دیروز نوشتم که زاکرآباد، اگر یک کشور نباشد؛ شهری است با قانون و اخلاق رایج خودش. حالا میخواهم بگویم این قانون و اخلاق رایج، چگونه به وجود آمده و چه کارکرد و موارد استفاده را به میان میآورد.
شهر زاکرآباد، یک ساختار عمودی دارد؛ هرچه پایینتر بروید بیشتر به اجتماع و افرادی که فقط بر اساس نسبت «دوستی» با شما، قابل دید هستند، روبهرو خواهید شد. این معماری در دو بخش طرح یافته اما؛ کافی است به بخش نخستین آن توجه کنید تا جایگاه خود را در آن درک کرده باشید.
اگر در «استاتوس»ِ گذاشته شده در صفحهی خودتان باشید و بهطرف پایین بروید، افرادی در محدوده شما، یا به نفعتان سخن گفتهاند یا علیه شما و یا هم یک دیدگاه بیطرف را «کامنت» گذاشتهاند.
در هر صورت، آنان منتظر شما هستند تا پاسخشان را بدهید؛ بلی عالیجناب!
شما عالیترین مقام این محدوده هستید.
سعی میکنید برای حفظ موقعیت خود، دست به یکسری از فعالیتهای مردمی بزنید؛ امکان ندارد بدون جلب رضایت دوستان، دنبالکنندگان و در جمع؛ مخاطبان، مقامتان را همچنان نگه دارید.
یکی از شیوههایی که دیگر افراد شهر زاکرآباد برای حفظ جایگاه خود یا به دست آوردن مقامی عالی در آن، تلاش میورزند، سخنگفتن در مورد اکثر موضوعهای جاری در شهر است.
برای همین هم که شده، شما دست به استاتوسگذاری میزنید؛ استاتوسگذاری از غریزههای مردم زاکرآباد است. غریزهای که شرایط ساختاری شهر، به وجود آورده و از آن برای فعالسازی بخشهایی از خود استفاده میکند.
در وارد شدن بهحساب کاربری با پرسشی مواجه میشوید که سعی میکند شما را به استاتوسنویسی، تحریک کند. این پرسش – در ذهن شما چه میگذرد؟- آغازی برای کاربر شدن است.
ماشین تولید اطلاعات، راهکارهای بهخصوصی دارد تا کاربران را به نوشتن یا هم به اعتراف وادارند.
پرسشی که از آن یاد کردیم، شباهت زیادی به اعترافگیری کشیشهای کلیسا دارد؛ مسیحیان، با رفتن نزد کشیش، اعتراف به گناه و یا افکاری میکنند که در ذهنشان میگذرد.
این یکی از سنتهای توبه در دین مسیحیت است اما؛ چون در زاکرآباد، اعترافهای شما بهطور علنی و پیش نظر همه صورت میگیرد و درواقع نوعی از توبه گروهی است که بیشتر، شباهت به سنت توبه در یهودیت دارد.
یهودیان، همیشه بهطور گروهی نزد پروردگار، اعتراف به گناه میکردند و از آنچه افکار پلید نامیده میشود و در ذهن شخص، خصوصی مانده، پرده بر میداشتند.
چرایی چنین سنتی روشن است؛ با اعتراف گروهی، هم فرد پاکی نفس پیدا میکند و هم اجتماع از افکار پلیدی که ممکن است در جامعه رسوخ کرده و سبب فساد شود، جلوگیری میکند.
اعتراف در فیسبوک با پرسش فلانی «در ذهن شما چه میگذرد؟»، ریشه در همان آیین یهودی و مسیحی دارد.
مشخص است که نمیخواستم فقط بر ویژگی دینی این پرسش، اشاره کنم؛ قصدم این بود که شیوهای از کنترل را برایتان معرفی کرده باشم. شیوهای از کنترل اجتماع که در گذشته -البته در آن دنیا؛ دنیای واقعی- از آن استفاده میشد و ذهن مردم را با آن میخواندند.
در زاکرآباد، شما فرد محترمی هستید که با پیروی از سنت دینی خود -اعتراف- نزد «گرداننده اصلی»، عزیزتر نیز میشود. هرچه بیشتر بنویسید، بیشتر در دسترس دیگران قرار میگیرید و این یعنی در محدودهی دنبالکنندگان خود، جایگاه ویژهای به دست خواهید آورد.
