شکستن هم‌زمان بیست استخوان یا شکستن هم‌زمان حرمت‌ها

صبح کابل
شکستن هم‌زمان بیست استخوان یا شکستن هم‌زمان حرمت‌ها

نویسنده: کاظم یوسفی، عکاس، فیلم‌ساز و منتقد          

سینما از معدود پدیده‌های جهانی، اجتماعی و ارتباطی است که زبانی برای بیان مفهوم، ایده‌ها، چالش‌ها و ذهنیت‌ها است. جدا از بعد هنر و مفهوم آن، امروز گاهی ابزار و وسیله‌ای برای بیان دیدگاه‌های سیاسی، اجتماعی، نژادی و دیگر اهداف مورد استفاده قرار می‌گیرد. فیلم شکستن هم‌زمان بیست استخوان یا رونا مادر عظیم، ساخته‌ی برادران محمودی، دو فیلم‌ساز و سینماگر افغانستانی مقیم ایران را بنا به توصیه‌ی یکی از دوستان دیدم و از آن‌جایی که فیلم درباره‌ی افغانستان، زندگی مهاجران، هویت و روایت زندگی در مهاجرت و در واقع مربوط به من و هزاران مهاجر دیگر است، لازم دیدم که نکات و نقدی درباره‌ی فیلم و سازندگان آن بنویسم.

برادران محمودی دو برادر فیلم‌ساز که در ایران بزرگ شده و چند سالی است که مشغول فعالیت سینمایی و تلویزیونی استند که چند کار سینمایی و تلویزیونی از آنان در حوزه‌ی سینما و تلویزیون به نمایش در آمده است؛ اما موضوع بحث و محور صحبت‌های ما درباره‌ی سه فیلمی است که در رابطه با موضوع افغانستان و زندگی مهاجران افغانستانی ساخته اند. برادران محمودی، علی‌رغم آن که خود اهل افغانستان هستند؛ اما گویا حتا آشنایی نسبی از افغانستان ندارند و این موضوع را با توجه به فیلم‌هایی که درباره‌ی افغانستان و مهاجران ساخته اند به صراحت می‌توان درک کرد، فیلم‌ها درباره‌ی افغانستان و مردم آن و زندگی مهاجران افغانستان است؛ اما آن‌چه در فیلم‌ها می‌بینیم، نگاه بسیار ابتدایی، ناشیانه و فاقد تحقیق و تأمل فیلم‌ساز نسبت به افغانستان، جامعه، فرهنگ، زندگی، آداب و رسوم مردم، اقوام و ساختارهای اجتماعی آن است. نگاهی که در هر سه فیلم، غیر واقع بینانه، تحریف شده، تحقیق نشده و آماتور است؛ زیرا فیلم ساختن به خصوص سینمای اجتماعی و روایی، چون در رابطه با اجتماع، فرهنگ، هویت‌ها، ساختارهای اجتماعی و جامعه‌شناسی ساخته می‌شود، نیازمند یک کار تحقیق شده، با برنامه و بر پایه‌ی مستندات و حقایق است. پرداختن درست به این مسایل است که می‌تواند موفقیت یا ناکام شدن یک فیلم را رقم بزند.

با نگاه بر فیلم‌های برادران محمودی، شاید برای عده‌ای از مخاطبان و من منتقد فیلم، سؤالی پیش آید که آیا برادران محمودی که خود افغانستانی هستند، در این حد ناآشنا و بی‌گانه با کشور و مردم خود هستند یا عمدا و قصدا چنین فیلم‌هایی با این دیدگاه و نگاه ساخته اند، ضعف‌های ابتدایی چون عدم مردم‌شناسی و اقوام‌شناسی افغانستان، نام‌ها و نام‌گذاری شخصیت‌ها، شخصیت‌پردازی نادرست و غلط در فیلم‌ها، عدم آشنایی با اداب و رسوم، ضعف در پردازش روابط شخصیت‌ها و مردم در فیلم‌ها، سیاه نمایی و غلط جلوه دادن زندگی مهاجران افغانستانی در ایران، عدم تفکیک مهاجران، عدم آشنایی با زندگی، کار، فرهنگ، روابط و دیگر مسایل مربوط مهاجران و چند ضعف دیگر در هر سه فیلم، کاملا آشکار و هویداست و از این رو است که بیننده و من را وا می‌دارد تا با کمی تأمل و دقیق‌تر به این مسایل نگریسته و به خود بگویم که منظور و هدف فیلم‌ساز با این رویکرد از فیلم ساختن چیست؟

فیلم با نوشته‌ای درباره‌ی مقاومت بدن در مقابل درد و تعمیم آن به درد زایمان زنان و تشبیه آن به شکستن هم‌زمان بیست استخوان آغاز می‌شود که به طور نسبی به بیننده القا می‌کند که شاید با فیلمی در رابطه با زنان و یا هم مادر روبه‌رو هستیم؛ اما هرچه در فیلم پیش می‌رویم ارتباط آن‌چنانی بین موضوع و محتوای فیلم و عنوان آغازین فیلم پیدا نمی‌توانیم.

