
پاکستان با آن که از آرامش افغانستان بیشترین سود را میبرد؛ اما در رابطه به افغانستان ممتد از سیاست تهدید و سرزنش استفاده میکند. ادبیات سران این کشور، با وجود انعطاف کلامی در برابر افغانستان، همواره چندلایه و هشدارآمیز بوده است. در همین یک ماه گذشته، نخستوزیر پاکستان دوبار در رابطه به افغانستان صحبت کرده و هر دو بار، افغانستان را به گونهی نرم و سیاستمدارانه تهدید کرده است.
مدتی پیش، عمران در یکی از رسانههای خارجی، نگاشته بود: «اگر دولت افغانستان با طالبان از راه گفتوگوهای سیاسی به نتیجه نرسد، در این کشور جنگ داخلی شکل خواهد گرفت» از آن زمان تا اکنون بیشتر از یک ماه نمیگذرد؛ اما افغانستان هرروزه در کام جنگ فروتر میرود. نوشتهی مرد نخست پاکستان در آن زمان زیاد جدی گرفته نشد؛ اما شکلگیری مقاومت مردمی در برابر طالبان، صفکشی مردم در روستاها و قدرتگرفتن طالبان در مناطق روستایی، لایههای هشدار نرم عمران خان را آشکار میکند که کم کم دارد به واقعیت میپیوندد. در حقیقت، عمران خان میخواست بگوید صلحی که توسط ما مهندسی میشود، برازندهی تن افغانستان است. منظور عمران خان، این بود که افغانستان باید ساختاری را بپذیرد که مورد حمایت پاکستان است؛ نه ساختاری که با هند دست در گردن است و در برابر پاکستان -این غول اتمی گرسنه- گردنکشی میکند.
در ماههای پسین، هر هشداری را که پاکستان رندانه و با زبان سیاسی متوجه افغانستان کرده است، بدون آن که هیچ کشوری مخالفت کند، همان رخداد در افغانستان به وقوع پیوسته است. با درنظرداشت این تیوری؛ عمران خان در تازهترین هشدارش، امریکا را مخاطب ساخته و مورد سرزنش قرار میدهد که گویا بدبختی افغانستان محصول سیاست نادرست این کشور است. او، میگوید: «من فکر میکنم که ایالات متحده، اوضاع افغانستان را به هم ریخته است. من بارها گفته بودم که افغانستان راه حل نظامی ندارد. امریکا زمانی متوجه شد هیچ راه حل نظامی در افغانستان وجود ندارد که متأسفانه قدرت چانهزنیاش را از دست داده بود. امریکا باید راه حل سیاسی را خیلی زودتر انتخاب میکرد؛ زمانی که ۱۵۰ هزار سرباز ناتو در افغانستان حضور داشت.» از این گفتهی عمران خان، میشود سه واقعیت را بردداشت کرد که سیاست پاکستان و آیندهی افغانستان را در برمیگیرد.
۱: در سالهای گذشته مقامهای سیاسی پاکستان نمیتوانستند برخلاف سیاست امریکا در منطقه سخن بگویند. اتفاقا پاکستان پیوسته حامی و اجراکنندهی سیاستهای امریکا در منطقه بود. اکنون چه باعث شده است که پاکستان به امریکا بیرحمانه میتازد و امریکا را در هر مورد متهم کرده و سیاستهایش در افغانستان و منطقه را ناکام میخواند. در حدی که چندی پیش قرار بود امریکا پایگاهش را در پاکستان بسازد؛ اما پاکستان اجازهی ساخت پایگاه امریکایی را در خاک خود نداد. در گذشته چنین عملی از سوی پاکستان بعید به نظر میرسید؛ اما اکنون پاکستان بیخیال امریکا شده و منافع خود را در همسویی با چین دنبال میکند.