ارزش شما در این است که اعتراف میکنید و چون دیگران از شخصیت پنهانی شما آگاهی مییابند، توجهشان نیز به شما بیشتر میشود.
ماند بحث کنترل؛ در شهری که از آن سخن میگویم، رابطهای با جهان بیرونی وجود دارد. جهانی که شاید اصلیتمان را در خود جا داده است. در این مورد بحث کمی قدیمیتر شده و به یونان بازمیگردد.
افلاطون، عقیدهای داشت که آن را به نام «تمثیل غار» یا «جهان مُثُل» یاد میکنند؛ به باور او نگاه به اشیا و انسانها واقعی نیست؛ ما فقط سایهی آنها را میبینیم. برای بیان این عقیده، افلاطون، تمثیلی را بیان میکند که عدهای در تاریکیِ غاری به غلوزنجیر کشیده شده و فقط دهانهای از آن به سمت روشنایی است.
او میگوید: «پشت سر آنان یعنی در میان این زندانیان و دهانهی غار آتشی فروزان است و نیز در میان ایشان و آن آتش راهرویی مرتفع و دیواری کوتاه است چونان محل نمایشهای عروسکی و پردهای که در پشت آن عروسکگردانان پنهاناند.
بر آن راهرو آدمیانی میگذرند و چیزهایی به شکل جانوران، مجسمهها و درختان و مانند آنها را با خود حمل میکنند، طوری که از بالای دیوار نمایاناند.»
در ادامه شرح، میپرسد: «زندانیانی که رویشان به دیوار درونی غار است نه میتوانند یکدیگر را مشاهده کنند و نه دیوار پشت خود را که آن چیزها بر آنها حمل میشود. همه آن چیزی را که میتوانند بنگرند سایههای آن چیزهاست که بر دیوار غار افتاده است.»
فرض میگیریم، چنین باوری در دنیای واقعی، چندان درست نباشد اما؛ در زندگی زاکرآبادی مان چه، آیا در اینجا هم جهان اصل و واقعی که بازتاب آن بر دیوار دیجیتالی فیسبوک میافتد، اشتباه است؟
مسلم است که نمیتوان چنین عقیدهای را رد کرد؛ چون واقعاً، وضع ما در زاکرآباد، دور از وضعیت شخصیتهای تمثیل غار نیست.
برای اینکه بخواهم، چیستی کنترل در زاکرآباد را شرح دهم، نیاز است تا به شباهتی بین عقاید دینی و تمثیل غار افلاطونی، اشاره کنم.
در قرآن، از چیزی یادشده که بر فراز کل امور زندگی وجود دارد و به آن، «لوح محفوظ»، میگویند. هرآنچه، میبینیم و انجام میدهیم، قبلاً در آن ذکر گردیده و وجود یافته است.
رفتار و کردار ما، تعریفشده و تعیینشده هستند؛ به نحوی شبیه به تمثیل غار در عقیدهی افلاطون، اصالت همهچیز در جهان قبل از ما ریشه دارد.
بنابراین، جهان واقعی، بر افکار، اخلاق و رفتار جهان مجازی، چون آگاه است، حاکمیت یافته است.
گرداننده جهان واقعی، هرکسی که باشد، تسلط بر افراد جهان مجازی را از آگاهی بر آنان پیدا میکند؛ هم در تمثیل غار، هم در عقیدهای مثل لوح محفوظ و اعتراف یهودیان، تمرکز اصلی بر آگاهی است.
آگاهی یافتن بر افکار یک جمع، زمینهساز تمام سیاستهای کنترلگر و طراحان سیاستهای غالب بر جهان است.
کافی است به سادهترین مورد که در سال پیش اتفاق افتاد توجه کنید؛ سوابق بیش از ۵۴۰ میلیون کاربر که در فیسبوک، فعال بودند از طریق شرکتهای همکار این شبکه افشا شد و در اختیار افرادی قرار گرفت که فرصت هر نوع استفاده را از آن به دست میآوردند.
سوابق دزدیدهشده، شامل نام کاربری، اظهار نظرها (کامنتها)، «آیدی»-شناسهی- فیسبوک، لایکها و موارد دیگر بود.