اشاره: این بار دوم است که طالبان، کنترل شهرهای افغانستان را به دست میگیرند. در دور نخست حاکمیت طالبان، شماری از رهبران جهادی، در برابر این گروه تا سرحد سقوط این گروه با کمک امریکاییها جنگیدند؛ اما اکنون که طالبان، شهرهای بزرگ افغانستان به شمول کابل را در دست دارند و هر روز، قیودات تازهای روی مردم وضع میکنند و همه روزه ترس و وحشت را گسترش میدهند؛ خبری از رهبرانی که در گذشته در برابر طالبان، میجنگیدند نیست. یکی از این رهبران که گاها سرش را با فولاد میجنگاند، محمد محقق است.
محمد محقق، رهبر سیاسی و جهادی و از چهرههای شناختهشدهی ضد طالبان است. مقاومتش در برابر طالبان در دههی هفتاد، از او یک چهرهی ضد طالبانی ساخت. در بیست سال گذشته نیز، حضور پر رنگی در معادلات سیاسی افغانستان داشت. در روزهای اخیر حکومت غنی، به حیث مشاور امنیتی او، کار میکرد؛ اما اکنون بیرون از افغانستان، زندگی میکند. صبح کابل، گفتوگوی را با محمد محقق انجام داده است که در ادامه میخوانید!
صبح کابل: استاد محقق ممنون که برای ما وقت دادید، وضعیت فعلی افغانستان را چگونه میبینید؟
اگر بدون حب و بغض به كسى نگاه کنيم، وضعیت کنونی افغانستان نابسامان است. طالبان، به دلیل پافشاری شان بر حکومت یک جانب و تک حزبی و نپذیرفتن حکومت همه شمول تا هنوز یک گروه منزوی و قبولنشده از سوی جامعهی جهانی است. اکنون، جنگها از سر گرفته شده و شاید هم بیشتر شود. مردم گرسنه و بیكار اند، اولادفروشى يک امر رايج شده؛ مردم خصوصا كاركنان حكومت قبلى در حال فرار از كشور استند. میليونها نفر به تازگی آواره شده، قتلهاى انتقامجويانه و محاكمههای صحرايى طالبان ادامه دارد.
صبح کابل: اگر وضعیت این گونه بهپیش برود، آینده را در کوتاه مدت و در دراز مدت چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر طالبان اقوام و مذاهب ديگر و احزاب سياسى را قبول نكنند، حقوق زنان را رعايت نكنند، در خانه محصور شان كنند و به آنها اجازهی درسخواندن و فعالیتهای سیاسی و اقتصادی را ندهند، اوضاع به سوى فروپاشى به پيش میرود.
صبح کابل: پیش از سقوط کابل، بارها سیاستمداران ارشد افغانستان حتا کسانی که در حکومت بودند و یا در پروسه گفتوگوهای صلح دخیل بودند از تغییر طالبان حرف میزدند؛ تغییری در طالبان میبینید؟
زمزمهی تغيير طالبان افسانه بود كه زلمی خلیلزاد زيرک و ترامپ احمق ساخته بود تا به اين بهانه حكومت را به طالبان تحويل دهند و روز گار مردم افغانستان را سياه كنند كه متأسفانه با روى كارآمدن جو بايدن كه يك آدم بىتفاوت در قضايا است، اين افسانه را جامهی عمل پوشاند. من از اول میگفتم كه متاسفانه طالبان انعطافپذير نيستند و همان حرفها و تعبيرهای شان از اسلام را كه در واقع كاريكاتورى از اسلام است، عين اسلام میدانند. مگر اين كه در بر خورد با حقايق آينده انعطافپذير شوند كه زياد محتمل نيست.
صبح کابل: در روزهای گذشته دیدارهای با مارشال دوستم داشتید، کدام برنامهای روی دست دارید؟
ديدار ما با مارشال دوستم هراز گاهى جهت مشورت براى كارهاى آينده صورت میگيرد؛ چون موقعى كه من تركيه بيايم هردو در يک شهر استيم و باهم ميبينيم.
