بیستویک سال پیش، به تاریخ ۲۷ دلو ۱۳۷۶، دختری در خانوادهی ساده و سنتی، در کابل بهدنیا میآید. آن کودک، پابهپای پیشرفتِ زمان و جهان گام برمیدارد. روزی میرسد که با همهی مشکلات و موانع بر سرِ مقصد و مسیرش، دست به مبارزه میزند و دختری میشود که به اختیارِ خود انتخاب میکند. نام آن کودکرا «ناجیه» میگذارند.
«دو سال مانده بود بهپایان مکتبم، پدرم گفته بود که جز انتخاب رشتهی معلمی دیگه حقی نداری؛ اما بنابر شوق و علاقهایکه داشتم، اصرار کدم و همی رشتهره انتخابکدم.»
ناجیه عطایی، درسهای ابتدایی را در لیسهی عبدالرحیم شهید و دورهی لیسه را در زینب کبرا میخواند. دورهی مکتب را توام با «شوخیهای جالب و ماجراجوییهای ماندگار» بهپایان میرساند. دو سال پیشاز پایانِ مکتب، پدرش به او گوشزد میکند که جز رشتهی معلمی، به هیچ رشتهی دیگری فکر نکند. او اما دو سال پیش از آن، شوق و شهامتی را در وجودش حس میکند که زهدانِ ذهنش آبستنی این رشتهی پُر از حیرت و هیجان، با اندیشه و انگیزه شدهاست.
در آزمون کانکور، در رشتهی روانشناسی انتخاب میشود؛ لیکن او بهاین رشته هیچ تمایلی، در کناری این که «دانشگاهِ کابل دانشجوپرور نیست» در خود نمیبیند. چنان که به حقوق نیز، که یک سمستر میخواند، هیچ شوق و شهدی از آن در جانش نمییابد. چند ماهی را به علّت بیماری از درس دور میماند. بعد رشتهی حقوق را نه به اختیارِ خود، که به اجبارِ خانواده میخواند؛ اما سرانجام، بهپای انتخابش میایستد و با تمام تصمیمش با خانوادهاش وارد گفتوگو میشود. بله! گفتوگو بر سرِ انتخاب رشتهای که بسان «روانِ زندگیاش» بها دارد؛ و قرار است که برایش شخصیّتِ جذّاب و هویّت جانبخش بخشد.
در سال ۹۷، با تمام مشکلات و موانع، ولی با کمال عشق و علاقه پا بهجهان درسهای خبرنگاری مینهد. دنیایی که بهشدت خطرناک و دردناک است؛ اما جالب و جهانی. انتخاب این رشته و خواندن آن در افغانستان، از کارهای دشوار و دردناک است. به باور ناجیه، «این نوعی تابوشکنی» است. خبرنگارشدنِ یکزن، کاری سادهای نیست؛ در هیچ جای جهان نبوده است. پدرش به او گفته بود: «زن تنها د رشتهی معلمی، د محیط زنانه باید کار کنه. اِیجه افغانستان اس. نباید تو ای رشتهره انتخابکنی!» ناجیه، چندین و چندبار، با چنین حرفهایی مواجه میشود. تا جایی حق بهجانب استند؛ خبرنگار زن، با مردم، بهویژه مردانِ سنتیِ و سطحینگر مواجه میشود. تمایل او بیشتر به روزنامهنگاری است؛ تا گویندگی در رسانهی دیداری و شنیداری. با آنکه مدتی را در گویندگی رادیویی تجربه کرده است.
افزون بر درس و دانشگاه، بهخانه نمینشیند، بل، به فعالیتهای فرهنگی-اجتماعی میپرازد. سازمان نهاد آیینهی جوانان را با جمعی از فرهنگیان تاسیس، و در مقام معاون و سخنگو همکاری میکند.
ناجیه، میگوید که نگاهِ سنتی و سطحی به این حرفه، جفایِ جبرانناپذیری است. بهدنیای خبرنگاری باید، با دیدِ ژرفتری دید. باید با نگاهِ پختهتر و ذهنِ پویاتر بهآن نگریست. ژورنالیستِ واقعی باید، غواصی را در این بحر بیاموزد؛ نه اینکه در سطحِ آب، ساده آببازی کند. باید حافظهی خالی از پیشفرض داشته باشد و هاضمهی عالی از حال و هوای جهانی. هر کسی درخور درک و دانش خود بهآن مینگرد. آنان شاید بویِ از بُوستان این رشتهی پُر از حیرت و هیجان نبردهاند؛ بهظاهرِ زیبایِ آن دلخوش کردهاند.
مخالفت پدرش اما، با وجود مشکلات و مسایل دیگر، جنبهی امنیتی داشتهاست. در سالهای پسین، خبرنگارانی که مورد حملات تروریسی و تهدیدهای امنیتی واقع شدهاند، اینها تاثیر منفی و مخربی بر خانواده و خودش گذاشته است. ناجیه آرزو میکند که روزی به رسانههای معتبر جهانی راهیابد. رسانههایی که دور از دیدِ جنسیّتی، به او به مثابهی یک خبرنگار نگاهکنند؛ تا یکزن.