
در ضمیمهی کتاب «چهرهی واقعی هیتلر»، نوشتهی جان تولند با ترجمه و تلخیص محمد بامداد آمده است که «آدولف هیتلر»، رهبر آلماننازی در یکی از نطقهایش که در دوم اپریل ۱۹۲۷ و در مونیخ ایراد شده، چنین گفته است: «اصل تساوی حقوق و برابری نژادها و اقوام مختلف با یکدیگر، حرف یاوهای است. چگونه میتوان یک ملت با فرهنگ و یک نژاد اصیل (آلمانهای نازی) را با نیمه میمونهای افریقایی (سیاه پوستان)، در یک ردیف قرار داد؟»
حالا که دههها از آن زمان میگذرد، جامعهی آلمان هنوز با پدیدهی راسیسم یا نژادپرستی روبهرو است و اکثر آلمانیها آن را یک بیماری و مشکل بزرگ میدانند. مرکز پژوهشی «انفراتست- دی مپ» مدتها پیش در یک نظرسنجی به نام «جرمنی ترند»، گفته است که ۶۴درصد مردم این کشور، نژادپرستی را مشکل بزرگتر از مسألهی پناهجویان میدانند.
حدود بیست سال پیش، برادرم از هواداران سرسخت بایرن مونیخ بود و من مخالف آن. دلیلم هم این بود که آلمانها نژادپرست اند؛ او اما این را باور نداشت و همچنان دلباختهی باواریاییها بود تا این که دست تقدیر او را به آلمان برد و فقط با عبور از آنجا، دست از طرفداری بایرن شست و هوادار بارسلونا شد.
در بازی بایرن مونیخ و هوفنهایم، هواداران بایرن آنقدر در خانهی حریف به «دیتمار هاپ»، (رییس باشگاه هوفنهایم) توهین کردند و شعار دادند که داور بازی براساس قوانین فیفا، بازی را تعطیل کرد. تماشاگرانی که بعدا «هاپ» آنها را احمق خطاب کرده است. با وجودی که جامعهی آلمان نسبت به دوران هیتلر و جنگ جهانی، تغییرات زیادی داشته و به سرعت در جادهی پیشرفت حرکت کرده است؛ اما آبشخور ریشههای راسیزم در این کشور، باورهای برتری طلبانهی نژادی و ایدئولوژی نازیها است.
ایدئولوژی و سیاستهای نازی
ایدئولوژی و سیاست نازیها با نژاد پرستی تغذیه میشد. آنها جهان را به نژادهای پست و نژاد برتر تقسیم میکردند که برای حفظ بقا و برخورداری بیشتر با یکدیگر در رقابت استند. نژادپرستان باور دارند که خصوصیات ذاتی و ارثی، به گونهی بیولوژیکی رفتار انسان را تعیین میکند؛ در حالی که نژاد استوار بر خصوصیات بیولوژیک نیست که طبقهبندی فرهنگی گروهها است. بر اساس معیارهای نژادپرستانه، ارزش افراد به فردیت آنها نه که به عضویت شان در «ملتی که بر مبنای هویت جمعی- نژادی شکل گرفته است» بستگی دارد. برای همین، در دوران آلمان نازی، نیروهای «اس اس»، ادارهی نژاد و ساماندهی نژادی تأسیس کردند تا تفاوتهای بیولوژیکی انسانها را با دلایل دروغین بدست آورند. آنها انسانهای زیادی را کشتند که مثلا قد، اندام و یا ظاهر شان شبیه آلمانیها نبودند. با همین ایدئولوژی بود که هولوکاست به وجود آمد و نزدیک به یازده میلیون نفر دستهجمعی کشته یا سوزانده شدند.
جنجال و بلوای بازی بایرن- هوفنهایم
در بازی بایرن- هوفنهایم، هواداران اندک بایرن که ۱۰درصد ورزشگاه را در اختیار داشتند، از همان شروع بازی با سر دادن شعار، نصب بنر و نشان دادن دست نوشتهها، به دیتمار هاپ رییس باشگاه حریف توهین کردند. در نیمهی دوم که نتیجه ۰-۶ به سود بایرن بود، داور و اعضای بایرن از تماشاگران خواستند، غائله را ختم کنند؛ اما تماشاگران گوش ندادند. داور بر اساس قوانین فیفا، بازی را قطع کرد و بازیکنان در حالی که بیش از ده دقیقه به پایان مانده بود، برای دقایقی زمین مسابقه را ترک کردند. آنها دوباره برگشتند؛ اما بیش از ده دقیقه، به جای آن که مسابقه دهند، در زمین با یکدیگر پاسکاری و در پایان، بازیکنان هر دو تیم از رییس باشگاه هوفنهایم دلجوی کردند.