صبح کابل: ماهها پیش حرفهای در مورد رهبران سیاسی افغانستان که شما هم شامل شان استید وجود داشت که گویا برای حمله به طالبان برنامهریزی میکنند، آیا این درست است؟
من شخصا موضع خود را قبلا گفتهام كه هنوز هم براى گفتوگو و حكومت همهشمول فكر میكنم. اين كه در بعضى مناطق جنگ شروع شده، نتيجهی انعطافناپذيرى طالبان است.
صبح کابل: شما بیرون از افغانستان استید؛ حسی که در مهاجرت دارید، چگونه است؟
براى من حضور و مشاركت مردم و تشکیل يک حكومت قابل قبول و عادلانه مهم است كه براى آن تلاش میكنم. شخصا زياد به خود فكر نمیكنم. نيم قرن در عرصههای فرهنگى، سياسى و نظامى كار كردهام و از هر جهت از نظر روانى اقناعشده استم. حالا براى سرنوشت نسلهاى بعدى كار میكنم و اين آرزوى قلبى من است.
صبح کابل: با مردم در داخل افغانستان تماس دارید؛ آیا شما هم جبههی مقاومت ضد طالبانی تشکیل داده اید یا تصمیم دارید که جبههای شکل بدهید؟
در همهی مناطق تماس دارم و با شخصيتهایی كه لازم است نیز، تماس میگیرم؛ ولى دستور جنگ را ندادهام. منتظر وطندارى و ایجاد یک فضاى همزيستى مسالمتآميز در چوكات یک حكومت همهشمول و مبتنى بر آرای مردم استم و اين روال دايمى نيست.
صبح کابل: به نظر شما مقاومتهایی که در ولایتهای مختلف افغانستان از جمله شمال کشور شکل گرفته، میتوانند طالبان را زمینگیر کند و یا فشاری بر طالبان وارد کنند که به خواستهای جمعی تن بدهد؟
طالبان يک روزى شايد با واقعيت جامعه تن بدهند؛ حال این ممکن است که زير فشار نظامى، جامعه جهانى و یا كشورهاى همسايه باشد.
صبح کابل: فکر می کنید که اگر طالبان از روشی کنونی که دارند عقب نشینی نکنند، مقاومتها هم بیشتر شود، آیا خطر این وجود ندارد که افغانستان دوباره وارد یک جنگ خطرناک داخلی شود؟
شخصا فکر میکنم که گسترش جنگ در صورت عدم انعطافپذیری گروه طالبان، بسيار محتمل است. طالبان هر روزی كه میگذرد، پايههاى اجتماعى شان محدودتر میشود.
صبح کابل: شما در جنگهای داخلی و مقاومت در برابر طالبان در دههی هفتاد، افغانستان را ترک نکردید، اما اکنون در خارج از افغانستان به سر میبرید، چرا این بار نتوانستید، در برابر طالبان مقاومت کنید؟
چند انگیزه برای اینکه در گذشته در شمال مرکزی و کوهستانهای شمال میجنگیدم، وجود داشت. اول؛ طالبان رهبر «شهيد» ما استاد عبدالعلى مزارى را شهيد كردند و بر خون ايشان حكومت بر پا كرده بودند. به همین دلیل مردم تا آخرين نفر و آخرين نفس حاضر بودند با طالبان بجنگند و من هم يكى از آنها بودم. آنقدر هم جنگيديم تا طالبان شكست خورد و به نحوى دلهاى مردم ما شاد شدند و طالبان بيچارهها مثل ما در بدر شدند، مثل ما مردم هزاره رهبران شان كشته شدند و مثل ما پشت ميله زندان رفتند كه البته ما راضى نبوديم؛ ولى نتيجهی كار خود آنها بودند.
