در روزهای اخیر، شماری از بزرگان سه ولسوالی بدخشان –کران منجان، اشکاشم و واخان- از شکار گونههای کمیاب حیوانی؛ مثل آهوی مارکوپولو، بز مارخوار، بز هابیکس و پلنگ برفی، توسط شماری از باشندگان این والسوالیها گفتهاند.
گونههای حیوانیای که هنوز در بدخشان زیست بومی دارند، بیشتر گونههای در حال نابودیاند؛ زیرا از یکسو، گروه طالبان و دیگر گروههای مسلح همسو با آنها که به حقوق حیوانها ارزشی نمیگذارند، در این شمار از ولسوالیهای این ولایت حضور قدرتمند دارند که تهدید بالقوه و بالفعل برای این گونههای حیوانیاند. از سوی دیگر، جنگ نیز باعث فرار و کشته شدن گونههای حیوانیای میشود که در این محلها زیست بومی دارند.
شکار بیرویهی گونههای در حال نابودی، باعث میشود که این گونهها به نابودی کامل برسند؛ یا در غیر این صورت، از کوههای افغانستان، به قلمرو کشورهای همسایه آواره میشوند.
این، نقض آشکار حقوق حیوانها است؛ اینکه ما دایرهی امن آنها را از میان ببریم و به فرار از زیست بومیشان ناچارشان کنیم. از سوی دیگر، نقض بزرگتر زمانی است که برای لذت چندلحظهای خود، به زندگیشان پایان بدهیم؛ چیزی که باشندگان بدخشان از آن کوتاهی نمیکنند.
با این حال اما نه دولت برای پیشگیری از شکار گونههای حیوانی در حال نابودی در بدخشان کار میکند و نه هم مردم دست بردارند.
باشندگان بدخشان یا هر ولایت دیگر کشور، در گام نخست شکار را بهعنوان سرگرمی انجام میدهند؛ زیرا زندگی در ولایتهای افغانستان بیشتر وابسته به کشاورزی است، نه شکار؛ بیشتر کشاورزان نیز حیوانهای خانگی دارند که با آنها نیازهای خود را برمیآورند و برای زنده ماندن به شکار حیوانهای دیگر نیاز ندارند.
حقوق حیوانها، زمانی معنا پیدا میکند و به ارزش بدل میشود که در نخست انسان برای زنده ماندنش، خود را بینیاز به کشتن حیوان بداند؛ اتفاقی که به گونهی کامل در هیچ جغرافیایی اتفاق نیافتاده است.
با این حال اما در شماری از جامعهها که شهروندانشان با خود و با همنوع خود به آشتی رسیدهاند، در تلاش ارزشگذاری به محیط زیست خود و آنچه محیطشان را در برگرفته است نیز برآمدهاند.
در چنین جامعههایی، انسانها برای اینکه خوی خونخواری خود را کاهش بدهند، برای کشتن حیوانها، دستورهایی –بهویژه دستورهای پیشگیرانه- برای خود نوشتند؛ تا اینگونه، کمازکم برای کشتن حیوانها، خود را سرزنش نکنند. روی این دلیل در بیشتر کشورهای توسعهیافته، شکار حیوانهایی که زیست بومی دارند، بهویژه گونههای کمیاب، منع شده و برای آنهایی که این حیوانها را میکشند، جزایی در قانون پیشبینی شده است.
در افغانستان اما انسانها هنوز با همنوع خود به آشتی نرسیده و شهروندان آن هنوز با همزیستی مسالمتآمیز فاصله دارند. در این کشور، خشونت هنوز هویت پررنگ جامعه است؛ خشونتی که بیشتر از حیوانها، از انسانها قربانی میگیرد.
در جامعهای که انسان در آن به ارزش بدل نشده است؛ همهی محیط، محیط وحش است و در جهان وحش، کشتن بخش سادهی روزمرگی است؛ این گلوله، میتواند زن زیبای بدخشانی یا هم آن پلنگ برفی را که در قلههای بهبرفکشیدهی واخان زندگی میکند به زمین بیندازد.
