در شهر کابل چند روز قبل از چهاردهم فبروری، وضعیت گلفروشها و دستفروشهای شهر تغییر میکند. همهی اینها برای آمادگی تجلیل از روز عاشقان (ولنتاین) است. با وجود اینکه داشتن روابط عاطفی-جنسی از نیازهای انسانی است اما ظاهراً ۱۴ فبروری تنها روزی است که برای یادآوری روابط عاطفی-جنسی، راهش را در جامعهی ما باز کرده است.
محمود دولتآبادی، نویسندهی ایرانی در قسمتی از رمان «کلیدر»، مینویسد: «حتا اگر در عمرت زنی ندیده باشی، بازهم به یک زن فکر میکنی. حتا اگر قدرت مردی نداشته باشی، بازهم به یک زن فکر میکنی. یک زن؛ یک زن! برای چه! برای چه ستار؟ یک رمزی در این کار باید باشد؟ برای این نیست که مرد بهتنهایی، یک نیمه است؟ یک لنگ؟» او این جملات را از زبان نادعلی، یکی از شخصیتهای داستان میآورد. در واقع میخواهد بگوید که آدمی ناتکمیل است و تنها با جنس مخالف خود، تکمیل میشود و آرامش مییابد. او بهخوبی از زبان یک مرد، نیاز عاطفی مردان را نمایانده است. همانگونه دولت آبادی مینویسد، این نیاز جزء جداییناپذیر زندگی مردان است. در جانب دیگر، حقیقت تاریخ نشان میدهد که زنان نیز مانند مردان نیازمند داشتن رابطه و معاشقه با جنس مخالف خوداند. پس داشتن روابط عاطفی-جنسی، ریشه در نیازهای ذاتی انسانها دارد. نیازهای ذاتی انسانها با سرکوب نابود نمیشود، بلکه ممکن است بهنوع دیگری سر بیرون آورد.
عشق آنگونه که در افسانهها آمده است، کمتر اتفاق میافتد اما آنگونه که دگرجنسخواهی ایجاب میکند، هیچ جامعهای بدون عشق نیست. اعضای هر جامعهای نیازمند داشتن ارتباط با دیگران است. این مسئله قبل از آنکه انتخاب باشد، ضرورت و نیازمندی است. روابطی که ممکن است افراد باهم برقرار کنند، یکیهم روابط عاطفی آمیخته به شهوت جنسی است.
نظر بهگفتههای زیگموند فروید، روانشناس مشهور جهان، میل جنسی از آوان کودکی در شخص وجود دارد. فروید بر این عقیده بود که کودکان هم نیاز جنسی دارند و همین نیاز تمایل آنها را به یکی از والدینشان زیاد میکند. یعنی کودک دختر بهطرف پدر گرایش دارد و کودک پسر بهطرف مادر. این میل جنسی در آوان نوجوانی از مادر یا پدر، بهدیگری انتقال میکند. از این پس دختر نوجوان یا پسر نوجوان بهدنبال شخص دیگری از جنس مخالف خودش است، تا با او معاشقه کرده و از لحاظ جنسی و عاطفی ارضا شود. این دگرجنس خواهی جوانان، معمولاً بهروشهای مشخصی صورت میگیرد؛ روشهایی که جامعه پیش پایشان میگذارد.
معمولترین روش، ازدواج است. ازدواج با آنکه منجر به شریکشدن دو فرد از دو جنس است، نیازمندیهای دیگری را نیز بهبار میآورد. در واقع دلبرانی که باهم ازدواج میکنند، در نقشهای جدیدتری، بهعنوان عروس، داماد، پدر، مادر و… ظاهر میشوند. بهاین صورت، احتمال میرود نقش عاطفی طرفین، تحت تاثیر مشکلات اجتماعی و نقشهای جدیدشان، کمرنگ شود. اما چون در این حالت، عشق رمانتیک که سراسر لذت و عاطفه باشد، دستیافتنی نیست؛ بههمان پیوند ازدواج خود تن میدهند و نیازهای جنسی همدیگر را رفع میکنند.
عواطف دلبران، پس از ازدواج تضعیف میشود؛ بنا بر همین واقعیت هرچیزی که این عواطف را تجدید و تقویت کند، خوشآیند و قابل پذیریش زوجها است. روی این لحاظ افراد، این روز را تجلیل میکنند. بخش دیگر قضیه بر میگردد به نوجوانان و جوانان مجرد. نظر بهگفتههای فروید، میل جنسی فرد، پس از کودکی، نه در والدین؛ بلکه به شخصی غیر از آنها انتقال مییابد. نظر بهاین گفتهها، هر فرد دیگرجنسخواه و مجرد، خودآگاه یا ناخودآگاه بهدنبال یافتن جفتی برای خود است. هرمجردی با فرض اینکه هیچ مشکلی فراراه جفتیابیشان نباشد، نظر بهطبیعت ذاتی خود، خواستار دلبریابی است.
