انسان برای زنده ماندن، در مبارزهی دائمی با ناهنجاریهای محیطی و طبیعی بوده است. دغدغههای نخست او دفع آفتهای طبیعی، یادگیری راههای مبارزه با آن و چگونگی در کنترل داشتن شرایط بوده است. مبارزه، هماهنگی و تسلط بر طبیعت، فرجام چالشها نه که موجب تغییر مسیر مبارزه، غیر مترقبه و درونی شدن آن شد. جدال با خشکمغزی، دگماندیشی، سنتهای دست و پاگیر، منفیگرایی، تابوها و… به بخش بزرگی از زندگی انسانها بدل شد که افراد کمی توانستند به پیروزی قاطع دست یابند. هر چه گذشت، با رشد جوامع بشری، تنوع مشکلات بیشتر شد و انسان افغانستانی، بیش از هر موجود زندهی دیگر در دنیا، چمبره زدن مصیبتها را تجربه کرد که جنگ، خونریزی، عدم ثبات، آرامش، درجازدنهای طولانی، همگام نبودن با جوامع بشری، جهل و مهاجرتهای ناتمام باعث شد آنها هر لحظه با حادثهی تازهای روبهرو باشند. هرچند، مهاجرت از قدیم شرط عقل و برای رشد مؤثر بوده است؛ اما مهاجرت از وسط جهنمِ جنگ و ناچاری که آلوده به جهل است، حتا کرامت را از آنها گرفته و موجب تلف شدن شان شده است.
در این شرایط، در مهاجرت و به خصوص اگر بانویی از جامعهی عقبمانده، مردسالار، سنتی و جنگزده، به یک جامعهی استبدادزده، مهاجرستیز و درگیر دیگر رفته باشد، پیروزی و برنده شدن در زندگی، ورزش و جامعه، آسان و کار هر کسی نیست؛ چون نخستین بار باید با خود مبارزه کند، بعد از آن با خانواده، اطرافیان، جامعه، زندگی و خشکمغزیهای رایج؛ پس از آن تازه نوبت به جدل در شیاپچانگهای بینالمللی و جهانی میرسد. این افراد، ققنوسوار با مثبتاندیشی و خودسازی، علیه جهل، نادانی و تابوهای سخت جان میایستند و بدل به نماد نوزایی و بازآفرینی موفقیتهای فردی و اجتماعی میشوند که بسیار کمیاب و نادر اند.
با دیدن چنین افرادی، همیشه به یاد «ققنوس»، میافتم که در اصل یک استوره است؛ استورهای پر از مفهوم انسانی که در برابر خشکاندیشیها و دگمبودنها میایستد. او تمام سنتهای بازدارندهی را که مثل یک مانع بزرگ سر راه پیشرفت، اصلاح و رسیدن به آرزوهای بزرگ است، از بین میبرد.
ورزش، به خصوص ورزشهای رزمی که گاهی برای مهاجران، حکم آماده شدن برای ابراز وجود و حفاظت از خود را دارد، در قبای منجی برای دوری از ناامیدی و بازگشت به زندگی، ظاهر میشود. تکواندو که نماد کوریای جنوبی و شرق آسیا است، همین نقش را برای مهاجرانی مثل «سمیه غلامی»، بازی کرده است. جالب است که نماد کوریای جنوبی نیز «بونگوانگ» است؛ پرندهی نامیرایی شبیه ققنوس که سمبل ساخت المانتهای معماری کاخ ریاستجمهوری این کشور هم بوده است.
تشبیه این افراد به ققنوس بیمورد نیست؛ چون ققنوس هم مثل آنان پیامآور وظیفهشناسی، خوبی، میهندوستی، سازگاری و فهم پیرامون است. ققنوس در داستان کوتاه «ققنوس»، اثر سیلویا تاون ورنر، نماد هویت ملتها است و قهرمانان ورزشی، به خصوص اگر از بین بانوان و از کشوری با مشخصهی افغانستان باشند، در سطح جهانی و بینالمللی، توانایی این را دارند که به نماد هویت ملتها بدل شوند. آنها زایندهی اعتماد به نفس، سرزندگی و به جا گذارندهی حس افتخارِ نامیرا و ذهنیت خلاق اند که میتوانند، نگاه جهان را نسبت به یک جغرافیا تغییر داده و در قوارهای باشند که فردیتش، به کل یک جغرافیا تعمیم یابد و دیگران، حتا یک سرزمین را در قواره و هیبت آنها ببینند. خواستگاه بیشتر ورزشهای رزمی، مشرق زمین است که ققنوس در آنجا نماد زایندگی و شکوه زنانه است؛ مثل «فِنگ» در جاپان که هرگز نمیمیرد و از خاکستر خود برمیخیزد. بانوان ورزشکار ما نیز، حتا اگر مدال نگیرند، حتا اگر به سکوهای بزرگ جهانی صعود نکنند؛ بازهم، نماد خودسازی، تابوشکنی و خلاقیت اند که ذهنیت زندگی دوباره، طراوت و سرزندگی دگرباره را به جامعه تزریق میکنند. زندگیای که آتش گرفته، خاکستر و دود شده است؛ دوباره شکل میگیرد، دوباره سبز میشود، گل و بار میدهد؛ حتا اگر در غربت باشد، حتا اگر تمام شرایط در مسیر سر پا نشدنش قرار گیرد.
درست مثل ققنوس که پس از ۵۰۰ سال در صحرای سرخ خاورمیانه، خودش را بر کپهای از خس و خاشاک مینشاند، خود را به آتش میکشد تا از خاکستر خود، این بار جوانتر و سرزندهتر، زندگی دیگر و تولد تازهای را آغاز کند. هرچند انگیزهی این مطلب برای مورد توجه قرار گرفتن «سمیه غلامی»، از سوی اهالی تکواندو است؛ اما در این نزدیک به بیست سال، بانوان زیادی به نمایندگی از افغانستان در رقابتهای جهانی و بینالمللی شرکت کردند و با وجودی که –به خصوص در بازیهای مهم تابستانی المپیک- به توفیق بزرگی نرسیدند؛ اما آنها ققنوسهایی بودند که از میان آتش جنگ و مصیبت برخاسته، با ورزش به نوزایی و بازآفرینی وجودی رسیده و آن را به دنیا ثابت کردند. نمایش شکوهمند ایستادن در برابر خشکمغزیها، دستکم گرفتن بانوان و خطکشیهای معمول جنسیتی در این سرزمین. دستآورد آنها مدال نه که باور به خویشتن، شکستن سنتهای پوسیده و بازدارندهی باستانی است که ارزشش از صدها مدال بالاتر است. نقش الگوسازی برای سرزندگی، زندگی و تغییر، یادگار جاویدان آنها است.