
برخورد و منازعهی نیرویهای جوانان و نیرویهای ملسط و باسابقه در حوزههای دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در یک جامعه امر معمول و پذیرفته شده است. در جوامع بدوی و نیمهبدوی گذشته، عموماً نیروی جوان در شرایط بحرانی خلق میشد و اغلباً با جنگ و خونریز نیرویهای مسلط و کهنه را از دور خارج میکرد. اکنون در کشورهایی که حاکمیت قانون تعمیم یافته است، این تحول از راه مدنی و چارچوبمند رخ میدهد. با اینکه افغانستان کشوری در حال جنگ است و مشکلات قومی، زبانی و مذهبی دامنگیرش است، با آنهم دیده میشود که نیروی نوگرا و جوان تمایل حضور و ظهور از راه جنگ و مبارزهی سخت ندارد و بیشتر میخواهد در چارچوبهای مدنی عمل کند؛ بناً نبرد نیروهای نو و کهنه در قالب مدنی و چارچوب حاکمیت قانون مراد این مقاله است. احسان طبری، نو و کهنه را چنین تعریف میکند: « نو یعنی عنصر نوپدید و کیفیت نوظهور در رشتهی تکامل. کهنه یعنی؛ عنصر منسوخ و کیفیت در حال زوال. هر تازهای که در رشتهی زمان ظاهر شود نو نیست، نو آن است که در رشد آتی دمبهدم جای خود را بیشتر می گشاید.» همچنان مولانا، نو و کهنه را در تضاد و ستیز ذاتی میداند و توصیه میکند که در نابودی کهنه اندوهگین مباشید که مرگ کُهنه باعث زایش نو میشود : سنگ را صد سال گویی لعل شو/کهنه را صد بار گویی باش نو / لیک گفت آن فوت شد غمگین مباد/ زانکه گر شد کهنه آید باز نو.
در این مقاله واژهی نو، به جای « جوانان» و واژهی کهنه به جای «ناسیونالیستها و الیگارشیستها» به کار میرود. مفهوم جوان، سن و سال معینی را احتوا نمیکند، بل تأکید بر فکر و رفتاری دارد که در مقابل ناسیونالیستها و الیگارشیستها قرار میگیرد. این فکر بر محور کثرتگرایی، فنسالاری و شهروندسالاری استوار است.
طبری نبرد نو و کهن را دارای چهار مرحله می داند: نطفه بندی گمنام و زایش پرآوا، رشد تدریجی نو و نبرد کهن در حال تفوق نیروی اخیر، نبرد نو و کهنه در حال تساوی قوای نو و کهن، و نبرد نو و کهنه با غلبهی قوای نو بر کهنه. در عین حال دو نیروی پنهانی که سرانجام سبب پیروزی نو بر کهنه میشود یکی قوای آگاهی اجتماعی است و دیگری قوای خود بهخودی اجتماعی که باعث تضادهای حل نشدنی در درون کهنهگرایان میشود. باتوجه به اینکه شصت درصد جمعیت افغانستان زیر سن ۲۵ سالاند و در عین حال این شصت درصد در خصومتهای ناسیونالیستها و الیگارشیستها عملا دخیل نبودند و نیستند، و از جایی باسوادترین طبقهی افغانستان بین سن ۲۸ تا ۴۵ قرار دارد و این طبقه نیز عملا در تخاصمها و تنشهای حزبی، قومی و حتا ایدیولوژیکی نقش چندانی در چهاردههی افغانستان نداشتند، به این نتیجه میرسیم که بالای هشتاد درصد از جمعیت افغانستان، عملا در تخاصم ناسیونالیستها و الیگارشیستها حضور نداشتند و به آسانی میشود راه شان را از دو گروه متخاصم جدا کنند.
نسلی نو به لحاظ کیفیت دیدگاه و فکر در حال ورود به جامعهی افغانستاناند. عدهای با دغدغههای سیاسی و مدنی، و گروهی با باورهای عقیدتی و مذهبیای که براساس نیازمندیهای زمان و اقتضای احوال نسل خودشان است، در نبردی نرم در حال پیشروی به قلمرو اربابان سیاسی و مذهبی کنونیاند. برای این نسل دیدگاههای ناسیونالیستها، الیگارشیستها، چپیها، امتیها، خلافتیها و ولایت فقیهها بیکیفیت شده است و هر یک از این دیدگاهها و سالاران این دیدگاهها را زندانی در سلولی از سلولهای دهلیز متروک تاریخ میپندارند.
