نعمت رحیمی
چهرهی صلصال را ازش گرفتند؛ چون شبیه چهرهی تصمیم گیرندگان نبود. سپس با دستمایهی سنت و باورها، او را در اوج مهجوریت تکه تکه اش کردند، شهمامه را سر بریدند و مولانا را فراموش کردند. به اندازهی که امروز در زادگاهش، کسی زبانش را نمیداند و به زبان او، سخن نمیزند!
بامیان اگر بامیان نبود و یا بامیان اگر ولایت دیگر بود، امروز مرفهترین، مشهورترین ولایت –در مقایسه با شهرهای دیگر- در کشور بود که تمام آدمها را یا رؤیای سفر به آنجا بود و یا آن را به تماشا نشسته بودند؛ اما بامیان، بامیان است، مهجور در میان کوهها و درهها که خود و ارزشهایش باید منفجر شود و راهش باید سیستماتیک و دوامدار، ناامن باشد؛ آنقدر ناامن که درههای منتهی به آن به درههای مرگ شهره شود! تا نه کسی را خیال سفر به آنجا باشد و نه راهی برای رسیدن به آن وجود داشته باشد؛ به ویژه اگر میدان هوایی محقرش نیز هر دَم با حادثهی روبهرو و دمخور مصیبتهای گوناگون باشد!
خبر رسید که میدان هوایی بامیان، نشست کرده و به روی پروازها بسته شده است. درست شبیه میدان هوایی کوچک و محقر دایکندی که چند سال پیش، مردم درز آن را با نخ و سوزن دوختند. این یک سؤال است که چرا هردم میدانهای هوایی دایکندی و بامیان با تخریب، درز برداشتن، بسته شدن باند توسط مردم -مثل داستان شهیدانی-، در گِل ماندن دو ساعتهی هواپیما که مسافران را مجبور میکند، هواپیما را از داخل گل بیرون بیاورند و ناهنجاریهای این چنین، دست به یقه است؟
چرا کسی راستش را نمیگوید، دلیل این همه مشکل در این ولایتها چیست؟ چرا باید فرودگاهی که ۲۵۵۰٫۲۶ متر بالاتر از سطح دریا است، از نظر کیفیت در وضعیتی باشد که پس از چند وقت با حادثهی عجیبی دست به گریبان شود؟
دنیا نیز در بارهی ارزشهای بامیان، آثار ارزشمندش و جاهای طبیعی و دیدنی اش در این همه سال، صادق و راستگو نبودند. نگاه شان از قدیم نسبت به این جغرافیا شبیه «کمپیری محتضر» و در حال مرگی بوده است که ارتباط با آن، هزینهی کفن و دفن را نیز روی دست خواهان، خواهد گذاشت. برای همین، آنها بامیان را نیز با تمام ارزشهای بیمثالش از یاد بردند و کاری در خور و قابل توجه برای آن نکردند. ولایتی که ۵ سال از گزینش اش به عنوان پایتخت فرهنگی کشورهای عضو سارک نیز گذشته است. مسألهی که مثل انتخاب غزنی به عنوان «پایتخت فرهنگی جهان اسلام»، فقط در حد یک اسم و عنوان باقی ماند؛ کار قابل توجه انجام نشد و تغییری قابل دید به چشم نخورد که اگر دلسوزی بود و کار میشد، با تقویت امنیت، کنترل و بهبود راههای هوایی و زمینی، حداقل در زمینهی جذابیتهای گردشگری در بامیان به دلیل امنیت قابل قبولش، میشد به نتایج بهتری رسید.
از قدیم تا امروز، صنعت گردشگری –توریسم- نقش بزرگی در توسعه و رشد کشورها داشته است که امروز به یکی از منابع درآمدهای اصلی کشورهای پیشرفته و در حال توسعه بدل شده و دهها میلیون انسان به صورت مستقیم، از این مسیر زندگی شان را میچرخانند. اشتغالزایی، ارزآوری، تثبیت وضعیت اقتصادی، حفظ و نگهداری منابع طبیعی، توجه به آثار ارزشمند باستانی و احیای دوبارهی آنها که موجب وصل فرهنگ و تاریخ گذشته به امروز و فردا میشود، شناخت بیشتر مردم از دنیا و دنیا از ارزشهای کشور ما، تعامل بهتر با زندگی نه مرگ و نیستی، نهادینه شدن صلح و آرامش پایدار، همه به شکلی با گردشگری در ارتباط استند که یا صلح دلیل وجود آن است و یا گردشگری موجب به وجود آمدن آنها!
