در یکی از این روزهای گرم تابستانی، گذرم به نزدیکیهای ریاست پاسپورت میافتد. از کنار یکی از کسانی که در زیر چتر، بر چوکی نشسته است، عبور میکنم. نگاهم به پیرمردی میافتد که در حال نوشتن است. نزدیک میشوم. با خود میگویم: «باید همرایش گپ بزنم»؛ اما پس از تمام شدن نوشتنش.
سلام میکنم و منتظر میمانم که نوشتنش را تمام کند. به حرکت دستانش که با قلم خودکار در حال نوشتن است، دقت میکنم. با خود میگویم: «چه خطِ زیبایی!» واقعن خط زیبایی دارد. خط نستعلیق شکسته، یا به قول خودش «خط میرزایی» دارد. از گذشتههای دور، از دوران جوانی در زیباتر شدن خطش تلاش و تمرین کرده است. میگوید: «خط زیبا، بسیار مهم اس. پدرم بری مه میگفت که خط زیبا داشته باش. حالی مه د اولادایم و شاگردایم میگم که کوشش کنن که خط زیبا و خوانا داشته باشن.»
نوشتنش که تمام میشود، به من نگاه میکند. دستم را پیش میکنم و قول میدهم. میگوید: «بفرماین. امری باشه.» خودم را از روزنامهی صبح کابل معرفی میکنم. حاضر به گفتوگو میشود؛ اما نمیخواهد عکسش در گزارش به نشر برسد. فقط میخواهد حرفهایش را، به مثابهی یک معلم با ما در میان بگذارد.
محمد طاهر، پیرمردی است ۶۳ ساله؛ که در یکی از مکاتب دولتی معلم است. در حدود ۹ سال در مکتب، مضمونهای مختلفی را تدریس کرده است. از مضمونهای دری و جغرافیا گرفته تا تاریخ، که فعلا مصروف تدریس آن است. از طرف صبح، از ساعت ۴:۳۰ تا ۱۱:۰۰ پیش از چاشت، به عریضهنویسی مصروف است. میگوید: «بری کسایی که به خاطر دریافت پاسپورت درخواست میتن، عریضه مینویسم.»
نخستین پرسشم باید از سفرهای خودش باشد. میگوید سفر نکرده است. نه در دوران جنگ شوروی سابق با افغانستان، نه در دورهی حکومت طالبان، و نه هم در دورهی کرزی. به سفر زیاد علاقه ندارد. از دورههای پیش از حکومت کرزی، نمیخواهد یاد کند. با آغاز دورهی جدید، زندگی را شروع کرد که امروز یک معلم مکتب است. وی، در کابل به دنیا آمده است و با خانم و شش فرزندش -یک دختر و پنج پسر- در خانهی فقیرانهای به سر میبرد.
محمد طاهر، از هویتش بهعنوان یک معلم مکتب حرف میزند. بیشتر از عریضهنویس، یک معلم است. فرزندان کشور را تربیت میکند. از شغلش راضی است؛ اما از معاش معلمی به شدت شکایت دارد. او میگوید: «معلمی کار هر کس نیس. یک معلم سختترین کار ره میکنه. اولادای ای مملکت ره تربیت میکنه؛ اما کمترین معاش ره داره. پیسهای که کرایهی خانهاش ره پوره نمیکنه. معاش معلمی کفاف روزگار ره نمیکنه. دولت هم با وعدههایش معلما ره فریب میته.»
میگوید چندی قبل، «آوازه افتاده بود» که کرایهی رفت و آمد معلمان را میپردازند. دولت غنی با چنین تصمیمی میخواهد مقام خود را نزد معلمان بیچاره بالا ببرد. قانون در این کشور تطبیق نمیشود. از دولت تا پارلمان، در فساد آغشته استند.
او به عنوان یک معلم، به خوبی از درد معلمان کشور آگاه است. میگوید: «از یک طرف نه دولت صدای ما ره میشنوه، نه شاگردا به درس علاقه دارن.» مکتبگریزی شاگردان مکاتب، از جملهی مهمترین مواردی است که محمد طاهر را، به شدت رنج میدهد. او، امیدوار است که روزی تمام شاگردان به درس و تحصیل علاقهی جدی پیدا کنند.