کارفرماهای ایرانی ظالمان قرن

صبح کابل
کارفرماهای ایرانی ظالمان قرن

نویسنده: فاطمه صابری

برای انجام کاری به دفتر حقوقی رفته بودم؛ کار من ساده بود. یک حق وکالت می‌خواستم بگیرم. موارد لازم را انجام داده بودم. در راه‌رو منتظر بودم تا صدایم کنند. با گوشی‌ام سر و کله زدم؛ اما خبر خاصی نبود. کنارم دو نفر نشسته بودند که بعدا فهمیدم برادر استند. سنی نداشتند؛ شاید هجده و بیست سال. می‌دانستم که نمی‌توانند برای من دردسر درست کنند؛ پس با خیال راحت سر صحبت را با آن‌ها باز کردم.

از مناطق شمالی افغانستان بودند. درس خواندن را به اجبار رها کرده بودند و برای کار به ایران آمده بودند. هر دو صورت ساده و بی‌آلایش؛ اما به نظر خسته‌ای داشتند. شاید غمی در درون‌شان تکیده بود. ذهن کنجکاوم دنبال قصه‌ی زندگی آن‌ها را می‌خواست پی بگیرد. برادر بزرگ‌تر از راه قاچاقی گفت که بیست روز طول کشیده و سختی‌های بسیاری داشته است. از گرسنگی و تشنگی و هزار و یک چیز دیگر که برایم دردآور؛ اما تکراری بود. می‌خواستم بدانم این‌ها در این دفتر حقوقی چه‌کار دارند.

پرسیدم شغلت چیست؟ گفت چهار سالی که این‌جا آمده کار دیگری را امتحان نکرده مگر کارخانه‌ی تزریق پلاستیک. از جایی در تهران‌پارس صحبت کرد که انگار کارخانه‌های تزریق پلاستیک بسیاری هست و همه‌ی کارگران هم افغانستانی استند. به بهانه‌ی این که سن‌شان کم است و بچه استند حقوق‌شان از بقیه کم‌تر است و ساعت کاری‌شان هم دوازده ساعت.

کوتاه و بریده جواب می‌داد. برادر کوچکش هم تمام سرش پایین بود. من هم همشهری آن‌ها بودم؛ چرا خجالت می‌کشیدند را نمی‌دانم. به خودم گفتم شاید تا حالا با یک زن غریبه این‌طور راحت گپ نزده باشند؛ هنوز جواب خودم را نگرفته بودم که این‌جا چه‌کاری دارند، در دست برادر کوچک پوشه‌ی سبزی دیدم؛ پس حتما پرونده‌ای دارند و دنبال پی‌گیری‌اش استند.

نگاهی به چشم‌هایش که قصد نداشت با من چشم در چشم شود کردم، گفتم همشهری این‌جا چه‌کار داری؟

در همین حال مرد خپل کچلی وارد شد، نگاهی به ما کرد و سمت دفتر رفت. برادر بزرگ‌تر گفت این… پولم را نمی‌دهد. بابت فحش رکیکی که داده بود سرخ شد من هم به روی خودم نیاوردم گفتم چرا؟ نگاهی به برادرش کرد و گفت سه سال است این عوضی پول ما را نمی‌دهد. چند کارخانه دارد و دروغ می‌گوید هر بار، قصد اذیت کردن دارد. در دلم گفتم مگر حقوق این‌ها چه‌قدر می‌شود که بخواهد ندهد. گفتم برایش کار نکنید وقتی پول نمی‌دهد، قیافه‌اش خنده‌دار شد اما لبخندی نزد، گفت ما سه سال است برایش کار نمی‌کنیم. کمی گیج شده بودم، در دلم تحسین‌شان کردم که برای پول گرفتن و حق‌شان سه سال است تلاش می‌کنند، می‌دانستم جواب دادن برای‌شان انگار سخت است. توجهم به برادر کوچک‌تر جلب شد که یک دست پوشه را گرفته بود و دست دیگر در جیبش بود؛ حتا به گپ‌های ما هم توجهی نداشت.

برادر بزرگ‌تر را صدا کردند که بیاید. من که با برادر کوچک‌تر تنها مانده بودم سعی کردم با او گپ بزنم. از برادر بزرگ‌تر راحت‌تر و صمیمی‌تر گپ می‌زد. داستان آمدنش را گفت و این که بیش‌تر فامیل‌شان در همین کارخانه‌ها کار می‌کنند. گفت کار سختی نیست ولی خطر دارد، باید حواست باشد؛ اگر شب‌کار باشی که بدتر. حدس زدم اتفاقی برایش افتاده است. لابه‌لای حرف‌هایش و داستانی که تعریف می‌کرد چهار انگشت دستش ناپدید شد.

منشی دفتر مرا صدا کرد. خیلی طول نکشید و کارم تمام شد؛ اما تمام فکرم پیش آن دو نفر بود که حالا هر دو داخل اتاق سردفتر بودند. به منشی نگاهی کردم، سبک سنگین کردم که می‌شود از زبانش حرف کشید یا نه. لبخندی تقدیمش کردم وقتی جوابش را با لبخند داد جرأت پیدا کردم، آرام به او گفتم: ببخشید، می‌تونم یک سوال ازتون بپرسم. خنده‌ی نرمی کرد و گفت آره. پرسیدم قضیه‌ی این دو برادر چیه؟

با سر و هم کردن حرف‌های منشی این‌طور دستگیرم شد که سه سال پیش چهار انگشت دست چپ برادر کوچک توسط دستگاه تزریق پلاستیک قطع شده است. آن‌ها با مشورت کسی که آگاهی داشته، دادخواست حقوقی تنظیم کرده‌اند، و کارفرما را به دادگاه احضار کردند. دادگاه حکم پرداخت مبلغ نود میلیون تومان را بابت دیه صادر می‌کند، کارفرما که ظاهراً هم آدم هفت‌خطی به نظر می‌رسید و گمانم جان هم به عزرائیل نمی‌دهد اعتراض می‌کند. کارفرما مدعی می‌شود که کارگرم قصد خروج از ایران و رفتن به اروپا را داشته است و از روی عمد این اتفاق را طرح‌ریزی کرده است تا به پول برسد. دادگاه برای تشخیص صحت این امر کارشناس تعیین می‌کند. پس از گذشت یک سال و نظر کارشناس رسمی دادگستری مبتنی بر ایراد فنی دستگاه کارفرما بهانه‌ و اعتراض جدیدی می‌آوردY وی به دادگاه اعسار(نداشتن توانایی مالی)خود را اعلام می‌کند تا تن به پرداخت دیه ندهد.

اعتراض دوم هم شش ماه طول می‌کشد تا دادگاه تجدید نظر به او دو سال مهلت برای پرداخت دیه، دهد.

از ابتدای این اتفاق تاکنون بیش‌تر از سه سال گذشته است و هنوز هیچ مبلغی پرداخت نشده است و کاری هم نمی‌شود کرد چرا که مهلت قانونی هنوز به اتمام نرسیده است.