نویسنده: نوید پژوهشگر
مقدمه
پس از ایجاد نخستین مدرسه در کشور در دوران معاصر توسط امیر شیرعلیخان -۱۲۵۴ خورشیدی- در کابل، با تأسیس مکتبی به نام «حبیبیه» در زمان امیر حبیبالله در این شهر، روند تأسیس مدارس امروزی رونق گرفت. از آن زمان تا اکنون، عرصهی آموزش و پرورش در افغانستان فرازوفرودهای بیشماری را طی کرده است. تأثیر منفی سه دهه جنگ و بحران بر نظام آموزشی این کشور، به ویژه در سطح ابتدایی، کاملا محسوس و تکاندهنده است. دولت جدید افغانستان با فروپاشی حاکمیت سیاه طالبان، با شعار «بیایید سبق بیاموزیم»، مردم را تشویق کرد تا به مکاتب و دانشگاهها روی بیاورند؛ اما با گذشت زمان، به نظر میرسد که برآوردن نیازهای دانشآموزان، دانشجویان و آموزگاران کشور، باری سنگین و بیرون از توان حکومت است.
نبود ساختمان کافی برای مکتبها در افغانستان، یکی از چالشهایی است که دانشآموزان کشور پس از جنگهای داخلی دستکم در دو دههی اخیر با آن دستوگریبان بوده اند؛ اما امروز، روند بازسازی و نوسازی مکاتب در کشور، قناعتبخش خوانده شده است؛ به گونهای که بعضی از کارشناسان آموزش، از آن به عنوان بزرگترین رقم در تاریخ آموزش و پرورش کشور یاد کرده اند. البته این همه موفقیتها بدون چالش و کاستی نیست. امروز، معارف کشور با سختترین وضعیت قابل تصور مواجه است. هرچند عدهای با مقایسهی شرایط کنونی با دوران طالبان، وضعیت موجود را رضایتبخش تعریف میکنند؛ اما، نباید از یاد برد که این مقایسه درست نیست. دو دهه از سقوط رژیم طالبان گذشت و در این دو دهه، معارف افغانستان دوباره جان گرفته است. هرچند کاستیهایی نیز به چشم میخورد؛ اما شرایط کنونی با وضعیتی که طالبان بر کشور سلطه داشتند از ماهیت و ریشه متفاوت است. با این حال، در مجموع، گسترش معارف یکی از مهمترین دستآوردهای دولت افغانستان به حساب میآید. در شرایط کنونی، جهان، مردم و حکومت افغانستان، خواستار توسعهی معارف و اعتراف به مهمبودن آن در توسعه و پیشرفت و ایجاد ثبات در کشور استند؛ در حالی که طالبان هرگز چنین برداشتی از معارف نداشتند. آنان با تفکر منحط و تصورات سنتی و قبایلی، نظام آموزش و پرورش را محدود و بیخاصیت و بیاثر کردند. به هر روی، نظام معارف کشور امروز با چالشهای جدی مواجه است.
چالشها
شرایط بد معیشتی، معاش و امتیازات پایین آموزگاران، فقدان مکان و امکانات آموزشی کافی در مدارس برای دانشآموزان به صورت متوازن در همه ولایات و والسوالیها، فساد و عدم کارآیی لازم ادارههای مربوط به معارف، فقدان پویایی و خلاقیت لازم در روند آموزش و پرورش، عقببودن نصاب آموزشی مدارس از دانش و فرآوردههای علمی، از چالشهای بزرگ فراروی آموزش و پرورش در افغانستان است. هرچند در مورد رفع چالشهای یادشده، وعدههایی از سوی مقامات داده شده و در مواردی، تمهیداتی نیز در نظر گرفته شده؛ اما با این وجود، برای تحقق اهداف یادشده و رفع چالشهای موجود، راه درازی در پیش است. افغانستان، کشوری با پایینترین سطح سواد است که مشکلات بزرگی را در بخش معارف تجربه میکند. ناامنی، از اصلیترین مشکلاتی است که مانند دیگر زمینههای حیات اجتماعی، به معارف نیز صدمه زده و همهروزه به گونههایی از آن قربانی میگیرد. بنا بر این، یکی از اصلیترین رسالتهای دولت فعلی، این است که در سال جدید، مکاتب تعطیلشده در مناطق ناامن کشور را پس از استقرار امنیت در آن مناطق، دوباره فعال کند. از دید ناظران، اگر قرار باشد تغییر چشمگیر و بنیادینی در افغانستان به وجود آید، تنها از رهگذر توسعهی معارف امکانپذیر است؛ حتا مبارزهی درازمدت با تروریزم نیز نیازمند توجه به بهبود کیفی زیربناهای معارف است. توجه به امور شکلی و نمادین مانند توزیع زمین برای آموزگاران، ایجاد خوابگاه برای دانشآموزان و… کمکی برای دستیابی به این هدف نمیکند.