دوم؛ ما اگر چه جغرافياى كمتر از طالبان داشتيم؛ ولى يک رييسجمهور مسلمان و مجاهد داشتيم و دولتى كه مردم ما عضو آن بودند و من هم وزير داخلهاش بودم؛ حکومتی که از سوی سازمان ملل و جهانيان به رسميت شناخته میشد.
سوم؛ طالبان در آن دوره، علنى اعلام میكرد كه شيعه كافر است و بايد قتلعام شوند؛ ولى حالا كمى تغيير تاكتيکی دادهاند. چهارم؛ سربازى در حكومتى كه در راس آن يک پروفيسور علوم اسلامى بود، شرعاً و عرفاً ملامتى نداشت.
پنجم؛ ما مردم شيعه در تصميمگيرى و ساختار آن حكومت شریک بوديم. معاونت رياستجمهورى و وزارت داخله و تجارت و زراعت به حزب وحدت بود كه آيتالله صادقى معاون استاد ربانى بود و اين جانب وزير داخله بودم، استاد خادم حسين ناطقى دايكندى، وزير زراعت و استاد محمد ناطق پنجاب، وزير تجارت بود. همچنان ديگر احزاب شيعى هم در ساختار بودند؛ مانند شهيد سيد مصطفى كاظمى، استاد قربانعلى عرفانى، سيد على جاويد و سيد حسين انورى در ساختار حضور داشتند؛ از اینرو، انگيزهی قوى بود كه من سه سال تمام در بلخاب، دره صوف، باميان، غور و دايكندى مقاومت كردم و مجاهدانی از غزنى، بهسود، پروان و ولايت شمال در كنارم بودند. ششم؛ حضور بيگانهها از كشورهاى ديگر مشهود بود.
صبح کابل: استاد سوال این جا است که چرا اکنون ارادهی برای جنگیدن ندارید؟
اينكه حالا احساس شده كه من نجنگيدم و بيرون از کشور به سر میبرم، چند انگيزه وجود دارد. اول؛ اينكه اگر چه نظام ما جمهورى و قانون اساسى ما بر اساس راى مردم ايجاد شده بود؛ ولى حكومت اشرف غنى یک حكومت مشروع نبود. دور اولش هم امريكايىها او را با تقلب رييسجمهور ساخت، اگر نه انتخابات را ما و داكتر عبدالله برده بوديم و در دور دوم كه اصلاً مردم هم در انتخابات شرکت نکردند، راى واقعى مردم شايد یک میلیون بود و رای واقعى اشرف غنى شايد يكصد هزار هم نبود؛ ولى امريكايىها و خليلزاد به زور قواى ناتو برايش مراسم تحليف گرفتند و رييسجمهورش ساختند.
دوم؛ اين كه كسى كه به نام رييسجمهور بود، ريشهی مردمى نداشت، فقط چند رفقاء بودند كه اموال كشور و پولهای را كه به نام مردم افغانستان میآمد چور و در خارج جابهجا میكردند. سوم؛ بسيج مردم و جنگيدن زير سلطه یک نفر دستنشانده امريكا، زياد مجوز شرعى برايش پيدا نمیشد. روزانه بيش از صد نفر كشته میشد؛ این تلفات نه براى وطن بود و نه براى جمهوريت؛ فقط قربانى منافع مادى غنى و دار دستهاش میشد. اشرف غنى، هيچگونه احساس ناراحتى در برابر «شهدا» نداشت؛ بارها گفته بود كه در برابر این حوادث، بیتفاوت است.
