
همیشه به ما گفته شده است که زیاد فکر کنید، کمتر حرف بزنید؛ فکر کردن را حتا از هفتاد سال عبادت برتر شمردهاند؛ اما آیا همیشه این فعالیت تحسین و توصیه شده برای ما مفید و سودمند است؟ باید بگویم خیر! وقتی دقیقتر و از نگاه روانشناختی به ماجرای فکر کردن نگاه میکنیم، میبینیم که بخشی از حال بد ما به دلیل فکرهای ما است. شما تا به حال به این موضوع فکر کردهاید؟ تا به حال شده است از فکرهای خودتان اذیت شده باشید؟ امروز میخواهیم با برخی از افکار منفیای که به صورت خودآیند و غیر ارادی؛ یعنی براساس عادت به سراغ ما میآید، سخن بگوییم.
خودتان را بررسی کنید؛ کدام یک از این خطاهای فکری در شما وجود دارد؟ به یاد داشته باشید، افکار منفی قابلیت این را دارد که از یک اتفاق سادهی حتا خوب و مثبت در ذهن شما فاجعه بسازد؛ کاری کند که بسیار احساس منفی نسبت به خودتان یا اطرافیان داشته باشد. بیایید با این خطاها و فکرهای افسردهساز بیشتر آشنا شویم.
ذهنخوانی
خطای فکریای به نام ذهنخوانی وجود دارد؛ فردی که این خطای فکر را دارد، فرض را میگذارد بر اینکه میداند در ذهن طرف مقابل چه میگذرد، بدون اینکه شواهد و دلایل کافی داشته باشد. برای مثال: او فکر میکند من نادان استم.
مقصر دانستن
در این خطای فکر، فرد، دیگری را منبع اصلی احساسات منفی و رفتارهای خود میداند و مسؤولیت خود را نمیپذیرد. تمام مشکلات من تقصیر والدینم است. تقصیر او است که مرا حرفی میزند که من عصبانی شوم.
مقایسههای غیرمنصفانه
وقتی شخص، همهی اتفاقها را بر اساس استندردهای بالا و غیرواقعبینانه تفسیر کند، به این ترتیب، به افرادی توجه میکند که بهتر از او عمل میکنند؛ در نتیجه خود را در مقایسه با دیگران حقیر و پست میبینید. برای مثال: او در مقایسه با من موفقتر است. یا دیگران بهتر از من استند.
همیشه پشیمان بودن
افرادی که این خطای فکر را دارند، تمرکز و اشتغال ذهنیشان با این فکر است که من میتوانستم بهتر از اینها عمل کنم؛ به جای توجه به این که من الان چه کارهایی میتوانم انجام دهم.
تفکر همه یا هیچ
وقتی یک فرد به اتفاقهایی که میافتد و یا انسانهای اطراف خود با دیدهی همه یا هیچ نگاه میکند؛ یعنی یک اتفاق یا کاملا خوب است یا کاملا بد. یک آدم یا کاملا خوب است یا کاملا بد و شیطان صفت.
تعمیم افراطی
بر پایهی یک حادثه و تجربهی قبلی، قانونهای کلی برای خود میسازد. مثلا اگر در یکی از مضمونهای درسی نمرهی پایینی گرفته است. فکر میکند کاملا انسان بیاستعدادی است و در همه آزمونهای پایان ترم، شکست خواهد خورد. اگر در گذشته دوستی داشته که بدرفتار و سوءاستفادهگر بوده است، حالا دیگر به همه افرادی که میخواهند با او ارتباط بگیرند، بدبین است؛ چرا که در ذهن او این قاعده شکل گرفته که همهی آدمهایی که به طرف تو میآیند بد و سوءاستفادهگر استند.
نادیده گرفتن نکات مثبت
افرادی که این خطای فکر را دارند، کارهای مثبت خودشان یا دیگران را پیش پاافتاده و ناچیز میبینند. اگر کسی از او تعریف کند؛ مثلا بگوید، چقدر خوش صحبت استی، خواهد گفت نه! در عوض من چهرهی زیبایی ندارم یا ثروتمند نیستم.
بایدها و نبایدها
به جای اینکه حوادث را بر پایهی چیزی که هستند ارزیابی کنند، بیشتر آنها را براساس چیزی که در ذهن او باید باشند تفسیر میکنند. باید خیلی خوب عمل کنم، باید موفق شوم، اگر موفق نشوم انسان بیارزش و شکست خوردهای استم.
برچسب زدن
فرد یک ویژگی و صفت دایمی و کلی را به خودش یا دیگران نسبت میدهد. مثل اینها: من بیعرضه استم، من دوست داشتنی نیستم. او بیلیاقت است.
شخصیسازی
افرادی که دچار خطای فکر شخصیسازی استند، علت حوادث منفی را به خودشان نسبت میدهند و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده میگیرند. اگر طرف مقابل با او بدرفتاری میکند، همهی تقصیرات را به گردن خودش میاندازد، فکر میکند دیگران خوب استند و فقط او، مقصر همهی اشتباهات است.
این شماره سعی شد تا به برخی از مهمترین خطاهای فکر، اشاره شود. اگر برای چند هفته، به دقت مراقب روشهای فکری خود باشید و سعی کنید واکنشهای خودکار (اتوماتیک) خود را شناسایی کنید، پس از آن بهتر میتوانید بر فکر خود کنترل داشته باشید.