نویسنده: شجاعالحقنوری
هستی انسان شروع شده با یک سلسله آیینها و فرهنگها. دین، مذهب، فرهنگ، اخلاق، جشنها، عیدها و مبارزات انسانها، عمدهترین داشتههای بومی بشر بوده و از آغاز تولد انسان، تا امروز همکاروان خوشیها و غمهای مردم میباشد و همچنان بخشی از افتخارات بشر.
مثل جوامع دیگر، جامعهی ساکن افغانستان نیز دارای داشتههای بومی فراوان میباشند؛ قرصک پنجشیر یکی از این داشتههای بومی است که در سالهای اخیر شهرت ملی و جهانی کسب کرده؛ تا جایی که مردم افغانستان به آن قرصک ملی میگویند و علاقهمندان آن در بیرون از کشور نیز بیشمار اند.
مثل بسیاری از داشتههای بومی گذشته، دیده میشود، قرصک نیز در سالهای اخیر کم کم از مسیر اصلی آن منحرف شده و شکل عجیبی به خود میگیرد.
در این اواخر، آهنگهایی از بعضی از خوانندگان قرصک دیده و شنیده میشود که گاهی وقتها، شعر را غلط و روش خواندن را درست بلد نیستند. دوستان آوازخوان، با روش عجیب و غریبی قرصک را میخوانند که اصلا ماهیت و جوهر قرصک چنین نیست.
مثلا در یکی از تلویزیونهای معتبر کشور، یکی از آوازخوانان، یکی از اشعار مشهور قرصک را اشتباه میخواند. احساس میشد که شعر را درست نمیداند و کسی هم برایش نگفته است. در نگاه اول احساس میشد که شعر را اشتباه کرده، ممکن در خواندنهای بعدی اصلاح کند. روز دیگر همین شعر را در یک محفل عروسی اشتباه میخواند و مردم هم استقبال میکرند.
آوازخوان شعر قرصک را با این متن میخواند «خلق عالم بر سرم بالا شده» در حالی که اصل بیت «خلق عالم بر سرم بلوا شده» میباشد.
یک چادر الوان قتیم آشنا شده
خلق عالم بر سرم بلوا شده
دوستان خواننده میدانند که معنی بلوا و بالا تفاوت دارد. کاربرد واژهی بالا در این بیت، معنی شعر را تغییر میدهد؛ در حالی که بلوا معنایش غوغا و هنگامه است. در این شعر، هدف شاعر هم همین هنگامه و غوما است. شخصی که شعر را سروده، هدفش نیش و کنایه است. وقتی مردم از داشتن رابطهی عاشق و معشوق خبر شوند، هنگامه بر پا میشود. مثل داستانهای عاشقی لیلی و مجنون، یوسف و زلیخا، فرهاد و شیرین و معصومهی سلسلهدار.
مثلا یک روز دیگر آوازخوانی میخواند «دخترکک عین مه دم گردنت»؛ معنی عین، چشم است. هدف شاعر در این عین نیست، بلکه دیَن است. دخترکک دین مه دم گردنت= شبی جمعه بیایم بم دیدنت. معنی قول و قرار عاشق و معشوق است. عاشق عهد بسته که حتما معشوقهاش را ببیند.
دوستانی که همچو اشعار را اشتباه میخوانند، یا از درک شعر عاجز اند یا که به ارزش قرصک پینمیبرند و هرچه در زبان شان آمد، میخوانند. به اصطلاح عام یکی از کوه و دیگری از دِه میخواند. همین گونه یک بیت به یک زبان و دیگری به زبان دیگر شعر را زمزمه میکنند؛ بدون این که جنبههای ارزشی دیگر آن را بدانند.
ممکن ایشان قرصک را وسیلهای برای خوشی مردم و شهرت خود شان بدانند. تعدادی هم با در دست داشتن پول، هوا و هوس شان باعث میشود که به پنجشیر یا مناطق زیبای دیگر که شباهت به پنجشیر دارد، رفته، چند ویدیو گرفته و در قالب آهنگ قرصک آن را به بازار عرضه کنند؛ در حالیکه آوازخوانی دارای یک سلسله اصولی است که رعایت آن ضروری میباشد. آوازخوانی به هر شکلی چون محلی، غربی و شرقی تابع همین اصول است. منظم بودن سُر، لَی و آواز ارزش قرصک یا هر آهنگ دیگر را بلند میبرد.
شاید برای بسیاریهایی که قرصک و شعر را بلد نیستند، مهم نباشد. قرصکی آنها را خوش ساخته و از آن استقبال میکنند. لیکن چون قرصک زادهی ولایت پنجشیر است، بیشتر مردم این ولایت مراسم و محافل قرصک را برگزار میکنند. بسیاری پنجشیریها بسیاری اشعار قرصک را بلد اند. وقتی آوازخوان میخواند، پنجشیریها میدانند که آوازخوان چه میخواند. همچنان استادان شعر و ادبیات با داشتن فهم و دانش از شعر میدانند که آوازخوان درست میخواند یا اشتباه. وقتی اشتباه خوانده میشود، همان آهنگ موزون قرصک را از بین میبرد و قرصک بینظم میباشد.
پس بهتر است دوستانی که قرصک میخوانند، اول شعر را یاد بگیرند، بعد قرصک را خوب تمرین کنند و در اخیر تقدیم جامعه کنند. نیاز نیست خود را ریشخند و قرصک را از مسیر اصلی آن منحرف کنند.