جهان سوم، جهانی مستعار و ماست‌مالی‌ها

زاهد مصطفا
جهان سوم، جهانی مستعار و ماست‌مالی‌ها

جهان سوم، مستعار جهانی است، که به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… در سطح پایین قرار دارد؛ این پایین بودن سطح یا معیار در جهان سوم را، از معیارهایی که در جهان اول مقیاس سنجش است، پی می‌بریم.

جهان اول؟! اگر به اساس مقیاسی، به نامی/استعاره‌ی جهانی می‌رسیم که بنا به مؤلفه‌هایی آن را جهان سوم می‌نامیم، در جهانی که این مؤلفه‌ها جای‌شان را به مفاهیم بروزتر و جدی‌تری داده است، به این نیتیجه می‌رسیم که این جهان مقدم‌تر بر جهان سوم است؛ همان‌طور که در یک صنف درسی، اول‌نمره به لحاظ لیبلی که در صنف مد نظر است، مقدم بر سوم‌نمره است. یعنی جهان اول، مستعار جهانی است درای ویژگی‌های مخصوصی، همان‌طور که جهان سوم، مستعار شکلی از زندگی است با شرایطی ویژه‌ای.

مفاهیمی چون، دموکراسی، آزادی بیان، برابری جنسیتی، دولت-ملت، و مفاهیم دیگری که در کشورهای در حال توسعه/جهان سوم، مطرح شده است، برآمد جریان تاریخی‌ای نیست که این کشورها طی کرده‌اند؛ این مفاهیم، حاصل تلاش کشورهای جهان اول است که با کمک ارتباطات ساخته‌ی‌شان، در پی تطبیق نوعیت زندگی‌ای که دارند، در زندگی انسان‌های عقب‌مانده استند. عقب‌ماندگی، لقبی است که جهان‌اولی‌ها برای جهان‌سومی‌ها داده‌اند. این نوعیت زندگی، تکامل‌یافته‌ی روند تاریخی‌ای است که تجارب بیش‌تری را پشت سر گذاشته است. انتظار تطبیق درست ماهفیم امروزی در کشوهای جهان سوم، مانند این است که از کودک هفت‌ساله انتظار داشته باشیم، به درستی نقش پدرش را بازی کند. این فاصله‌ی زمانی، دلیل بر شکل‌گیری استعاری این مفاهیم در زندگی انسان جهان‌سومی شده است. پوشاندن پیراهنی که برای چهل‌ساله دوخته شده است، به تن چهارساله، وضعیتی را به بار آورده است که امروز در افغانستان -به‌عنوان الگویی از مفهوم جهان‌سومی- وجود دارد.

صد سال پیش، امان‌الله خان، در پی تطبیق نوعی از زندگی در کابل برآمد که در کشورهای پیش‌رفته اتفاق افتاده بود. ممنوعیت حجاب زنان و تغییر در نوع لباس سنتی مردم به‌عنوان روبرداشت از تمدن غربی، در جامعه‌ای که زن را استعاره‌ی پیازی می‌دانند که باید چند لایه پوشیده باشد، در واقع به بیان مفهومی از زن پرداخت که تعمیم آن در زندگی انسان افغانستانی، ممکن نبود. امان‌الله خان برای پوشاندن لباس شهری به تن انسان‌های بومی، مردمی را که از اطراف وارد شهر می‌شدند، مجبور به پوشیدن لباسی می‌کرد که در شهر پوشیده می‌شد. در واقع می‌خواست با پوشاندن این لباس، نشان بدهد که کابل شهری است پیش‌رفته و مدرن و مردمی که ظاهرا نشان‌دهنده‌ی زندگی شهری و مدرن استند. همین لباس گشاد و بی‌موقع بود که کار دست امان‌الله خان داد؛ کاری که بعدها دست جریان‌های چپ و حکومت‌های کمونیستی در افغانستان داده شد. اگر اتفاق یازده‌ی سپتامبر منجر به آمدن امریکا و کشوهای عضو ناتو در افغانستان نشده بود، قالب حکومت طالبان، با زور و اکراه توانسته بود، زندگی کابل و در کل افغانستان را، در خود هضم کند. این زور و اکراه، از مؤلفه‌های اصلی حکومت بر انسان افغانستانی است. پس از فروپاشی طالبان و آمدن حکومت دموکرتیک در جامعه‌ای که دیکتاتوری بدوی در آن حکومت کرده بود؛ مفاهیم تازه‌ای زیر نام برابری جنسیتی، آزادی فکری، آزادی بیان و… پیاده شد که شبیه بود با لباس پوشاندن امان‌الله خان؛ اما این بار جبری به دنبال نداشت.