فیلم از لحاظ موضوع و مفهوم، زندگی، چالش‌ها، محرومیت از حقوق انسانی و اجتماعی، روابط خانوادگی و اجتماعی، مادر و رنج او و کنار آمدن با مشکلات یک خانواده‌ی مهاجر افغانستانی را روایت می‌کند؛ اما متاسفانه به صورت درست به آن‌ها پرداخته نشده است که بیننده را دچار گمراهی و ارتباط برقرار نکردن با موضوع فیلم می‌کند و مخاطب نمی‌فهمد که فیلم‌ساز در پی نشان دادن چه چیزیست، نشان دادن وضعیت زندگی مهاجران در ایران، محرومیت آن‌ها از حقوق انسانی و اجتماعی شان، پیوند نزدن عضو ایرانی به مادر، نشان دادن درد و رنج و سکوت مادر یا چیز دیگر، شخصیت و هویت پردازی در فیلم بزرگ‌ترین ضعف و ناکامی آن است، فیلم درباره‌ی یک خانواده از قوم هزاره‌ی افغانستان است؛ اما کم‌ترین تحقیق درباره‌ی زندگی، فرهنگ، لهجه، فیزیک صورت، اداب و رسوم و روابط آن‌ها صورت گرفته است، عمو، فامیل‌ها، مادر، خواهر، زن برادر و اقوام همه هزاره هستند؛ اما در شخصیت فاروق و عظیم پسران خانواده، از دو بازیگر ایرانی کار گرفته شده که کاملا متضاد با سایر شخصیت هاست، از نظر چهره، لهجه، بازی، روابط و پیوند، هیچ تناسب و سنخیتی با سایر شخصیت‌های خانواده و اطراف ندارد که ضعف بزرگی در شخصیت پردازیست. معضلی که در فیلم‌های قبلی هم وجود دارد، من دلیل استفاده نکردن بازیگر افغانستانی و هزاره را که شخصیت پردازی و هویت‌ها در فیلم را درست بازگو می‌کرد، در فیلم‌های این دو برادر نفهمیدم در حالی که یک نابازیگر افغانستانی، بازی حقیقی تر و بهتری نسبت به بازیگران ایرانی می‌توانست ارائه دهد. ضعف بعدی نام‌ها و نام‌گذاری شخصیت‌ها در فیلم‌هاست، در خانواده‌های هزاره، اسم‌های چون فاروق، رونا، عاصمه، مرونا و از این قبیل نام‌ها وجود ندارد و این نام‌ها بیشتر مربوط سایر اقوام افغانستان است.

شخصیت محوری و پیش برنده‌ی فیلم یعنی پسر بزرگ خانواده، عظیم، شخصیتی مردسالار، خودخواه و عصبی، فرمان‌روا و بی‌فرهنگ نشان داده شده است که شخصیتی غیر حقیقی یا حداقل بسیار کم در میان مهاجران و خانواده‌ی هزاره‌ها هست، فاروق پسر کوچک خانواده شخصیتی ناتوان و بی‌اراده، زیر سلطه و زن ذلیل، بر عکس شخصیت عظیم نشان داده شده که باز هم واقعی نیست.

شکوفه، زن فاروق اگرچه در فیلم زیاد دیده نمی‌شود، اما شخصیت بد خانواده، سر به هوا و خیانت‌کار جلوه داده شده، در سکانسی که فاروق با پسرش تنها از ترکیه برگشته‌اند، فیلم‌ساز این را می‌خواهد نشان دهد که زن فاروق او را رها کرده و رفته است که خیلی واقع گرایانه نیست و اگر چنین چیزی هم باشد.

رونا مادر عظیم شخصیتی که باید محور فیلم باشد؛ اما او در میان شخصیت‌های دیگر گم می‌شود و در حالی که مادر، نقش اساسی در خانواده‌ها دارد، رونا بیشتر ثابت، ساکت بدون کشمکش است که البته سکوت او در بعضی سکانس‌ها بیانگر خیلی چیزها می‌تواند باشد. بازیگر نقش مادر در سکانس هایی که در بازی دست بازتری داشته و به اختیار خودش بوده، بسیار خوب بازی کرده است؛ اما در سکانس‌های مثل سکانس خدا حافظی که کارگردان دیالوگ و بازی را به او داده کمی نسبت با دیگر سکانس‌ها فرق می‌کند.