اگر صنعت گردشگری جدی گرفته شود و بامیان که یکی از بزرگترین مکانهای کشور برای این منظور است، به خوبی تجهیز و آماده شود، آن وقت مردم بامیان و شهرهای دیگر به درآمد بسیار خوب و پایدار خواهند رسید؛ چون جدا از بامیان، سایر شهرهای کشور مان نیز دارای جاذبههای زیاد گردشگری است که پای گردشگران به آنجا نیز باز خواهد شد. برای این مساله نیاز به کارهای بسیار زیادی است که رابطهی دوسویه با رشد و پیشرفت مردم دارد. مثلا شما برای جذب گردشگر، نیاز به رسانه، تبلیغات گسترده، تورهای مجهز گردشگری، راههای مناسب و امن هوایی و زمینی، بازسازی آبدههای تاریخی، افزایش جذابیتهای گردشگری، مکانها، هوتلها، رستورانتها، حملونقل مناسب، رشد زیر بناهای شهری، برق، تاسیسات زیربنایی مدرن دارید، المانتها و چیزهایی که به سود زندگی و گردشگری است. این میتواند موجب یک تغییر اساسی در نوع نگاه، زندگی و آیندهی ما داشته باشد و سازوکارهای اجتماعی را بیشتر از آن که معطوف به مرگ و نیستی باشد، متوجه زندگی، کار، درآمد خوب و پیشرفت کند.
اگر اراده برای پیشرفت و تعالی بامیان در این همه سال واقعی بود و در حد شعار نمیماند، بامیان امروز موزیمهای بزرگ، شهر توسعه یافته، صنایع دستی جذاب و پر طرفدار، مکانهای مدرن و مناسب برای بود و باش گردشگران میداشت و دارای یک میدان هوایی بسیار مدرن، بزرگ و خوب میبود که میتوانست مستقیم به کشورهای دیگر پرواز داشته باشد و کرایهی سفر هوایی اش نیز دو برابر شهرهای دیگر نمیبود.
اگر فاشیزم دولتی در این سرزمین حاکم نمیبود، امروز «نَمَد» ولسوالی وَرَس، گلیم یکاولنگ، قالین بامیان، سوزندوزیهای سیغان و کهمرد، در تمام جهان و کشورمان دیده میشدند. طوری که نقش و نگار آن را در تمام جاها میشد دید! یا در بندامیر، جاذبهها و مکانهای درآمدزای دیگر میداشتیم که هر کسی را به طرف خودش جذب میکرد؛ ولی هنوز خود مان، بامیان و جاذبههایش را نمیشناسیم. سالها است که مردم و جوانان –به خصوص پیش از کرونا- برای تفریح به بیرون از کشور میروند. به جاهای که نصف بزرگی و ابهت بامیان و ارزشهای فرهنگی و تاریخی اش را ندارد.
معمولا بهار و تابستان بامیان به دلیل کمبودها و نداشتن امکانات رفاهی مناسب، برای گردشگران داخلی و خارجی مناسب است. خزان و زمستان آن نمیتواند زیاد جذاب باشد -امکان سفر نیز به درستی وجود ندارد-؛ در حالی که اگر بامیان، بامیان نبود و یک ولایت دیگر بود که زمامداران با آن همذاتپنداری نزدیکتری داشتند، آن وقت میشد بامیان به مرکز برگزاری فیستوالها و تورنمنتهای بزرگ ورزشهای زمستانی بدل شود.
