
چپسِ خداداد، از نامدارترین چپسخانههای غرب کابل به شمار میرود. دیروز رفتم چپس بخورم. دکان خداداد همیشه شلوغ است. روبهرویم یک مردِ شصت ساله نشسته بود، تخم مرغ و چپس میخورد. یک گیلاس چای سیاه ریخت و در حالی که شکر را داخل گیلاس حل میکرد، شروع کرد به قصه کردن. گفت: «یک دگروال متقاعد «بازنشسته» استم. خودت چیکار میکنی بچیم؟» گفتم: «پدر جان من فعلا بیکارم، مصروف کارها و فعالیتهای سیاسی استم.» گفت: «مه یک دگروال زمان داکتر نجیب استم؛ دو سال شده ما ره اشرف غنی به فرمایش امریکاییها تقاعد داد. یک تکسی گرفتهام روزانه کار میکنم. چاشت هر جای کابل باشم مثلِ اینکه ماموریت داشتهباشم، خودم را میرسانم پیش خداداد!» از صداقتها و پاکی نظامیان دورهی داکتر نجیب تعریف میکرد و اینکه خودش زمانی یکی از مسؤولین درجه یک سارندوی کابل بودهاست. در زمان داکتر نجیب، به قومندانی امنیه، سارندوی میگفتند. از من پرسید میخواهم چیکاره باشم؟ گفتم: «درس میخوانم و فعالیت میکنم ببینم چه میشه.» شروع کرد به انتقاد از افرادی که در شریط کنونی به نظرش مکروب جامعه استند. نصحیتگونه گفت: «از چند رقم انسان بدم میایه و خدا کنه خودت از ای آدما نباشی و اگر نیستی از ای قسم آدمها دوری کو که کشوره خراب کدن.» گفتم: «دگروال صیب! تعریف کو از همو آدمایی که به نظرت مکروب جامعه استند. گفت: «امیدوارم نه به واسطهی این کارا وظیفه بگیری و نه هم که وظیفه از ای رقم آدما باشی.» گفتم: «چشم! کدامها استند؟ «آدمایی استند که همه جا حضور دارن. آنها نه تنها زندگیتانه نابود میکنن و جلو پیشرفت شما ره میگیرن، بلکه میتوانن شما ره تا سطح خودشان پایین بیارن و شما ره نیز به یک فرد سمّی تبدیل کنن.» منظورش آدمهای سمی بود. گفت: «دگه همی شایعهپردازا؛ شایعهپردازا، از بدبختی دیگرا لذت میبرن. شاید ده ابتدا سرک کشیدن به لغزشای شخصی و حرفهای دیگران مایهی سرگرمی باشه؛ اما با گذشت زمان خستهکننده میشه و به شما احساس شرم میته. میگفت که بخش مهمی از عقبماندگی مان بر میگردد به شایعهپردازها. به گفتهی او، اینگونه افراد در دورهی خلقیها هم بودند و حال با آمدن فیسبوک بیشتر شدهاند. دیگرش را دمدمیمزاجها خطاب میکرد. میگفت که برخی از افراد، هیچ کنترلی روی احساساتشان ندارند. آنها شما را به باد فحش خواهند گرفت، احساساتشان را به شما فرافکنی خواهند کرد و در تمام مدت تصور میکنند شما باعث بیقراری آنها شدهاید. میگفت: سیاست زمانی موفق است که از احساسات به دور نگهداشته شود. تعریف میکرد که امروزه برای رسیدن به قدرت و چوکی بسیار از رهبران و سیاستمداران خودشان را قربانی جلوه میدهند و مردم عام باور میکنند. شناسایی قربانیها دشوار است، چون شما نخست با مشکلات آنها همدردی میکنید؛ اما با گذشت زمان، متوجه میشوید «زمان احتیاج» آنها، همهی وقت شماست. قربانیها در عمل هرگونه مسؤولیتی را کنار میزنند و هر سرعتگیر پیش رویشان را یک کوه غیرقابل صعود جلوه میدهند. گفت: «یکی نوع مکروب دگه، همی خودبینا استن. گفتم: «کاکا چه خوب آدما ره معرفی میکنی من معنی خودبینها را میفهمم؛ اما شما تعریف کنید. گفت که همین خودبینها با حفظ فاصلهی شدید از دیگران، شما را از پای درمیآورند. هر زمانی که کاملا احساس تنهایی میکنید میتوانید حدس بزنید که دور و بر خودبینها میپلکید. داشتن رابطهی واقعی میان آنها و دیگران هیچ فایدهای ندارد. شما صرفا ابزاری استید که به خودبینی آنها پر و بال بدهید. در سیاست کشور ما این جماعت بسیار است .میخواستم تشکری کنم از حرفایی که گفته بود که مانعم شد. «چون علاقهمند سیاست استی دو میکروب دگه رام میگوم خیر و خلاص! د سیاست و زندگی از عیبجویها دوری کو بچیم! عیبجوها همیشه آمادهان به شما بگوین چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. اونا کاری میکنن که نسبت به بهترین چیز مورد علاقهتان، بدترین احساس ره پیدا کنین. دگه ای که مغرور نشو بچیم. مغروری بسیار بد اس کسی که زور پیدا میکنه بیشتر مغرور میشه.» هنوز داشت دامه میداد که چپس من تمام شده بود و باید جایم را به مشتری دیگری خالی میکردم. با دنیایی از اندوختههای تازه خودم را از شلوغی دکان خداداد بیرون کشیدم.