بخش دوم
همین که رفیع جسد خواهرش را شناخت؛ بدنش سست شد، مغزش از تقلا برای آرزو کردن اینکه راحله زنده باشد، باز ماند. سنگینیاش را روی زمین احساس نمیکرد. این جسدی بود که پیشتر پدر رفیع آنرا در شفاخانهی صدبستر تانگ تیل دشتبرچی، دیده بود؛ اما نشناخته بود. زمانیکه رفیع جسد خواهرش را شناخت، پدر کنارش بود. حیرت، وحشت و غم در پدر راحله در هم آمیخته بود؛ اشکش خشکیده بود، جگرش میسوخت، چشمهایش چون دو تکه یخ، از حرکت باز مانده بود.
اکنون که دو سالو چندی از آن حادثه میگذرد؛ هنوزهم غم از دستدادن راحله، به خانوادهاش سنگینی میکند. هنوز آن غم بر خوشیهای خانوادهی راحله چیره میشود. رفیع میگوید: «سنگینی او درده هیچکسی از عضو خانواده تحمل نتوانسته.» در دومین سالگرد حادثهی موعود، در خانوادهی رفیع، محفل خوشی برگزار میشود. در خانواده؛ اما رفیع متوجه است که آنروز برابر با دومین سالگرد حادثهی مرکز آموزشی موعود است. غم از دستدادن راحله، رفیع را مجبور میکند تا گوشهای دور از چشم دیگران، غمهایش را بیصدا فریاد کند. فریادی که از دل بلند میشود و در دل خفه میشود؛ سخت سوزناک است.
پس از دو سال از انفجار در مرکز آموزشی موعود، هر لحظهای که یادی از راحله در خانوادهی او میشود؛ فضای خانه لبریز غم میشود. پدر راحله -که زن خود را دو سال قبل از حادثه موعود از دست داده بود-؛ با از دست دادن راحله چنان غمی بر او چیره شده بود که هرگز نمیتوانست، با زبان آنرا بیان کند؛ تنها آه میکشید و ناله میکرد.
راحله را به خاک سپردند. در راه برگشت از خاکسپاری، رفیع که کولهباری از غم را بر شانههایش حس میکرد، مدام میاندیشید که چهکاری برای خواهر از دستدادهی خود میتواند. به خود میگفت: «راحله را از دست دادیم؛ اما آرمانها و هدفهایش را نباید از دست بدهیم.» در خانه، زمانیکه رفیع کتابها و کتابچههای راحله را میدید؛ به نوشتهای در دفترچهی خاطرههایش روبهرو میشود که راحله در آن، از آرمانها و هدفهایی که داشت، نوشته است. «راحله باید توسط علم و دانش خود، بیرق افغانستان را در تمام دنیا بلند کند و توسط علم و دانش خود افغانستان را از بحران کنونی نجات بدهد.» رفیع تصمیم میگیرد، کتابخانهای به نام راحله بسازد. رفیع این کار را میکند و پس از مدتی، دامنهی فعالیت کتابخانه بیشتر میشود و به «بنیاد راحله» تغییر نام میدهد.
حالا بنیاد راحله در سه بخش کار میکند. فعالیتهای کتابخانهای؛ برنامههای بلندبردن ظرفیت برای شاگردان مکتبها و دانشجویان دانشگاهها و بورسیهی راحله است. بورسیهی راحله در سه بخش خدمت ارائه میکند؛ آمادگی کانکور، زبان انگلیسی، آموزش کامپیوتر و انستیوت علوم صحی. از دو سال به اینسو، ۲۰هزار نفر از خدمات بنیاد راحله مستفید شده اند که در این میان، ۶۰ بورسیه به اضافهای یک بورسیه استثنایی نیز شامل است. به گفتهی رفیع، فعالیتهای بنیاد راحله، برای شان قناعتبخش بوده و خوشحال است که مرتبط با اهداف راحله توانسته است برای ۲۰هزار نفر خدمات ارائه کند.
رفیع که امیدوار است، روزی افغانستان شاهد صلح پایدار و واقعی باشد؛ اما به روند کنونی صلح امیدوار نیست. او نه تنها به روند کنونی صلح امیدوار نیست، بلکه نگران این پروسه نیز است؛ نگران اینکه دولت خود را در برابر طالبان ببازد و دستآوردهای دو دههی گذشته را قربانی روند صلح کند. او میگوید، ما شاهد آن استیم خطسرخهای دولت در برابر طالبان، آهسته آهسته ازمیان میرود.
رفیع میگوید که او به عنوان عضوی از خانوادهی یکی از قربانیان خشونت طالبان، میتواند تروریستها و نیروهای شورشی را ببخشد، به شرط اینکه آنها، به جنایات شان اعتراف کنند، از خانوادههای قربانیان معذرت خواسته و حاضر به پرداخت تاوان باشند. در آینده نه تنها دست از جنگ بردارند؛ بلکه به بازسازی افغانستان مصمم باشند.
رفیع از دولت میخواهد که در روند صلح، خانوادهی قربانیان، زنان و جوانان را سیهم کند؛ نگذارد معافیت شورشیها به یک فرهنگ تبدیل شود؛ عدالت جزایی و انتقالی را در رابطه به جنایتکارها تامین کند؛ هیچ شورشیای را بدون ضمانت این که دوباره به میدانهای جنگ بر نمیگردند، رها نکند و کمیتهای همراه با جامعهی جهانی ایجاد کند تا جنایتهای واقع شده، ثبت و واقعنگاری شده و عدالت در زمینه تامین شود.
رفیع با غمی که در دل دارد، از دولت و نیروهای مخالف دولت میخواهد، برای یک صلح واقعی تلاش کنند. او میگوید: «امیدوارم که خونریزیها و قربانیهایی که در افغانستان صورت گرفته، پایمال پروسهی نمایشی صلح نشود.»