در سال‌های اول ورود نیروهای ناتو و شکل‌گیری دولت دموکرتیک –دوره‌ی اول حکومت کرزی- زندگی در افغانستان به امنیتی جانی و مالی‌ای رسیده بود که پی‌آمد ترس جامانده از حکومت طالبانی و آزادی عرضه شده از طرف حکومت جدید، بود؛ ولی با گذشت نیم دهه وقتی همه دیدند حکومت زیادی با نرمش پیش می‌رود، دست به استفاده از این خلا زدند. استفاده‌ای که منجر به افزایش فساد در نهادهای دولتی و خصوصی به‌عنوان مجری‌ها و بازی‌کنندگان مفاهیم حکومت دموکرتیک شد. اگر رویکرد دولت در برخورد به فساد و کسی که از قانون سرپیچی می‌کرد، جدی‌ و قاطعانه بود، فساد در ادارات افغانستان به این‌جا نرسیده بود؛ هم‌چنان طالبان از مناطق مرزی دوباره تبدیل به گروهی نشده بودند که امروز دولت را مجبور به امتیازدهی کنند. همین برخورد دموکرتیک، همراه با نرمش بیش از حد، باعث شد عده‌ای در روستاها در مخالفت با حکومت‌های محلی برخیزند و در آخر به گروهی بپیوندند که زیر نام طالبان به سربازگیری دوباره پرداخته است. جدا از دست‌درازی منابع استخباراتی، اگر به امکان‌های موجود در افغانستان فکر کنیم، بستر شکل‌گیری دوباره‌ی این وضعیت را می‌بینیم.

جهان سوم را می‌توان جهان در خلا دانست؛ جهانی که در روند تاریخی آن دخالت شده است؛ نه بدوی است نه شهری. اگر افغانستان به‌عنوان نقطه‌ای از جغرافیا، هیچ ارتباطی با هیچ کشوری نداشت، حالا در آرامش نسبی‌ای به سر می‌برد که برخواسته از تجارب تاریخی آن بود. تجاربی که از متن و در متن همین جامعه اتفاق افتاد بود. این آرامش، ممکن بود همراه باشد با حکومت بدوی‌تر از طالبان. افغانستان امروز، کشوری است رانده از تجارب تاریخی خودش و مانده از تجاربی که کشورهای دیگر در پی تطبیق آن در زندگی انسان این‌جایی کردند.

بر می‌گردیم به اول نوشتار؛ به مستعار بودن این تجارب. به گفتمان برابری جنسیتی به‌عنوان یکی از گفتمان‌های عرضه شده در افغانستان. به روشن‌فکران مردی که بودن با هر زنی را توجیه می‌کنند؛ اما از دیدن خواهرشان در خیابان یا جایی دیگر با کسی، غیرت‌شان افغانی گل می‌کند. وقتی مفاهیمی از این دست در ضمیر قشر نخبه‌ی افغانستان، با این رویکرد شکل‌گرفته است، به سادگی می‌توان به شکل‌گیری استعاری این مفاهیم استدلال کرد. نوعی برداشت ماست‌مالی شده از مفاهیم و وسیله‌کردن آن برای اهداف مشخص سیاسی، اقتصادی و…

با اینکه جهان اول هم استعاره از نوعیت زندگی سیاسی-فرهنگی‌ای است در کشورهای ویژه‌ای؛ اما مفاهیمی که در آن جوامع شکل گرفته‌ است به پختگی نسبی‌ای رسیده‌ که از بُعد استعاری آن کاسته است. در جهان سوم اما؛ تطبیق مفاهیم جهان اولی، نه تنها به پختگی نسبی نرسیده؛ بلکه به توهمی از آن انجامیده است؛ توهمی را که می‌توان محور گفتمان‌های اجتماعی و فرهنگی دموکراتیزه شده در افغانستان دید. این توهم، در بُعد استعاری شکل‌گیری این گفتمان‌ها، جاخوش کرده است. به مفاهیم استعاری‌ای از این دست در کشورهای جهان اول، می‌توان از رسمیت شناخته‌شدن ازدواج هم‌جنس‌گرایان و حقوق برابر تراجنسی‌ها نام برد. مفاهیمی که به دلیل ادا درآوردن دموکرتیک دولت‌ها پیش از وقت تبدیل به قانون شده است؛ اما در جامعه هنوز دید مردم به این قوانین، همراه با تبعیض و سرپیچی است. دو هفته پیش، تصویر خون‌آلود دو زن هم‌جنس‌گرا در رسانه‌های خارجی دست‌به‌دست شد که روایت از خشونت مردم در یکی از این کشورها داشت. روایت از این داشت که مردم از این زن‌های هم‌جسن‌گرا، با تمسخر خواسته بودند که هم‌دیگر را در محضر عام ببوسند؛ ولی این زنان از بوسیدن هم سر باز زده بودند؛ این سر باز زدن آنان به دلیل اقلیت جنسی‌ای که دارند، سبب خشم مردم –اکثریت جنسی- شده بود و آنان را مورد لت و کوب قرار داده بودند. این عمل‌کرد نشان می‌دهد که مفاهیم تراجنسی و هم‌جسن‌گرایی در جهان اول چنان مستعار است که برابری زن و مرد، گفتمان‌های فرهنگی-اجتماعی وارد شده در افغانستان، مستعار است. ما در جهان مستعار زندگی می‌کنیم؛ در جهان گفتمان‌های استعاری و پدیده‌هایی که در مرز واقعیت و استعاره هست و نیست می‌شوند.