فراخواندن به خاموشی را از دوران کودکی تجربه میکنیم. فرهنگ جامعهی بستهی افغانستان به گونهای است که از کودکی، به ما گفته میشود: چُپ باش! اگر اندکی از تهدیدی لفظی «چُپ باش!» عبور کردیم و آن را نادیده گرفتیم، با خشونت فیزیکی روبهرو میشویم. زنان بیشتر به اصطلاح امری «چُپ باش!» عادت کرده اند. پس از فروپاشی گروه طالبان و بهمیانآمدن فضای باز سیاسی، در پرتو قانون اساسی و سایر قوانین نافذهی کشور، آزادی بیان بر «چُپ باش!» خط بطلان کشید و حق دسترسی به اطلاعات و آزادی بیان را برای همهی شهروندان به رسمیت شناخت. نسل پسا ۲۰۰۱ که در دو دههی اخیر رشد کرده اند، خاموش نمیشوند و سکوت را قبول ندارند.
طالبان گروهی از جنگجویان است که اخیرا چهرهی خشن و افراطی شان را به مردم افغانستان و جهانیان به نمایش میگذارند. این گروه با محدودیتها، محکومیتها و چالشهایی که با توسل به زور و خشونت بر مردمان این سرزمین در نقاط مختلف که کنترل دارد، ثابت ساخت که هنوز به جز کشتار، تهدید، خشونت، نفرت و خفهساختن صداهای متفاوت، به چیز دیگری باورمند نیست. شهروندان افغانستان اوج خشونتها و قربانیها را تجربه میکنند. سیلیخوردن و تیربارانکردن خاشه، گوشهی کوچکی از جنایت و محکمهی صحرایی است. از آن چه نفرت دارم، خاموشبودن است. وقتی طالب به خاشه با زدن سیلی، میگوید: « چُپ سه”!»، وجودم میلرزد. چُپشدن، برگشتن به عقب است. در نقاطی که گروه طالبان حاکمیت دارد، همه باید چُپ باشند؛ کسی چه میداند، چند میلیون انسان این سرزمین را چُپ کرده است.
ثبت جنایتها، یکی از کارهای اساسی است و عدالت انتقالی در مورد دوسیههای جنایتها، روزی عملی خواهد شد و از چُببودن خلاص خواهیم شد. آن چه آزادی بیان و تکنولوژی به شهروندان بیشتر کمک میکند، همرسانی و همگانیکردن خشونتهایی است که در کشور جریان دارد.
لتوکوب و سپس تیربارانکردن بیرحمانهی خاشه، کمیدین کندهاری از سوی گروه طالبان، به سایر مردم افغانستان پیامی واضح میرساند تا در برابر جنایت، کشتن، ستم، تهدید و خشونت و دهها مورد غیرانسانی دیگر، چُپ نباشند. موج عظیمی از اعتراضها بر علیه کارهای طالبان در داخل و خارج از کشور، گسترش یافته، موج بیداری و آگاهی مردم را به نمایش میگذارد. از طرفی دیگر، گروه طالبان به هیچ قوم، جنس، سمت و آیین به جز قرائت بدوی خود شان و ادامهی جنگ تعلق ندارند. همگرایی و همسویی با طالبان، در میان مردم وجود ندارد، باشندگان مناطق مختلف کشور یک بار دیگر چهرهی خشنتر آنها را میبینند و از آنها نفرت دارند. دقت کنیم که خاشه، گوشهای از محکمهی صحرایی است.
شمار زیادی از مردم، از ترس تهدید و بیم مرگ، صدای شان را از حنجره بیرون داده نمیتوانند و خاموشانه به دور از دید شبکههای اجتماعی و رسانهها، روزهای دشواری را پشت سر میگذرانند. برای من به عنوان یک زن که یک دهه فعالیت مدنی و حقوقبشری میکنم و در ولایت ناامن فعال بودم، میدانم که زنان نقاط مختلف کشور با چه چالشهای سختی دستوپنجه نرم میکنند، متأسفانه که نه تنها مشکلات زنان طی سالهای متمادی حل نشده، بل که در چند ماه اخیر، همهروز رو به افزایش است و همین طور گراف قربانیها و خشونت برای همهی شهروندان سیر صعودی خودش را طی میکند. با این حال، همهی زنان، زنان دیروز و زنان قربانی نیستند؛ هستند زنانی که طی سالیان متمادی، کوشیده اند برای خود شان و جامعهی شان کسی باشند و در بخشهای متفاوت، دستآوردهای بزرگ و چشمگیر داشته اند که دیگر هرگز اجازه نمیدهند طالبان دوباره بر آنها حکومت کنند.
باور دارم که خاشه را چُپ ساختند و خاشههای زیاد دیگری هنوز نفس میکشند و هرگز چُپشدنی نیستند. در نهایت، به این نتیجه میرسیم که زمان اجماع، همگرایی و بسیج ملی فرارسیده است. آن چه میتواند ما را نجات بدهد، کار مشترک مردم و دولت است. حکومت باید هرچه زودتر از انگیزه و روحیهی شهروندان برای ایستادگی در برابر طالبان استفادهی بهینه کرده و راه حل کارسازی را برای بیرونرفت از وضعیت موجود جستوجو و به اجرا بگذارد.