آیس‌کریم فروشی با آرزوهای بزرگ

آذر آذرمن
آیس‌کریم فروشی با آرزوهای بزرگ

«اونا بَرِی خود کار می‌کنن، مه بَرِی خود. پدرم پیسه میته مره. بازهم خود مام می‌خوایم کار کنم. درآمد خودم مثل آیس‌کریم مزه‌دار اس.»

حتمن دقت کرده‌اید، در هر کجایی که باشید، در خانه، کوچه یا بازار، صدای کراچی آیس‌کریم، چه در روز چه در شب، بدون اجازه وارد خانه‌ی گوش‌مان می‌شود.

در روزی از این‌ روزها، وقتی از خانه می‌برآیم، پیش از آن ‌که نگاهم به کراچی آیس‌کریم ‌فروش بیفتد، صدای اعلان آن به گوشم می‌رسد. می‌بینم که کراچی آیس‌کریم با همان رنگِ سرخش در انتهای کوچه‌ی خانه‌ی ما قرار دارد. چند قدمی برمی‌دارم و به آن نزدیک می‌شوم. آیس‌کریم ‌فروش‌ها معمولا و تا آن‌جایی که من دیده‌ام، نوجوانان بوده‌اند. این آیس‌کریم‌ فروش نیز، نوجوانی است سیزده ساله که مسیح نام دارد.

ساعت نزدیک به ۷:۴۰ صبح است. مسیح را می‌بینم که نشسته بر کراچی آیس‌کریم ‌فروشی‌اش، با کمال لذت و مزه مصروف خوردن آیس‌کریم است. از خود می‌پرسم: «آیا صبحانه‌ای این نوجوان سیزده‌ساله، فقط یک دانه آیس‌کریم ۲۰ افغانی است؟»

به مسیح که می‌رسم، می‌گویم: «نوش جان! نوش جان!» از او می‌پرسم که دیگر آیس‌کریم هم دارد یا آخرینش را خودش می‌خورد. مسیح لب‌خند می‌زند، آیس‌کریم جامانده در گوشه‌ی لبش را با دستش پاک می‌کند و می‌گوید: «نی. نو سر کار آمدم. هنوز دِسلاف هم نکدم.» مسیح همیشه در همین‌ مسیر، برای باشندگان منطقه‌ی بانکسیدار کارته‌ی سه، آیس‌کریم می‌فروشد. هر روز صبح زود ساعت شش‌-‌هفت از خانه‌اش که در همین نزدیکی‌ها است می‌برآید و تا دم چاشت کار می‌کند.

دهنِ کراچی کوچکش را باز می‌کند. نگاهم پُر از انواع آیس‌کریم می‌شود؛ به رنگ‌های مختلف، ولی شاید سه نوع آیس‌کریم بیش‌تر میان مردم معمول باشد. مسیح از من می‌پرسد که کدامش را دوست دارم. می‌گوید هر کدامش را که دوست داشته باشم، فایده‌ی خود را دارد. می‌گوید: «د صبح آیس‌کریم فایده داره. هر کدامشه که بخوری.» خودش ۲۰ افغانی‌اش را خوش دارد: «مه ۲۰ روپگی شه خوش دارم.» از خود می‌پرسم که آیا خودش به این درک رسیده است که خوردن آیس‌کریم در اول صبح فایده‌ی صحی دارد یا این‌که چنین حرفی از سوی شرکت‌شان به آنان تبلیغ می‌شود؟ وقتی می‌پرسمش، می‌گوید که فایده دارد. یک ‌باری که بخورم، فایده‌اش را خواهم دانست.

به‌ هر حال، وقتی که می‌گوید تاکنون هیچ «دِسلاف نکرده اس.» از او یک دانه آیس‌کریم می‌خرم؛ اما قبل از آن، قیمت‌ها و درآمد خودش را می‌پرسم. می‌گوید که سه نوع آیس‌کریم دارد، به قیمت‌های ده افغانی، بیست افغانی و سی افغانی. از «ده افغانی دو روپه، از بیست افغانی چهار روپه و از سی افغانی هفت روپه» برایش می‌ماند. از سال گذشته، به‌ این ‌سو، مسیح مشغول همین کار است. بعد از چاشت‌ها مکتب می‌رود. با آن‌که هفته‌ی هفتاد افغانی از پدرش دریافت می‌کند، با آن هم می‌خواهد خودش کار کند. آیا مجبور است باید کار کند؟ اما او می‌گوید: «درآمد خودم مثل آیس‌کریم مزه‌دار اس.» درآمدش روزانه ۱۰۰ تا ۲۰۰ افغانی است.

به یاد آمار کودکان کارگر می‌افتم که چند روز پیش، به تاریخ ۱۲ جون (۲۲ جوزا) از سوی یونیسف، سازمان ملل متحد اعلام شد. ۱۵۲ میلیون کودک در سراسر جهان به کارهای سخت و دشوار مصروف استند. این کودکان برای تامین مصارف خانواده‌ی شان دست به کارهای دشوار می‌زنند که بیش‌تر این کودکان در آسیا و آفریقا زندگی می‌کنند. مسیح، شاید یکی از آن کودکان باشد؛ اگر شامل آمار باشد. وقتی از او می‌پرسم که در آینده می‌خواهد چه‌‌کاره شود؟ او نیز، مثل اکثر کودکان و نوجوانان می‌گوید: «می‌خوایم داکتر شوم.»