
بیشتر از شاعران فارسیزبان معاصر، به ویژه شاعران افغانستانی، در شعر عرب امروز دیده میشود. شاعران معاصر عرب، دنبال تجدد رفتند. المانهای مدرن از جمله فمینیسم را در شعر شان به کار بردند و از مفاهیم جدید سخن گفتند. اَدونیس، نازِکالملائکه، صَلاح عبدالصبور، خلیل الحاوی، محمود درویش، نزار قَبانی، الفیتُوریس، مرامالمصری و غادتالسمان؛ بعد از جنگ «حزیران» و شکست مفتضح قدرتهای عرب از اسرائیل، اشعار ملی_میهنی بین ایشان رواج یافت؛ طوری که نزارقبانی شاعر شراب و عشق و زن، تمامی ملت عرب را مورد غضب قرار میدهد و بیروت را به دختری تعبیر میکنه که محو آزادی مدرنیته، لباس شنا به تن کرده، در ساحت دانشگاه قدم میزند و اندامش را به مردان عرضه میکند و بعدها در بغضی فرخورده پس از گذران شبهای مست و شادش و در رجعتی به سمت کمال خویش تعبیری یکسر متفاوت از آزادی به دست میدهد.
تجدد بعد از جنگ بود که در فرهنگ عرب رنگ باخت و منطقهگرایی ستیزهجو به دور از فرآیند خود انتقادی در سراسر سرزمین میانی پای گرفت. کلام شاعرانی که تجدد را گرفتند و تسلیم استثمار نشدند، رفته رفته در ذهن ملت عرب به مبارزه با غرب و در کردار دولتهای عرب به تقلید ابلهانه از غرب تقلیل یافت و فراموش کردند با این که رادیو اسرائیل از صلح میگوید، صدای امریکا تئوری آزادیخواهی را توضیح میدهد و بی بی سی گاهی مستند «راشل کوری» پخش میکند؛ مفهوم موجسواری روی فلاکت تودهها چیست! کودک عرب با آرمان فلسطین آزاد زاده و بزرگ میشود؛ اما آن چه که عملا اتفاق میافتد، سردرگمی است.
اسلاونکا دراکولیچ، در کتابش با عنوان «کمونیسم رفت ما ماندیم حتا خندیدیم»، توضیح میدهد چه که طور آرمان خویش را برای فرزندش به دور از شهوت ظاهرپرستی «باربی» گونه ترسیم کرده؛ اما حین تلاش برای این آرمان فرزندش را عاشق باربیها بار آورده است. این همان نقطهی چالش تجددی بود که خواناخواه وارد فرهنگ عرب شد؛ ولی هضم نشد. نقطهای که دراکولیچ نقادانه خود را خطاب قرار میدهد و از اشتباه و سختگیریاش سخن میگوید.
به نظر میرسد، منطقهگرایی ستیزهجو که خودش را به قالب بهار عربی در سالهای گذشته نیز نشان داد و بعدتر تبدیل به خشونتی بیحد در چند کشور شد، ریشهاش به مدتها قبل بر میگردد؛ به ۱۹۴۸، زمان تأسیس اسرائیل. چیزی که باقی خواهد ماند کینه و بغضی فروخورده است و آرمانی اندوخته در ذهن فرزندانی که روزی به دنبال مفاهیم جدید میروند، لای اوراق کتب میماند و روزی دوباره سر بر میآورد؛ چرا که بیش از نیمی تولیدات محتوایی فرهنگ عربی، در سالهایی شوم به مسألهی اسرائیل میپردازد و هر آن کس که فکر کند این کینه و کدورت خاک گرفته و کهنه میشود، خیالی خامدستانه دارد. به گمان نگارنده، بهترین انتخاب ملت «به کمارفتهی عرب»، این است که راه شاعرانش را پی بگیرد، تجدد را بفهمد؛ ولی تسلیم استثمار نشود. شاید زمانی فرا رسد که دختر عربی نماد مادری بادیهنشین، خود لباسی متشخص انتخاب کند، وارد صحن دانشگاه شود و برای آزادی مفهومی تازه بسازد.