
وقتی که از اعتیاد به فیسبوک حرف میزنند، بسیار سادهانگارانه است؛ به این دلیل که فیسبوک برخلاف هر پدیدهی اعتیادآور دیگر، برنامهریزیشده است؛ دارای برنامهای است که میخواهد، حضور مجازی در اوضاعواحوال جامعه را تقویت کند.
من، قصد دارم با برداشتن پوشش اعتیاد از فیسبوک، لایههای زیرساختی شیوههای کنترلگری را در آن، نمایان بسازم. اگر به شبکه مورد علاقه این روزها- فیسبوک- دقیقتر نگاه کنیم، درخواهیم یافت که تفاوت چشمگیر آن با رسانههای سنتی مانند رادیو، تلویزیون و روزنامه، به حاشیه رفتن «پیام» است.
زمانی پیام در رسانه مرکزیت را از دست میدهد که همهچیز در آن مجاز شود؛ ساختار فیسبوک طوری است که هم گیرنده، حامل پیامی از خود است و هم فرستنده، یعنی؛ فرستنده و گیرنده در گفتوگو باهم قرار دارند.
در این حالت، کنترل ویژهای روی چه گفتن وجود ندارد- یا هم بهندرت چنین چیزی ممکن است- و اگر در بررسی محتوای مطالب فیسبوک، توجه بیشتر را روی چه گفتنها داشته باشیم، به بیراهه خواهیم رفت.
بنابراین، درک چگونگی موقعیت گفتن، پیشتر از آن چیزی است که میگوییم؛ در فلسفهی اگزیستانسیالیسم، مفهومی بهنام «موقعیت»، داریم. بهباوری که در این مورد وجود دارد، انسان کسی است که در شرایطی از پیش بوده که کلیتی مثل موقعیت را میسازد، پا به هستی میگذارد.
سپس با درک موقعیت و شرایط سازندهی آن، میل به تغییر در او احساس شده و میتواند به شکل دادن ماهیت خود بپردازد.
موقعیت، پیش از ما ایجاد شده است بنابراین، ظرفیتی را دارا است که میتواند خلق، رفتار و افکار مشخصی را نیز ایجاد کند. بسیاری از ما، اخلاقی را دارا هستیم که مربوط به موقعیت اجتماعی، فرهنگی و حتا جغرافیایی ما است.
در دید کلیتر، موقعیت مجرایی است که ما بهعنوان محتوایی از آن، صادر شده و با دیگر پدیدهها، ربط پیدا میکنیم. مثلاً؛ سادگی یک روستایی، محتوای زندگی ساده در روستا را نشان میدهد و در برخورد با زندگی شهری، چیزی با نام پاکی و سادگی روستا را میآفریند.
میل او به خروج از روستا، همان میل به تغییر است؛ میخواهد نشان بدهد که کمکم بر شرایط از پیش بوده که مایل به تصاحب او بودند، فایق آمده است.
حضور ما در فیسبوک، حضور در یک موقعیت از پیش بودهی ویژه است. بسیاری از عناصر، مفاهیم و ارزشهای موجود در این موقعیت، ظرفیت ایجاد شرایطی را دارد که ما را در خود بپروراند.
در جغرافیای زاکرآباد- فیسبوک- آنچه میگوییم کنترل نمیشود زیرا بهعنوان فضا یا موقعیت احاطهگر، کلیتمان را در پوشش خود دارد؛ ما چونان محتوایی در یک مجرای تولیدی هستیم.
به حاشیه رفتن پیام، بیانگر به تسلط رفتن چگونگی صدور آن در شبکههای اجتماعی است، یعنی؛ اینکه با اخلاق خاص زاکرآبادی مینویسیم، عکس میگیریم، ویدیو میگذاریم، همه، بر اساس شرایط خاص فیسبوک به وجود میآید.
با پرداختن به مفاهیمی چون اعتیاد به فیسبوک، شرایط سازندهی موقعیت آنلاین که پیش از میل خودخواستهی ما به بودن و نبودن در فیسبوک، شکلگرفته است، نادیده گرفته میشود.