چرا تماشاگران بایرن «هوپ» را دوست ندارند؟
طرفداران فوتبال در آلمان معتقدند که باید هواداران بیش از نیمی از سهام باشگاهها را در اختیار داشته باشند و سهام هیچ سرمایهگذاری نباید بیش از ۴۹درصد باشد که این قانون در بارهی «هوپ» و باشگاه هوفنهایم صدق نمیکند. جالب است که هوپ یکی از حامیان مالی بایرن هم است؛ اما طرفداران بایرن او را شیاد میدانند، هواداران مونش گلادباخ او را تهدید به مرگ کردند و طرفداران دورتموند نیز از او به شدت متنفر اند. هوپ نزدیک به ۳۰ سال است که حامی مالی هوفنهایم است و قوانین آلمان میگوید، هر کسی اگر بیش از ۲۰ سال حامی مالی باشگاهی باشد، میتواند بیش از ۴۹درصد سهام آن را در اختیار داشته باشد. در واقع هواداران دوست دارند که سهامداران بیشتر باید به فکر رشد و پیشرفت باشگاهها باشند، نه سودآوری. آنها میگویند که هوپ روح فوتبال را کشته و فقط به سود و منفعت شخصی فکر میکند؛ نه فوتبال! دلیل اصلی مخالفت هواداران با رییس هوفنهایم همین است.
پول یا اخلاق
اصولا هواداران فوتبال دو نوع نگاه به فوتبال دارند. فوتبال تکبُعدی که محور اندازهگیری و سنجش موفقیت در آن تنها یک چیز و آن دنبال گل بودن است.
دیگری نگاه چند بعدی که به غیر از گل، لذت زیبایی شناختی حاصل از روشهای بازی، رعایت اخلاق، جوانمردی و روح فوتبال را شامل است. اگر نگاه شما به فوتبال تکبعدی باشد، هم کار تان آسان است و هم تکلیف تان زودتر با بازی مشخص میشود، تیم تان گل زده است یا گل خورده است، این مهمترین بخش ماجرا است؛ اما اگر طرفدار فوتبال چند بعدی باشید، به غیر از گل، بسیار چیزها را باید زیر ذره بین ببرید و آنگاه است که خواهید گفت، زیبا بازی کردن و حفظ زیباییها در فوتبال مثل فوتبال چشمنواز، رعایت ادب و اخلاق، حفظ شخصیت و کرامت انسانی حریف اخلاقا بهتر است و نباید فدای نتیجهگرایی و فوتبال تکبعدی شود. آن وقت است که شما طرفدار تیم و بازیکنانی خواهید بود که هم زیبایی را به کمال میرسانند و هم با حرکات موذیانه به روح فوتبال آسیب نمیزنند.