سوم؛ مجاهدان در حكومت غنى، شريک نبود، وزير دفاع، داخله و امنيت ملى را امريكا تعيين ميكرد. مشاور امنيت ملى، ارگانهاى محل، وزارت ماليه و سایر جاهاى كليدى و پولساز را اشرف غنى تعيين ميكرد. بخشهای نظامى از «الف» تا «ی» دست حمدالله محب و بخش ملكى دست فضلى بود. اگر از حزبها كدام كسى در كدام وزارت تعييىن شده بود، به غم دوسيهسازى حلقهی غنى میماند؛ به خصوص جامعه شيعه و هزاره كه از همهی ادارههای نظامى و دفاعى-امنيتى حذف شده بودند و در ديگر عرصهها يا نبودند يا بىصلاحيت بودند. تيم ما و داكتر عبدالله تا نزديكىهاى سقوط مخالف بوديم و شايد شش ماه پيش از سقوط براى مصلحت كشور موافقت كرديم و بعد، چند وزير از ما تعيين شدند که آنها هم صلاحیت نداشتند. در چنين وضعیتی، كسى ملا نصرالدين نبود كه براى حكومت سهنفره يا در نهايت ششنفرهی غنى خود را قربانى كند.
چهارم؛ اردو، پوليس و امنيت ملى را امريكا ساخته بود، براى منافع دستنشانده خودش. جنگ، میان امريكا وطالبان بود، به ما و حزبهای سياسى ربطى نداشت، روزى كه امريكاییها از دستنشاندهی شان روى گرداندند و قرار شد كه آقاى ترامپ و خليلزاد، حکومت را به طالبان بدهند؛ تمام كمکهاى هوايى، زمينى و تخنيكى و لوجستيكى شان را قطع كردند؛ طيارها، بمب نداشت و تانکها مرمى! در یک روز حكومت غنى به دستور امريكا فيصله كرد كه هشتاد ولسوالى را به طالبان واگذار كند، قول اردوها از کندهار گرفته تا هرات تا مزار و قندز همه از هم پاشيد و به طالبان پيوستند. اگر من جنگ را اختیار میکردم با كی يكجا شده و میجنگيدم؟. در آخرين روزهاى سقوط، بسمالله خان، وزير دفاع تعيين شد؛ درست در همان روز، چهارصد عراده تانک در فارياب و سرپل به طالبان تسليم شد. یک شب پیش، بسمالله خان، به من زنگ زد كه فردا در مراسم معرفى اش در ارگ بروم؛ گفتم چى شد؟ گفت که وزير دفاع تعيين شدم. من شوخى كرده و گفتم که حالا، تسليم شدند كجا را نگه میداری؟ بسم الله خان، الحمدالله زنده هست؛ من، برايش این شعر شهر يار را خواندم: «آمدى جانم به قربانت، ولى حالا چرا» به او، گفتم که امروز، چهار صد عراده تانک، در جریان یک روز تسليم شده، نگهداشتن شهرها مشكل نيست؟ در پاسخ گفت که توكل به خدا.
فردایش به ارگ رفتیم كه بسمالله خان، وزير دفاع معرفى شد. مشكل دیگر اینکه؛ ياسين ضياء، لوی درستیز آنوقت، یک جوان ضد طالب بود كه همرایش رفيق هم بوديم؛ بر كنار شد و يک نفر دیگر– احمدزى- که در شمال، در قول اردوى مزار، به طالبان كمک میکرد، لوى درستيز شد. از مجلس معرفی وزیر دفاع، بسيار خسته و ناراحت بر آمديم، فهميدم كه بسمالله خان كه وزير دفاع شده، صلاحيت توزيع يكصد ميل سلاح را هم ندارد.