برگزاری تورهای بایسکلسواری یا رشد و توسعهی همان رقابتهای «توردو بامیان»، برگزاری جشنوارههای بزرگ فرهنگی و هنری، فیستوالهای بزرگ هنرهای رزمی، تورنمنتهای کلان ورزشهای زمستانی با داشتن امکانات مناسب و خوب، در کنار تبلیغات و فعالیت رسانههای قوی، میتوانست به جذب گردشگر کمک زیادی بکند.
تیمهای کاوشگر و محقق برای کشف و معرفی بهتر این ولایت، ایجاد سهولت و جذابیتهای تازه، فعالیت گسترده در شناسایی ارزشها به دیگران از مسیر رسانه، برگزاری نمایشگاههای یخی در زمستان، داشتن تورهای گردشگری مطمئن و… میتواند تاثیر زیادی برای پیشرفت و توسعهی بامیان و حتا کشور داشته باشد؛ اما بامیان از نظر زیرساختهای توسعهی شهری و ورزشی فقیر است و هیچ چیزی ندارد.
مشکل بامیان یکی مهجوریت سیستماتیکش است که تمام راههای منتهی به آن باید دالان مرگ باشد و یکی عدم دلسوزی کافی مردم آن نیز است. به خصوص وقتی آنها برای جذب گردشگر، کاری در خور نمیکنند و یا با حضور آنها دچار طمع شده و برای یک قرص نان ۳۰ افغانی و یک شب اقامت در اتاقی که امکانات درستی هم ندارد بالاتر از ۵هزار افغانی پول میگیرند، نشان از آن دارد که به اندازهی کافی دلشان برای بامیان نمیسوزد. با وضعیت موجود وکمبود امکانات، ناامن بودن راهها وعدم فضای مناسب، در سالهای گذشته بیش از ۳۵۰ هزار سیاح داخلی و ۶۰۰ گردشگر خارجی از بامیان بازدید کرده اند؛ امسال به دلایل کرونا و افزایش ناامنیها، این آمار بسیار کم شده است و اگر وضعیت به همین شکل ادامه یابد، صنعت گردشگری این ولایت آسیب جدیتر از امروز خواهد دید. مردم بامیان و مسؤولان آن باید به این مسأله توجه داشته باشند و برای آن که بامیان حد اقل از نظر گردشگری، علاقهمندان خودش را داشته باشد، در مهماننوازی که شامل ارایهی خدمات مناسب با کیفیت و قیمت مناسب است، بیش از گذشته دقت کنند. مهماننوازی، جدا از هر چیزی یک بازاریابی موفق میتواند باشد. هر چه مهمانها و گردشگران با رضایت بیشتر از این ولایت بازدید کنند و با خاطر خوش و آسوده آنجا را ترک کنند، به سود رونق گردشگری پایدار خواهد بود.
مثلا کیفیت و کرایهی بود و باش، غذا، حمل و نقل، این که همیشه حق با مشتری و گردشگر است، نه صاحب خانه و فروشنده، تنوع بیشتر وسایل و ابزار تفریحی و رعایت شأن و احترام گردشگران میتواند چیزهای مهمی باشد که مردم بومی باید آنها را رعایت کنند.
مسؤولان باید به مردم و گردشگرانی که به بامیان به عنوان یک ولایت درجه یک و ممتاز از لحاظ ارزشهای باستانی و اماکن تاریخی و دیدنی میآیند، یاد بدهند که نسبت به آثار ارزشمند تاریخی، محیط زیست، سنت و باورهای بومی آنجا احترام گذاشته و طوری برخورد کنند تا همانگونه که انتظار رفتار و رویهی مناسب از سوی بامیانیها دارند، آنها نیز از گردشگران، تصویر خوب و مناسب در ذهن داشته و از آنها ناراحت و غمگین نشوند.
در نهایت، امیددارم که بامیان به عنوان مهمترین ولایت کشور، مورد توجه ویژهی مردم و حکومت افغانستان باشد تا این ولایت به آنچه حقش است برسد. بامیان روزی به پیشرفت و آبادانی برسد و مردم آن دیگر سخن از فقر، نداری و بدبختی نزنند و بامیان جایی باشد که هر افغان با سر بلند و گردنفراز، بتواند آن را به خارجیها برای گردشگری پیشنهاد دهد و معرفی کند!