برای پویایی معارفی که بتواند جامعه را به پیش حرکت دهد، فساد شایع در سیستم معارف، باید از میان برداشته شود، دستگاههای مسؤول این عرصه در سراسر کشور، باید کارآمد، بهروز و پاسخگو شوند؛ آنها باید به وظایف بنیادین خود برای ایجاد تغییر در کشور، عمل کنند؛ عصبیت، قومگرایی و انحصارطلبی قومی، باید از نظام معارف در کشور، برچیده و امکانات سکتور معارف به صورت متوازن در سراسر کشور، توزیع شود. از سویی هم، به مناطقی که از ناامنی، خشونت و جنگ رنج نمیبرد باید بیشتر توجه شود تا دستکم با استفاده از فرصت و موهبت امنیت در مناطق یادشده، در سالهای آینده بتوان شاهد شکلگیری نسلی تحصیلکرده، روشنفکر و نخبه باشیم. به عنوان نمونه: بامیان، دایکندی، ولایتهای شمالی و برخی از مناطق کابل، عملا از عدم توسعهی متوازن در بخش معارف رنج میبرد و این قابل قبول نیست. نیاز است که سیستم حزبی و قومی حاکم بر معارف، شکسته شود و شایستهسالاری، تعهد ملی و برنامهمحوری، در اولویت سکتور معارف قرار بگیرد. اینها مشکلات اصلی معارف در کشور است و در پی اصلاح این سیستم آیندهساز و زیربنایی، دولت، باید عزم خود را جزم کند و به جنگ این چالشها برود؛ چالشهایی که در تار و پود معارف ما ریشه دوانده و در آن لانه کرده است. با توجه به این که ناامنی، مانعی در برابر همه روندهای ملی از جمله روند آموزش و پرورش است، نیاز است که در نخست برای تأمین امنیت تلاش شود.
نباید از یاد برد که تنها راه ثبات و ترقی کشور، در توسعه و بهبودیافتن سیستم آموزش و پرورش است. توسعهی آموزش و پرورش از جهات مختلف، میتواند در بهبود وضعیت عمومی کشور اثرگذار باشد. مهمترین بعد این موضوع، این است که میزان درک و آگاهی شهروندان نسبت به حقوق، وظایف و مسؤولیتهای جامعه و حکومت افزایش مییابد. نفس آگاهی، دردی است که انسان را به سوی وضع مطلوب سوق میدهد. درک و آگاهی بهدستآمده، جامعه و حکومت را از داشتن ظرفیتها و توانمندیهایشان در عرصههای مختلف آگاه میکند؛ عصبیتهای جاهلی که در قالب گرایشهای منطقهای، نژادی ، زبانی و محلی جامعه را به قطبها و محورهای متضاد و آشتیناپذیر تقسیم کرده، جای خود را به تفاهم، درک و همدلی میدهد. آگاهی باعث میشود که وحدت ملی و توجه به منافع ملی، از شعار به شعور بدل شود؛ فعالیت و تلاشهای سیاسی در یک نظام و چهارچوب تعریفشده و قابل اعتماد جریان پید کند، اقتصاد و فرهنگ در پرتو آن به رشد و تعالی برسد و روحیهی جمعی تقویت یافته و بدل به فرهنگی ماندگار و پویا و کارآمد شود. همهی این آرزوها و بایدها در پرتو معارف، هنگامی قابل دسترس خواهد بود که جامعه و حکومت همهی تلاششان را برای دستیافتن به آن به کار ببندند. همین طور جامعهی جهانی نیز بایستی اهمیت این موضوع را دریابد. آنان با تجارب و اندوختههای داخلی خود، میتوانند مردم افغانستان را در این بخش بیشتر و بهتر کمک کنند. امروزه دانشمندان علوم اجتماعی و تربیتی، به این نتیجه رسیده اند که تغییر اساسی و بنیادی در هر جامعهای، وابسته به نظام آموزش و پرورش آن است. عدم موجوديت امنيت، سنتیبودن جامعه، خصومتهای شخصی و خشونتها در بسياری از ولايتها، سبب شده است تا روند آموزش و پرورش كشور با مشکل مواجه شود. همچنين حمله بر شاگردان و آموزگاران، سوزاندن و مسدودشدن مكاتب، بهرهبرداری سياسی از اهل معارف و شاگردان در محافــل رسمی، استفادهی نظامی از مكاتب به عنوان سنگـر جنگ از سوی نيروهای نظامی داخلی وخارجی و مخالفين دولت، از جمله مواردی اند كــه بر روند آموزش و پرورش تأثيرات بس منفی را بر جا گذاشته است.
راهکارها
یکی از راههای مهم این است که دولت فعلی، باید در زمینهی اندوختههای علمی و تجارب آموزشی هم از گذشتهی کشور و هم از کشورهای دوست و همکار، یاری خواسته و بودجهی کافی را به آموزش و پرورش اختصاص بدهد. جایگاه و ارزش این عرصه، زنده و بازگردانده شود؛ معاش آموزگاران و کارمندان معارف نسبت به رسالت و وظیفهی مقدسشان به اندازهی کافی تنظیم شود. امکانات و تسهیلات آموزشی و کتابخانهها در اختیار آموزگاران و دانشآموزان گذاشته شود تا سطح معلومات خود را در جهت باروری برنامههای علمی بالا ببرند. تسهیلات کمکمعاش نیز برای کسانی که در معارف خدمت میکنند، در نظر گرفته شود. در تعیین بودجهی سالانه، توجه ویژهای به این بخش صورت گیرد. مسئلهی مساوات و توازن در قسمت توسعهی معارف میان دختران و پسران، زنان و مردان و مناطق محروم و غیرمحروم فراموش نشود. زمینهها و فرصتهای مناسب جهت ارتقای علمی فارغالتحصیلان و حتا آنانی که در حال آموختن استند از دستآوردها و گردشها و بورسیههای تعلیمی فراهم شود. مسئلهی تبعیض در استفاده از بورسیه رفع شود. همه موارد یادشده در واقع سبب خواهد شد که در افغانستان یک انقلاب و جهش علمی از طریق معارف به وجود آید. هر تحولی که مبتنی بر علم و دانش باشد، قطعا نسبت به آیندهی آن میتوان امیدوار بود. اگر در فضای مسموم کنونی کشور، امیدواری میتوان تصور نمود این است که فرزندان امروز این سرزمین سوخته، با جدیت و تلاش مضاعف برای آموختن گام برداشته اند.