با اینحال، فرهنگها روشهای خاصی را به افراد برای جفتیابی پیشنهاد میکند. قریب تمام روشهایی که فرهنگها پیشنهاد میکند، بهآسانی دستیافتنی نیست؛ چون مسیری است که در آن بیشتر افراد یکجامعه حرکت میکنند و واقعیت این است که وضعیت بهنوعی دشوار میشود. بههمین خاطر است که در همین کابل یا هرجای دیگر، فرد ثروتمند، با تحصیل و زیبا، چانس بسیار بهتری نسبت به جوان بیکار و تحصیل نیافته، در دلبریابی دارد.
افراد نمیتوانند با گرایشهای ذاتی خود مقابله کنند؛ بههمین دلیل از هر راه ممکن تلاش میکنند این نیازهایشان را رفع کنند. اصولا روز ولنتاین بر داستانی با چنین زمینهای -حالا واقعی یا غیر واقعی- بنا شده است.
ریشهی تجلیل از این روز، به یونان باستان بر میگردد؛ اما ولنتاین نام اسقفی است که گفته میشود در ۲۷۰ میلادی، از امر امپراتور روم، کلادیوس سرپیچی کرد. کلادیوس، ازدواج جوانان را منع کرده بود؛ چون میپنداشت که افراد متاهل سربازان خوبی نیستند؛ اما اسقف ولنتاین، بهصورت مخفیانه ازدواج زوجهای جوان را برگزار میکرد. زمانی که کلادیوس از کار ولنتاین آگاه میشود، او را بهزندان میاندازد. ولنتاین عاشق دختر زندانبان میشود و سرانجام، قبل از آنکه بهدلبر خودش برسد، بهقتل رسانده میشود.
بعدها در قرن پنجم میلادی، ۱۴ فبروری را بهیاد بود از جانباختن اسقف ولنتاین، نامگذاری کردند. اکنون پس از قرنها، از این روز در شهرهای مختلف دنیا تجلیل میشود. در واقع، چهاردهم فبروری هرسال بهانهای برای اظهار علاقه، تجدید و تقویت علاقه میان دلبران است.
با وجود آنکه در بعضی کشورها، محدودیتهایی علیه تجلیل از این روز اعمال شده است اما همچنان افراد، بخصوص جوانان این روز را تجلیل میکنند. شهر کابل نیز در این روز رنگ دیگری بهخود میگیرد. با وجود اینکه گرایشهایی نیز وجود دارد که تجلیل از این روز را نیک نمیپندارد و آنرا فرهنگ غربی میداند اما تجلیلکنندگان به شرقی یا غربی بودن آن اهمیت نمیدهند.
واقعیت این است که جامعه بهچنین روزهایی که انسانها را به احساسهای عاطفی آنها برگرداند، نیاز دارد. تجلیل از این روز قبل از آنکه تهاجم فرهنگی باشد، بر اساس نیاز اجتماعی اتفاق افتاده است. اگر جای چنین روزی در فرهنگ ما خالی نمیبود، تجلیل از ولنتاین بهاین سادگی وارد جامعه نمیشد.
کریسمس جشنی است که بهمراتب با شور بیشتر نسبت به ولنتاین در غرب تجلیل میشود. سوال اینجا است که چرا تجلیل از کریسمس بهاندازه ولنتاین در ممالک شرقی جا برای خود باز نکرده. جوابش این است که چون فرهنگ ما تجلیل از روزهای شبیه نوروز، عید فطر و عید قربان را دارد اما تجلیل از روزی شبیه ولنتاین، جایش خالی است. این در حالی است که جامعهی افغانی تا حد قابل ملاحظهای مردسالار بوده.
در این کشور و مشخصاً در شهر کابل، تنها راه ارضای نیازهای عاطفی و جنسی ازدواج است که خود نیز مشکلاتی بههمراه دارد. ظاهراً فقر و تجملی بودن فرهنگ مشکلات جدیای را فراراه ازدواج جوانان خلق کرده است. یک نگاه سرسری و توجه به متن شهر، نشان میدهد که مردم تا چهحدی از لحاظ عاطفی و جنسی سرکوب شدهاند. به گفتهی آوشو، فیلسوف و عارف هندی، همین سرکوب عاطفی و جنسی مردم، اساس خشونت و جنگ است. او در قسمتی از یک مصاحبهی خود میگوید: «هر سربازی باید از لحاظ جنسی، سرکوب شده باشد (تا خوب بجنگد).» این سخن عارف هندی، ما را به یاد امپراتور کلادیوس میاندازد که ازدواج جوانان را منع کرده بود، چون افراد متاهل سربازان خوبی نبودند و اسقف ولنتاین قربانی این امر امپراتور شده بود.
جنگ ۴۰ سالهی افغانستان، و سنتی بودن مردم نشان میدهد که مردم از لحاظ نیازهای جنسی و عاطفیشان سرکوب شدهاند و افراد، خودآگاه و یا ناخودآگاه میخواهند از این وضعیت بیرون شوند. تجلیل جوانان بهصورت گسترده از ۱۴فبروری، قبل از آنکه ورود فرهنگ بیگانه باشد؛ اعتراض در برابر وضعیت جامعه و رجوع بهذات انسانی خود است.