسوولان شفاخانهی افغان-جاپان در کابل، میگویند؛ با آن که پس از مدتی واگیری کرونا کاهش پیدا کرد و مردم فکر میکردند که کرونا در افغانستان محو شده است؛ آنان به طور اوسط، روزانه ۲۵ تا ۴۰ بیمار کرونایی داشته اند که برای درمان به این شفاخانه میآمدند. این رقم در زمان اوج همهگیری کرونا تا ۶۵۰ تن در روز میرسید.
داکتر طارقاحمد اکبری، سرطبیب شفاخانهی افغان-جاپان میگوید که در زمان اوج همهگیری کرونا در کابل، ۷۲۸ تن در این شفاخانه کار میکردند که از این میان؛ ۴۵ داکتر معالج، ۲۵ متخصص، ۱۱۵ پرستار،۲۵۰ کارمند خدماتی و سایرین کارمندان اداری بودند؛ اما پس از پایینآمدن رقم ابتلا به کرونا، شمار کارمندان این شفاخانه کاهش یافته است.
در حال حاضر این شفاخانه ۲۵۹ کارمند دارد؛ ۲۲ داکتر معالج، ۱۵ متخصص، ۴۵ پرستار و ۹۰ کارمند در بخش خدماتی.
با سردشدن هوا، آمار گرفتاری به کرونا دوباره افزایش یافته است و ممکن است که یک بار دیگر بحران چند ماه پیش تکرار شود. با آن هم داکتران و پرستارانی که در شفاخانهی محمد علی جناج و افغان-جاپان با آنها گفتوگو داشته ام، میگویند که در صورت اتفاق موج دوم کرونا و افزایش شمار ابتلا به آن، باز هم آمادهی خدمترسانی به شهروندان استند.