
در «ستایش عشق» نوشتهی فیلسوف معاصر فرانسوی، آلن بدیو را با متنی از کتاب شروع میکنم. «من معتقدم که عشق به راستی همان چیزی است که من، طبق تعابیر فلسفی خود، «رویهی حقیقت» مینامم؛ یعنی تجربهای که به موجب آن نوعی حقیقت ساخته میشود. این حقیقت بی هیچ تردیدی حقیقتی است در بارهی «دو»: حقیقتی که از نفس تفاوت ناشی میشود و من گمان میکنم که عشق _ یعنی آنچه من «صحنهی دو» مینامم _ همین تجربه است. به این معنی، سر تا پای عشقی که چالش را بپذیرد، متعهد به پایداری میشود، و با پذیرش تجربهی دنیا از منظر تفاوت، در مسیرش حقیقتی نو در باب تفاوت ایجاد میکند.
به این دلیل است که عشق واقعی، همواره برای کل بشریت جالب توجه است؛ هر قدر هم که در ظاهرا نهان و حقیر به نظر برسد. میدانیم که مردم چطور با خواندن داستانهای عاشقانه، اختیار از کف میدهند! فیلسوف باید بپرسد چرا چنین اتفاقی میافتد؟ چرا این همه فیلم، رمان و آهنگ وجود دارد که کاملا وقف داستانهای عاشقانه شده اند؟ باید چیزی کلی و فراگیر در مورد عشق وجود داشته باشد که علاقه و توجه چنین مخاطبان عظیمی را به این داستانها جلب کند.»
«از زنان میخواهیم بدنی لاغر ، بدون شکم ، با برجستگیهای خاص خود ما را در بخار لذت تن خود غرق کنند. آنها نیز در پی برآوردن میل دیگری (مرد -نرینهای لذت طلب) بینی، لب و گونههای خود را به تیغ جراحی میسپارند. علیرغم دانستن این واقعیت که کفش پاشنه بلند بر سلامت جسمی شان آسیب میزند، کفشهای پاشنه بلند میپوشند تا مطابق میل دیگری عمل کنند. در واقع جهان مدرن زنان را به بردههایی مبدل کرده است که باید یک ریز در پی برآورده کردن مطامع و امیال دیگری بر بیایند. آنها حتا خود را از دریچهی چشم مردان مینگرند. فروکاستن دیگری به ابزار و ابژه، میل رابطهی جنسی نیست؛ نوعی سلطهی مردانه است.»
از اثرِ در ستایش عشق، چنین برداشت میشود که عشق به بحران جدیای مبدل شده است که برداشتهای متفاوتی از آن وجود دارد. از سوی دیگر، اینجا به بحران از کتاب در ستایش عشق پرداخته ام. بیاییم فرهنگ کتابخوانی و برداشتهای مان را بیشتر همگانی کنیم. هر از چند گاهی آمار رسمی و غیررسمی برای علت اصلی افزایش طلاق و جدایی بین زوجین مطرح میشود که در این میان اغلب رابطهی جنسی را به عنوان اصلیترین عامل معرفی میکنند. سوالی که بر ذهن متبادر میشود، این است که آیا این آمار واقعیت دارد؟ و اگر واقعیت دارد، علت آن چیست؟ در مورد رابطهی جنسی دیدگاههای مخرب و غیر واقعبینانه وجود دارد.
اول آن که به دلیل گسترش رسانهها، افراد از شریک جنسی خود چیزی شبیه پورناستارها و کارگران جنسی را تصویرسازی میکنند و وقتی با واقعیت مواجه شده دچار سرخوردگی و نارضایتی جنسی میشوند. به نظر، مشکل اصلی جای دیگری است و پاسخ آن را باید از ژاک لاکان فیسلوف /روانکاو فرانسوی پرسید. لاکان در یکی از نظریات بحثبرانگیز خود اعلام کرد «رابطهی جنسی وجود ندارد» لاکان معتقد بود که عشق جایگزینی است برای عدم وجود رابطهی جنسی و اگر عشقی بین افراد نباشد، رابطهی جنسی بعد از مدتی به تکرار کسلکننده و یاسآوری تبدیل خواهد شد. آلن بدیو در ستایش عشق و این برداشت لاکان مینویسد «لاکان نمیگوید که عشق سرپوشی بر روابط جنسی است؛ او میگوید روابط جنسی اصلا وجود ندارد و این که عشق همان چیزی است که جایگزین این فقدان رابطه میشود.
این ایده او را به بیان این معنی میکشاند که در عشق یک طرف میکوشد تا به «هستی دیگری» تقرب جوید. در عشق فرد به فراسوی خودشیفتگی پای میگذارد. در واقع، در رابطهی جنسی آدمی از طریق وساطت دیگری با خود رابطه دارد. دیگری شما را در راه کشف حقیقت لذت یاری میکند .
این ایده را که «عشق چیزی است که فقدان رابطهی جنسی را پر میکند» به دو صورت میتوان تفسیر کرد. طبق اول و بدیهیترین تفسیر، عشق آن چیزی است که قوهی تخیل به کار میگیرد تا تهی بودگی ایجاد شده به وسیلهی رابطهی جنسی را پر کند. از هر چه بگذریم، این کاملا درست است که رابطهی جنسی هر قدر هم باشکوه باشد، به نوع پوچی و تهی بودن میانجامد. در واقع به همین دلیل است که تابع قانون تکرار است. باید بارها و بارها آن را تکرار کرد. هر روز، تا زمانی که جوان استیم! آنگاه عشق در قالب عشق در قالب این ایده جای میگیرد که چیزی در این خلا وجود دارد و عاشقان از طریق چیزی غیر از این رابطهی ناموجود با هم پیوند یافته اند. از یک سو کالاییتر شدن روابط انسانی و حاکمیت گستردهی مناسبات سرمایهداری بر تمام شئونات اجتماعی حتا خصوصیترین روابط بین دو نفر که با یکدیگر زندگی میکنند و از سوی دیگر، گستردگی و راحتر شدن دسترسی به گزینههای عرضه شده توسط رسانههای ارتباط جمعی، باعث کمرنگ شدن مدت زمان یا اصلا به وجود آمدن عشق بین افراد میشود.
در چنین شرایطی، خواست اصلی افراد از ابتدای رابطه یا پس از مدت کوتاهی صرفا رابطهی جنسی خواهد بود. حال اگر با عینک لاکان که «رابطهی جنسی وجود ندارد» نگاه کنیم، این روابط دوام چندانی نخواهد داشت. در این صورت؛ راه باقی مانده برای زوجین، جدایی و طلاق پس از مدت کوتاهی یا دروغ و خیانت و رفتن از رابطهای به رابطهی دیگر است. غافل از این که حلقهی مفقودهای که باعث جداییهاست، عشق است نه رابطهی جنسی.