اگر حرکت داور مسابقه و بازیکنان بایرن، در راستای اخلاق و جوانمردی تحلیل شود، آن ده دقیقهی آخر بازی بایرن- هوفنهایم، درخشانترین نمایش فوتبال در کل تاریخ است. نمایشی که بیش از هزاران گل و جام میارزد، بازگشت شکوه و جوانمردی به فوتبال و مهمتر از آن به ورزش که نمیتوان ارزش آن را با هیچ چیزی مقایسه کرد؛ اما همواره این سؤال وجود دارد که چرا علیه نژادپرستی در فوتبال، توهین، دشنام، تحقیر و انداختن کیله به طرف سیاهپوستان در ورزشگاههای اروپا به خصوص آلمان، چنین حرکتی انجام نمیشود؟
چرا زمانی که به سوی «دنی آلوز» در یکی از بازیها کیله انداختند و او آن را پوست کرد و خورد، بازی تعطیل نشد؟ مشکل اساسی، این برخورد و نگاه دوگانه در فوتبال است. انداختن کیله نه تنها فحش است که تحقیر نژادی و توهین به کرامت انسانی بازیکنان سیاه پوست است؛ اما تا حالا در اروپا هیچ تیمی زمین بازی را ترک نکرده و هیچ دو تیمی به رسم اعتراض و برای حفظ روح جوانمردی و ارزشها، در جریان بازی با یکدیگر پاسکاری نمایشی نداشته و هیچ باشگاهی علیه تماشاگران خودی قرار نگرفته است، مگر در بازی بایرن و هوفنهایم که بسیاری آن را بیشتر از آن که معطوف به رعایت اخلاق در فوتبال بدانند، به خاطر پولدار بودن «دیتمار هاپ» میدانند که آلمانی و سفید پوست است. بارها اتفاق افتاده است که بازیکنان سیاه پوست با چشمهای گریان ورزشگاه را ترک کرده اند؛ اما اتفاقی نیفتاده است، حالا که یک روز به یک سفیدپوست توهین شده است، بازی تعطیل میشود. مشکل فوتبال آلمان هنوز با بازیکنان غیر آلمانی تیم ملی این کشور مثل مسوت اوزیل، سامی خدیرا و… روشن نیست و داد تمام آنها را در آورده است. بازیکنانی که تمام تقصیرهای حذف آلمان از جام جهانی به گردن آنها انداخته و متهم شدند که چون خون آلمانی در رگهایشان جریان ندارد، به اندازهی کافی تلاش نکردهاند. اوزیل بارها و بارها سیستم فوتبال آلمان را به تبعیض و نژادپرستی متهم کرده است. مشکل جامعهی آلمان هنوز با مهاجرین غیر آلمانی رفع نشده است. برای همین، روزگاری «آنگلا مرکل»، صدر اعظم این کشور در اجلاس ویژهی ادغام اجتماعی از مردم خواسته بود، شهروندان دارای ریشهی مهاجرت و رنگین پوست را نیز به عنوان شهروندان آن کشور بپذیرند.
نژاد پرستترین کشورهای دنیا
بحث نژادپرستی و تعیین نژادپرست ترین کشورهای دنیا نیز کاملا سیاسی است و هر کشوری بنا بر مؤلفهها و ارزشگذاری خود به نژادپرستی پرداخته و آمارهای متفاوتی در دنیا وجود دارد.
مثلا روزنامهی «واشنگتن پست»، برای تعیین شاخص نژادپرستی به سراغ شناخت ارزشهای جهانی رفته و گفته است که این امر با میزان بردباری و گذشت ساکنین با افرادی با نژادهای گوناگون در یک کشور قابل سنجش است؛ اما دیگران نظر و شاخصهای دیگری را در نظر گرفته اند. مثلا پژوهشگران سویدنی از مردم پرسیده بودند که آنها دوست دارند، چه نوع افرادی در همسایگی شان زندگی کنند. بر اساس این نظر سنجی در هشتاد کشور دنیا، هندوستانیها نژادپرست ترین مردم دنیا تشخیص شده بود و پس از آن کشورهای ایران و نیجریه بودند.
ایرانیها معتقدند که امریکا، عربستان، بریتانیا، جاپان، آلمان و اسرائیل به ترتیب نژادپرست ترین کشورهای دنیا استند؛ اما واقعیت آن است که در فوتبال امروز دنیا به خصوص در اروپا، نژادپرستی به قوت خود باقی است و سالها مبارزه و تلاش علیه آن، زیاد نتیجه بخش نبوده است. این که کجا نژادپرستی زیر ذرهبین باشد و کجا فراموش شود، مثل تمام مناسبات کرهی زمین، به قدرت سیاسی، اقتصادی و نزدیکی اش با مراجع کنترل کننده و قدرت جهانی مرتبط و این که از مبارزه با نژادپرستی چه چیزی گیر چه کسی خواهد آمد وابسته است!
مبارزه با نژادپرستی و رسیدن به حقیقت، هنوز هم از نظر مفهومی با دورانهای دور تغییر زیادی نکرده، فقط ابزار و نحوهی تبلیغاتی و رویارویها فرق کرده است.
این مطلب را با متنی از کتاب «نبرد من» هیتلر به فرجام میبرم، «تنها قدرت است که ایجاد حق میکند، به عبارت دیگر، حق با کسی است که قدرت دارد.»