نیروی خودآگاهی اجتماعی باعث شده تا جوانان کمتر به رهبران کهنهمآب و پروردهی جنگ، اعتنا کنند. انتخابات پارلمانی امسال نشان داد که مردم علاقهای به فرزند رهبر، قوماندان و امام مذهبی ندارند و خودشان به طور مستقل تصمیم می گیرند و کم و بیش در تصمیم گیریهایشان به جوانان تازهوارد اعتماد میکنند. در عین حال تضاد و درگیرهای فرسایشی میان رهبران کهنهمآب باعث شده تا هر روز زمینگیرتر و مفلوکتر از روز قبل شوند. اکنون در افغانستان هیچ رهبر سیاسیای وجود ندارد که مشروعیت و مقبولیت چهار سال پیش خود را داشته باشد و هر روز که میگذرد از مشروعیت و مقبولیت رهبران کاسته و به مشروعیت و مقبولیت نیروهای نو و تازه وارد اضافه میشود. این روند، غیر قابل برگشت و انکار ناپذیر است. هرچند که رهبران سیاسی با گروگان گرفتن جوانان و دادن پول و امکانات سعی دارند تا جوانانیکه به نیروی فعال اجتماعی مبدل میشوند را بخرند و اینگونه سیر تحول و تکامل جامعه را سد شوند؛ اما در آخر روند تاریخی کار خودش را میکند و پرچم مشروعیت نوگرایان را بر خرابههای پیکر رهبران کهنه به اهتزاز در میآورد.
به سختی میتوان گفت که جنبش نوگرایان در افغانستان در کدام مرحله از چهار مرحلهی نبرد نو و کهنه قرار دارد. اما؛ شواهد نشان میدهد که حداقل از مرحلهی اول «نطفهبندی گمنام و زایش پرآوا» عبور کرده است. چه آنکه جوانان و یا تازه واردان عملا در صحنهی امور مدنی، سیاسی و حتا نظامی حضور دارند و در ردههای بالایی از تصمیمگیری و سیاستگذاری به مردم افغانستان خدمات ارائه میدهند.
اکثر معینان وزارتخانهها، والیان، معاونین والیان و ریاستهای حکومتی در دست جوانان است، درصد قابل ملاحظهای از اعضای پارلمان از نسل جوانان و یا تازه واردان به صحنهی سیاست است. اکثریت مطلق متخصصین طبابت، انجنیری، اقتصاد، علوم کامپیوتر، زراعت و… جوانان تحصیل کرده در داخل و خارج از کشوراند. بناً شواهد کافی وجود دارد که نسل نوگرایان به طور ناخودآگاه در حال صف آرایی در مقابل نسل کهنهمآب است و نبردی غیر ملموس؛ اما شدید در عقب کنش واکنشهای دو طرف جریان دارد.
نبرد میان نو و کهنه امری طبیعی و قابل پذیرش است. جوانان باید بدانند که راه را درست بروند و با دقت و شکیبایی زیادی به نبرد شان ادامه دهند. همدیگر را حمایت کنند، و هیزم آتش هیچ رهبر کهنه مشربی نشوند. همهی رهبران گذشته یک مخرج مشترک دارند و آن ذهنیت کهنه و آجندای کهنه است، و عدهی قابل ملاحظهای از جوانان نیز مخرج مشترکی دارند و آن؛ ذهنیت نو و دستورکار نو و منطبق بر اقتضای زمانه است.
جوانان در نبردی سخت و طاقتفرسایی با نسل کهنه مواجهاند. نسل کهنه تجربه، پول و مشروعیت دارد و به آسانی میتواند نوگریان را از دور خارج کند. احتمال میرود که نوگریان در مرحلهی «رشد تدریجی نو و نبرد کهن در حال تفوق نیروی اخیر» قرار داشته باشند. در این مرحله به ظاهر امر تفوق و برتری از نیروی کهنهکار و متجرب است؛ اما باید جوانان بدانند که راه را درست انتخاب کردند و سرانجام پیروزی از آنان است و به امید فردای بهتر همچنان به مسیر شان ادامه دهند.