حضور ما در فیسبوک، نه یک اعتیاد که نیازی ساختهشده است؛ باید بین این دو تفاوت بگذاریم؛ وقتی از اعتیاد حرف زده میشود، نیاز مد نظر نیست زیرا ارزشهایی که ما با حضور در فیسبوک بهدست میآوریم، در مفهوم اعتیاد مردودند.
زمانی که نیاز داریم در فیسبوک باشیم، پس ارزشهایی نیز در آن یافتهایم و این ارزشها، مختص پدیدهی شبکه اجتماعی – و در اینجا، فیسبوک است- که اگر نباشد، امکانهای فکری، اخلاقی و زیستیمان را که با آن یافتهایم، از دست میدهیم.
فیسبوک، چون ارزشساز است، اهمیت پیدا میکند و ما را با تولید روزافزون ارزشهای ویژهی خود، آنلاین نگه میدارد. عناصری که در آنلاین ماندن، تأثیر میگذارد، نیروهای ذاتی شبکههای اجتماعی را ساخته است.
نیروهایی که در اتحاد هم ارادهی فیسبوک خوانده میشود و در شبکهی دلخواه ما، جهتی را دنبال میکند که سازندهی یک ظرفیت نامحدود است. ظرفیتی که توسط شرکت بهخصوصی، اداره میشود و میتواند بالای تکتک ما کاربران، تأثیر بگذارد.
دوست دارم، ظرفیت نامحدود یادشده را «قدرت» بنامم و ادارهگری شرکت را «اعمال قدرت» ولی چون ما نیز جزیی از نیروهای سازندهی فیسبوک هستیم، بحث اعمال قدرت کمی متفاوت میشود.
گاهی به «صنعت تشخیص» در ادبیات فکر کردهاید؟!
با استفاده از این صنعت ادبی، قادر میشویم شیای بیجان را جان انسانی داده و از موقعیت آن به هستی نگاه کنیم؛ شبنم از روی برگ گل برخاست/ گفت: میخواهم آفتاب شوم.
اگر شبنم این توانایی را ندارد، میخواهم باور کنید که فیسبوک بینیاز به صنعت ادبی تشخیص، چون موجودی زنده در فعالیت است. نهتنها که زنده است بل صنعت یادشده را نیز به شکل وارونه در مورد ما استفاده میکند. ما در فیسبوک بهعنوان قطعاتی از آن، یعنی، چون انسانی که به شیای بیجان شبیه شده است، هستی یافتهایم.
البته که حرف من در این مورد تازه نیست و قبلاً در مفهوم «ازخودبیگانگی» در آرای کارل مارکس، راجع به کار کارگران، شرح داده شده است. با اینهمه، کنترلگری و اعمال قدرت بر اساس نیاز و ارزشهای ساختهشده، اگر ویژهی شبکههای اجتماعی نباشد، شکل مجازی آن در عصر دیجیتال است.
در صنعت تشخیص، یکچیز دیگر هم مهم است؛ با جان دادن به بیجان، میتوان کاری را انجام داد که ارادهی مان را تداعی کند. ارادهای که در شکل برعکس آن، از سوی فیسبوک از طریق ما به عمل میرسد.
بنابراین، آنچه در ناآگاهی و ناخواستگی انجام میدهیم، هدایت موقعیت بهعنوان مجرای انتقالدهنده، بهسمت ظرفیت نامحدود فیسبوک است. وقتی بدون خواستهی خود و درواقع بیاراده در فیسبوک، آنلاین میمانیم، چیزی به نام خود نداریم؛ این نیروی نگهدارنده، ارادهای است که در خارج از ما و بهوسیلهی ما، عملی شده است. پس اکثراً، کارکرد ما در فیسبوک، ماهیتساز نیست چون تحت تأثیر موقعیت جغرافیای مجازیمان شکل میگیرد.