در سطح شهر کابل، هرکدام ما روزانه با بیماران جنسیای روبهرو می شویم که خود را در سطح شهر ارضا میکنند
اگر با دقت نگاه کنیم، حتما متوجه میشویم که هر روز تعداد زیادی از اطفال، نوجوانان و بانوان مورد آزار جنسی قرار میگیرند.
امروز هم در بس شهری، شاهد این موضوع آزاردهنده بودم. کلینر موتر، به بهانههای متفاوت کوشش میکرد بدن بانوان را لمس کند. از آنجایی که فقط دو چوکی اول بسهای شهری برای بانوان است و این کفایت نمیکند، هشت بانوی دیگر ایستاد بودند و کلینر موتر هم از فرصت استفاده کرده در میان بانوان برای جمع کردن کرایه آمد و بدون هیچ فاصلهای، شانه به شانهی خانمها پیش میرفت که ناگهان موتر بیریک گرفت؛ کلینر از شانهی دختر جوانی که ایستاده بود گرفت و با صدای بلند خنده سر داد و گفت چه می کنی خلیفه؟ رانند گفت: «غمِ ته میخورم.» در همین وقت خانمی که در چوکی نشسته بود با خشم مردی را که کنار چوکیاش ایستاده بود تیله داد و گفت: «هیچ شرم نداری خوده به من چسپانده راییستی؟» در همین وقت متوجه شدم راننده با نگاههای شهوانیاش، دختر خانمی را که در عقب چوکیاش ایستاده و آرایش نسبتا غلیظی دارد، دید میزند. خانمی که کنارم بود، گفت که ببین چه حال و روز است؛ نمیدانم چرا مردم با آن که میبینند، هیچ عکسالعمل نشان نمیدهند. خانم آه بلندی کشید و ادامه داد که دیروز در سرک بانویی را دیدم که نشسته زار زار گریه میکرد. دلیلش را پرسیدم، لباسش را نشان داد و گفت که ببین در موتر بس کدام مرد بی وجدان آبش را روی لباسهایم ریخته. گفت من که زن مسن استم، جرأت نمیتانم به راحتی در شهر گشت و گذار کنم. مردم زیاد خدا ناترس شده.
از پنجرهی موتر بیرون را نگاه میکنم؛ میبینم یک پسر جوان روی زانوی مردی که کراچی صرافی دارد نشسته و با هم بگو بخندی خاصی دارند. دستفروشان هم هر دخترخانمی که از کنارشان رد میشود را با نگاههای هوسآلود و کلمات مبهم همراهی میکنند. جوانی خودش را به دخترخانمی نزدیک میکند و به کمرش دست میکشد میرود.