نویسنده: نرگس زمانی
تا حالا از شما باجگیری شده است؟ آن هم از نوع دوستانهاش که میشود نامش را «باجگیری عاطفی» گذاشت. به نظر من، همهی ما خواسته یا ناخواسته حتا برای یک بار هم که شده، دچار این نوع باجگیری شده ایم؛ زیرا بیشتر ما در زندگی مان کسی را داریم که چون نمیخواهیم در روابط مان با او دچار مشکل شویم، در مقابلش کوتاه میآییم؛ یا این که مرتبا با او درگیر استیم؛ چون از فشاری که او به ما میآورد تا کار خاصی را انجام بدهیم، خوش مان نمیآید.
معمولا باجگیران عاطفی، از نزدیکترین افراد در زندگی مان استند. اینها زن، فرزند، رفیق و یا یکی از اعضای خانوادهی خود مان استند. این افراد باجگیر، حربهی شان عاطفه است و این گونه آدم را در دام خود شان میاندازند. این باجگیران در واقع با رفتارهای شان از شما میخواهند که اگر خواستهی شان را انجام ندهی، تو را ناخواسته دچار مشکل میکنند. از آن جایی که آنها ما را خوب میشناسند، از اطلاعاتی که در مورد نقاط ضعف ما دارند، استفاده میکنند تا ما را وادار به کاری کنند که میخواهند برای شان انجام بدهیم.
در یک رابطهی سالم و عادی، یک دادوستد متعادل وجود دارد؛ یعنی بعضی وقتها ما به خواستههای مان میرسیم و بعضی اوقات هم طرف مقابل به خواستههایش میرسد؛ ولی باجگیر عاطفی فقط به فکر خواستههای خودش است و برایش مهم نیست که آیا ما هم به خواستههای مان میرسیم یا خیر.
باجگیران عاطفی احساس «ترس، وظیفه و گناه» را در ما ایجاد میکنند که باعث میشود، بعضی اوقات واقعا نتوانیم تشخیص بدهیم که چه رفتار نادرستی با ما دارند.
با تأسف، در جامعهی افغانستان از این دست آدمها به وفور دیده میشود؛ آدمهایی که همسرت، فرزندت، نامزدت، دوستت یا یکی از نزدیکانت استند. افرادی که تهدید میکنند، اگر با او همراه نشویم، برای مان مشکلاتی درست خواهند کرد؛ از جمله به پایان رسیدن رابطه. این فرد میخواهد، بفهماند که مشکلاتش برای ضعف عاطفی شماست. او، بیشرمانه، در مقابل انجام دادن کاری که از ما میخواهد وعدههای بزرگی میدهد که هرگز آنها را عملی نمیکند. این افراد باجگیر، همیشه احساسات دیگران برای شان مهم نیست و دیگران را همیشه نادیده میگیرند؛ زیرا او برای خودش تنها مهم است.
من با این که بارها در مقابل این نوع آدمها، به مشکلاتی در روابط شخصی خود برخوردم؛ اما هیچ گاه نتوانستم در نهایت ایستادگی کنم و هر بار هم ضربهی روحی و روانی سختی بر من وارد شده است. از آن چه که بر من در برابر این نوع آدمها اتفاق افتاد، مبهوت و خسته شده بودم؛ ولی احساس میکردم که نمیتوانم، قاطعانه تصمیم بگیرم و در نهایت دچار شک میشدم که آیا این من استم که غیرمنطقی رفتار میکنم؟
نمونهاش همین چند روز پیش که فرد باجگیر تقاضایی را مطرح کرد و من مقاومت کردم. فرد باجگیر فشار آورد و گفت: «مگر من را دوست نداری؟» گفتم: «دوستت دارم»؛ اما باز هم مقاومت کردم. او از من ناراحت شد و من را تهدید کرد که رابطهاش را با من قطع میکند. من هم واقعا در ترس بودم که نباید رابطهای را که برایش زحمت کشیده ام، از دست بدهم، تسلیم شدم. تهدید او کارساز شد و برای سوءاستفاده کردن من الگوی مناسبی را روی دست گرفته و در واقع من یک قربانی ام.
اما بعد از آن اتفاق، با خود عهد کرده ام، آخرین بارم است که در برابر چنین آدمهایی تسلیم بشوم و چه ارزشی میتواند، برایم داشته باشد، آن رابطهای که این گونه برای خود حفظ کنم. باجگیری عاطفی به نظر من بدترین نوع سوءاستفاده از انسان است و انسانها نباید به این نوع خشونت عاطفی تَن بدهند.
من حالا خوب درک میکنم، آن موقع که تسلیم شدم و خود را در معرض سوءاستفادهی باجگیر عاطفی قرار دادم، به نوعی خودم، به دست خود، شخصیتم را تحقیر کردم. من حقیر شده ام و این سختترین و غیرقابل تحملترین نوع سوءاستفادهای بود که میتوانستم دچارش شوم.