ششم؛ درست است كه من يکونیم سال در سه ولايت شمال در مقابل طالبان ايستاد شدم و نگذاشتم كه وارد مناطق هزاره و شيعهنشين شوند؛ ولى سلاح و مهمات را خودم از پول تاجران هزاره میخریدم. حكومت غنى، به من سلاح نمیداد و پشتيبانى هوايى هم نمیكرد و من، دور بين شب –بزبزک- را به ده هزار دالر و ام ١٦ را به سه هزار دالر میخريدم. طالبان دور بين شب- بزبزک- را اهدايى از كشورهاى همسايه میگرفت و تلفات ما در شب، همگی از طریق دوربينهای شببین بود که کشورهای همسایه به طالبان، هدیه میکرد. در مقاومت ما در برابر طالبان در دههی هفتاد، صدها نفر شهيد داديم، در میرزاولنگ مرد و زن و حتا كودکان، قتل عام شدند. در پاتو، گيزاب و كجران كشته دادیم؛ اما طالبان، نتوانستند به منطقه ما وارد شوند؛ در حالی که اینبار، ٣٥٠٠٠٠ سه صد وپنحاه هزار نفر، مسلح با سلاح پيشرفتهی امريكايى به طالبان تسليم شدند. تنها به یک قول ترامپ احمق، هشتاد میليارد دالر سلاح امريكايى، تسلیم طالبان شد. ترامپ، شخصا تصمیم تسليم افغانستان به طالبان را در توافق دوحه گرفت؛ با این وضعیت، مقاومت من با سلاح ناچيزی كه از نان مردم گرسنه تهيه میشد حماقت محض نبود؟ از اینرو، بعد از آنکه قول اردوى هرات، مزار و کندز متلاشى شدند، به مردمم احوال دادم که ديگر جنگ نداريم. به قول يک دوستم که میگفت؛ سيال برابر جنگ میكنيم، سيال برابر صلح میكنيم و سيال برابر عقبنشينى میكنيم.
هفتم؛ اين كه من در خارج هستم؛ فرار نكردهام. من همراه با یک هیئت گفتوگوکننده به پاكستان سفر كردم، در آنجا، خبر شدم که اشرف غنى فرار كرده و طالبان كابل را گرفته اند. پس از آن، راه من از هوا و زمين به افغانستان بند شد و رفته نتوانستم. حالا هم ٤ طرف افغانستان، كشورهاى همسايه، حرف شان حكومت فرا گير است و میگویند که به جای جنگ، گفتوگو و صلح شوند. من نیز، تاهنوز همين حرف را گفتهام و صبر میكنيم. دنيا به نوبت است. یک بيست سال طالبان مهاجر بودند، ما هم چند وقت مهاجرت را تجربه میکنيم.
صبح کابل: اگر طالبان قبول کنند که به رهبران سیاسی و جهادی در افغانستان قدرت بدهند مشکل افغانستان حل میشود؟
طالبان، نه تنها حكومت فراگير را بپذيرند، بلكه بايد با مجاهدان و حزبهای سیاسی روی یک نوع حكومتى كه رای مردم در آن دخيل باشد و ارزشهاى دينى و مدنى در آن رعايت شود، توافق كنند.
صبح کابل: گیریم که جهان طالبان را به رسمیت شناخت، حتا با همین وضعیت مثلا یک کمی تغییرات در موضع طالبان بیاید که آنها مکاتب دخترانه را باز کنند و برخی ضمانتهای حقوق بشری بدهند، آن وقت چه؟ رهبران سیاسی و خصوصا رهبران جهادی آرام مینشینند؟
اگر اين مكتب است و اين ملا – حال طفلان را خراب میبینم.
صبح کابل: برخورد کشورهای غربی که حامی حکومت افغانستان بودند با طالبان را چگونه ارزیابی میکنید؟
امريكا و غربىها، میگويند كه بايد طالبان به مواد تعهدنامهی دوحه مبنی بر از سرگیری گفتوگوهای بينالافغانى و ايجاد يک حكومت نو اسلامى و رعايت حقوق همه و به خصوص زنان، عمل کنند؛ اما طالبان بدهكار اين حرفها نيست.
صبح کابل: آیا طالبان میتوانند بر افغانستان حکومت کنند؟ آیا طالبان دوام میکنند؟
طالبان نمیتوانند بر دلهاى مردم حكومت كنند. چند صباحى بر گرده مردم حكومت خواهند كرد؛ ولى حكومت بر گرده مردم طبعاً دوامدار نيست.