پاکستان در گذشته از پولهای هنگفت امریکایی به خاطر رقابت این کشور با روسیه و چین استفاده میکرد و مجاهدین و طالبان، برساختهی تفکر امریکایی و عملگرایی پاکستان در منطقه است. این دو کشور در گذشته با همسویی سیاستهایی را پیاده کردند که برای پاکستان منافع اقتصادی و برای امریکا سود استراتیژیک داشت؛ اما اکنون پاکستان به صراحت بیان کرده که همسویی با امریکایی برای این کشور بیشتر از صد میلیارد دالر زیان داشته است. با این حساب، دیگر گوش پاکستان بدهکار امریکا نیست و استراتیژی امریکایی نیز برای این کشور مانند گذشته سودآوری ندارد. پس، پاکستان با جایگاه اتمی، اقتصاد متزلزل و پشتوانهی چین، راحت توان هشدار دادن به امریکا را دارد و از ضربه زدن به امریکا نخواهد گذشت.
۲: در این که لجام طالبان در دست پاکستان است، هیچ شکی نیست. اگر امروز عمران خان امریکا را هشدار میدهد که راهحل افغانستان نظامی نیست؛ یعنی این که باید راهحل افغانستان سیاسی باشد و این سیاست؛ سیاستی است که پاکستان میخواهد. اگر امریکا این هشدار را نادیده بگیرد، پاکستان عامدانه لجام طالبان را به سویی میچرخاند که سود امریکا در آن نیست و سفر هیئت گفتوگوکنندهی طالبان در روسیه، ایران و چین، صحبت از دهنکجیای میکند که پاکستان در برابر امریکا دارد. با این حساب، به نظر میرسد که گفتوگوهای صلح، روندی نیست که از سوی امریکا به صورت خودخواسته شکل گرفته باشد؛ بل ترس امریکا از مواجه شدن با نافرمانی علنی پاکستان است. سخنان اخیر نخستوزیر پاکستان، به این حقیقت اشاره میکند؛ پاکستان هر چه عاجلتر میخواهد سیاستهای اقتصادیاش با همکاری چین پیاده و قدرت هند را در افغانستان مهار کند. البته بیشتر از پاکستان در این روند، نقش چین برجستهتر است.
۳: در این که امریکا روند گفتوگوهای صلح افغانستان را بسیار جدی اعمال میکند، شکی نیست؛ اما سپردن افغانستان با وجود جایگاه جیوپولوتیک آن به دست پاکستان و چین، کنشی نیست که امریکا آن را انجام دهد. اکنون امریکا برای این که پاکستان را مهار کند، گفتوگوهای صلح افغانستان را جدی گرفته و با وجود بحران جنگ به نتیجه خواهد رساند. در این میان اما؛ قدرت گرفتن چین مسئلهای نیست که امریکا آن را تحمل کند. پس مطمئنا امریکا برای مواجه کردن چین با بحران در افغانستان، طرحی را پیاده خواهد که چین نتواند از افغانستان استفادهی سیاسی-اقتصادی کند. با این تیوری، ترس آن میرود که گروه تروریستی دیگری در افغانستان شکل بگیرد و خالی از تصور نیست که این گروه، خطرناکتر از هر گروهی دیگر به اعمال تروریستی در کشور بپردازد. اگر قرار باشد که امریکا در افغانستان گروه تررویستی دیگری را به وجود بیاورد، دیگر به پاکستان اعتماد نخواهد کرد. به میدان آوردن ترکیه در بازی افغانستان و نقش ترکیه در شکلگیر داعش، احتمال شکلگیری گروه تروریستی دیگری را بیشتر از همیشه نزدیک به واقعیت میکند و حضور ترکیه در فرودگاه کابل نقش این کشور را در شکلگیری این گروه، برجسته نشان میدهد.
بحرانی که با حضور قدرتهای جهانی در افغانستان شکل گرفته، غیرقابل مهار جلوه میکند. در این میانه اگر دولت افغانستان برای بقای خود نقش خود را خوب ایفا کند، میتواند قدرتهای درگیر در افغانستان را مهار و چالش شکلگرفته را مدیریت کرده به فرصت تبدیل کند؛ اما تصمیمگیریهای اخیر دولت، نشان میدهد که هیچ برنامهای برای مهار بحران افغانستان در دست دولت نیست و احتمال آن میرود که دولت افغانستان، به صورت فرسایشی از درگیریهای کلانقدرتها در افغانستان تحلیل برود.