هنگامه دختر خانواده نقش محوری ندارد و فرشته حسینی بازی نسبتا خوبی ارایه داده؛ اما در شخصیت‌پردازی او مظلوم نمایی صورت گرفته؛ چون خانواده‌ی مهاجر افغانستانی علی‌رغم مشکلات و سختی‌های مهاجرت، همواره شرافت‌مندانه و آبرومندانه زندگی کرده است؛ اما در فیلم می‌ببنیم که در باره‌ی زندگی آن‌ها سیاه نمایی شده است. عظیم پسر بزرگ خانواده کارگر شهرداری است در حالی که خانواده‌ی مهاجر و خصوصا هزاره کمتر در کارهایی چون شهرداری کار می‌کنند و این شغل بیشتر مربوط سایر مهاجران در ایران است.

شخصیت کاکا، تنها نقطه‌ی عطف شخصیت‌پردازی فیلم و یکی از نقاط قوت فیلم است که با پردازش درست و بازی خوب، روان و حقیقی بازیگر، نقش عمو خوب است.

قهرمان داستان فیلم‌های برادران محمودی، همیشه یک ایرانی است، شخصیت فاضل در نقش دوست، همکار، دلسوز و شخصیت مرد کلیه فروش در نقش فرشته‌ی نجات، قهرمان‌هایی که در توهین و تحقیر عظیم و خانواده اش کم نمی‌گذارند، مثل سکانس گفت‌وگوی فاضل و عظیم که فاضل با لحنی بد می‌گوید، مثل سگ باید دنبال کار بگردی، یا برخورد بد کارمند بیمارستان به عظیم غیر علنی او را نفهم می‌خواند یا با اکراه حرف زدن او با عظیم. موضوع دیگر، عدم آشنایی کارگردان با آداب، رسوم، فرهنگ و مذهب در هزاره‌ها و مهاجران است، مراسم جشن و رقص و پایکوبی که در فیلم نشان داده می‌شود، مربوط به سایر اقوام افغانستان است و کمتر ربطی به هزاره‌ها و مهاجران دارد، همه می‌دانند که هزاره‌های افغانستان و مهاجران هزاره در ایران، شیعه مذهب اند؛ اما در فیلم هیچ فهمیده نمی‌شود در سکانس‌های آغازین فیلم می‌بینیم که عظیم دست باز به نماز می‌ایستد و در سکانسی دیگر او را می‌بینیم که دست بسته به نماز ایستاده است.

  عکس احمدشاه مسعود در بالای رخت‌خواب مادر قرار گرفته که فکر نمی‌کنم ربطی به هزاره‌ها داشته باشد و خانواده‌ی هزاره‌ای آن را در خانه اش گذاشته باشد، اگر چه احمدشاه مسعود شخصیت ملی و مورد احترام همه‌‌ی مردم افغانستان است؛ اما این تصویر غیر واقعی است.

در مورد زبان و لهجه‌ی فیلم باید بگویم که عدم مشاوره‌ی درست در لهجه و دیالوگ‌ها باعث شده ‌است لهجه‌ها در فیلم درهم و قاطی شود، لهجه‌های کابلی، هراتی، هزارگی و ایرانی همه با هم مخلوط شده اند، در حالی که لهجه‌ی فیلم باید غالبا هزارگی و ایرانی باشد.

فیلم از لحاظ ساختار و تکنیک فیلم خوبی است علی‌رغم تکراری بودن تصاویر و کادربندی‌ها، بعضا تصاویر زیبا و کادربندی‌های مناسب و قاب‌های خوبی می‌بینیم،

صداگذاری، موسیقی و تصویرداری خوب از نکات مثبت فیلم هستند؛ اما من داستان این زیرنویس‌های یکی در میان و دل به خواه کارگردان را نفهمیدم، بسیار کم و نادر شاید باشد که لهجه و گویش‌های یک زبان را زیرنویس کنند؛ در حالی که گویش در فیلم روان و قابل فهم و به زبان فارسی است و همه متوجه می‌شوند.

در فیلم صحنه‌هایی هم می‌بینیم که به نظر من آزار دهنده و هم‌چنین در سینمای ایران تقریبا ممنوع است؛ مثل صحنه‌ی افتادن مادر از موتورسایکل و بغل کردن مادر توسط عظیم، قطع کردن نماز توسط عظیم، نشان دادن موی سر رونا و چند صحنه‌ی دیگر، فیلم از لحاظ مشاوره هم بسیار ضعیف است و مشاوران فیلم فامیل یا اقوام کارگردان است که مشاوره‌های غلط و اشتباه داده اند، عوامل بسیار زیاد و قطعا بودجه‌ی کلان نامعلوم فیلم و محصول مشترک بودن فیلم هم گنگ است.