از سوی دیگر، بدخشان در کنار اینکه رهبران سیاسی-جنگی زیادی داشته و دارد، از شمار محرومترین ولایتهای افغانستان نیز است و واخان که بیشتر گونههای کمیاب حیوانی در آن زیست دارد، محرومتر.
محرومیت و از سویی هم آسیبپذیری از طالبان و دیگر گروههای مسلح غیرمسئول، در حالی که راه فراری از آن نیست، باعث نهادینگی خشم در باشندگان این محلها میشود؛ خشمی که باید بیرون بزند و هیچ موجودی نمیتواند بهتر از این حیوانها پذیرای آن باشد؛ زیرا بیدفاعتریناند.
همینگونه وجود گروههای مسلح غیرمسئول خود دلیل نابودی گونههای کمیاب حیوانی در بدخشان است؛ زیرا آنکه جزو گروه مسلح غیرمسئول است، از کشتن هیچ موجودی دست برنمیدارد و بدون شک، از کشتن آهوی مارکوپولو در سرمای واخان لذت زیادی نیز میبرد.
با این حال، دولت به دلیل مکلفیتهای قانونیاش، باید مانع شکار گونههای نادر حیوانی در بدخشان شود؛ زیرا از یکسو، حیوانهایی که در قلمرو حاکمیت افغانستان زندگی میکنند؛ دولت مکلف به فراهمآوری امنیتشان است تا به گونهی خودسر شکار نشوند؛ از سوی دیگر، دولت مکلف به نگهبانی از محیط زیست که شامل زیست وحش نیز میشود است.
در مادهی پانزدهم قانون اساسی آمده است: «دولت مکلف است در مورد حفظ و بهبود جنگلات و محیط زیست تدابیر لازم اتخاذ نماید.»
هرچند در این ماده به و دیگر مادههای قانون اساسی به گونهی مشخص در مورد حقوق حیوانها چیزی نیامده است؛ اما از محتوای این ماده، میتواند استناد کرد که دولت مکلف به تأمین حقوق حیوانها و زیست وحش است؛ زیرا در این ماده مشخص شده است که دولت باید برای نگهبانی و بهبود محیط زیست، برنامههایی را که نیاز است، روی دست بگیرد. پس دولت مکلف است با روشهای شمردهشده و استندرد، از شکار حیوانهای کمیاب در کشور، بهویژه گونههای در حال نابودی، پیشگیری کند.
برای نگهبانی از گونههای حیوانی در حال نابودی در بدخشان، دولت و به نمایندگی از آن دولت محلی بدخشان، مکلف به فراهمآوری امنیت زیستی برای گونههای در حال نابودی در این ولایت است. برای این کار؛ نخست دولت محلی بدخشان باید مانع شکار خودسر گونههای در حال نابودی –آهوی مارکوپولو، بز مارخوار، پلنگ برفی- از سوی باشندگان این ولایت شود و در گام دوم، باید برنامههای پیدرپی آگاهیدهی در رابطه به حقوق حیوانها و اهمیت محیط زیست را از راه رسانههای جمعی و مسجدها را در این ولایت راه بیندازد. اگر در یک سال بتوانیم، جمعیت یک ولایت را پنج درصد به حقوق حیوانها پابند کنیم، خود یک دستآورد است.
در سوی دیگر ماجرا زمانی که ما بتوانیم امنیت زیست بومی گونههای کمیاب بدخشان را فراهم آوریم و امنیت کامل را در دیگر ولسوالیهای این ولایت نیز تأمین کنیم، بدخشان به دلیل داشتن این گونههای کمیاب و طبیعت زیبایی که دارد، میتواند به توریستیترین ولایت کشور بدل شود؛ چیزی که میتواند سالانه میلیونها دالر برای افغانستان درآمد داشته باشد.