
تغییرات در ساختارهای اداری شیوهی معمول آسانسازی خدمات است. گاهی لازم است برای بهبود کیفیت خدماتی، تغییر ساختاری در ادارهها اعمال شود، تا ساختارهای اداری خدماتشان را نظر به تقاضا، بهتر عرضه کنند. رسیدن به پیشرفتهای بنیادی در عرصهی خدمات دولتی، چیزی نیست که بدون تغییرات در ساختارها به میان بیاید؛ اما زمانی که فرضیهی تغییرات در سیستمها و ساختارها، نظر به منفعتهای شخصی انجام میشود، به چالش اداری تبدیل میشوند و به گونهای انگل، در پوسیدگی ساختار عمل میکند.
در چند سال پسین، پیوسته حکومت افغانستان در ساختارهای سیاسی- خدماتی خود تغییرات چشمگیری به میان آورده است. این که ساختارهای تغییر یافته چقدر برای سهولتسازی خدمات عامه ارتباط داشته، پرسشی است لاینحل و گنگ.
حکومت افغانستان در این اواخر، چندین وزارت را به معینیت تقلیل داده و چندین معینیت را به ریاست و حتا چندین ریاست را ملغا کرده است و به جای آن چندین ادارهی جدید شکل داده، تا برای شهروندان خدمات خوبتری عرضه کند. شاید تفکر پشت این تغییرات اشتباه نباشد؛ اما همین که از این تغییرات استفادهی سوی سیاسی میشود، اصالت تغییر که باعث پیشرفت است، برعکس عمل میکند و ارتجاعیت جای پیشرفت را میگیرد.
در هفتههای پسین، وزارت معارف افغانستان میخواست معینیت آموزشهای اسلامی را به ریاست تغییر ساختاری بدهد که با واکنشهای تند خانهی ملت مواجه شد و از این تغییرات استفادهی سوی سیاسی شد که بیبرنامگی را در عملکرد وزات معارف آشکار میکند.
بیبرنامگی وزارت معارف افغانستان، نه تنها از تغییر در ساختار معینیت معلوم میشود؛ بلکه از تمام عملکردش آشکار است؛ حتا بیبرنامگی این وزارت را که در وقت قرنتین گرفته بود، میتوان دریافت.
پس از آن که وزارت معارف خواست تغییرات جدیدی را در ساختار این وزارت اعمال کند، با واکشن شهروندان و خانهی ملت مواجه شد که وزارت معارف را به عقبنشینی واداشت.
اگر وزارت معارف برای کنش تغییراتی خود، برنامهی کامل میداشت، از خودش در خانهی ملت دفاع میکرد و با استدلال بر پای عملکرد خود میایستاد؛ اما همین که خانم رنگینه حمیدی، سرپرست وزارت معارف از پارلمان رای نیاورد، وزارت معارف با حکم ریاستجمهوری، معینیت آموزشهای اسلامی را احیا کرد که به نحوی استغفار در مقابل خانهی ملت و بیگدار پا به آب گذاشتن وزارت معارف را نشان میدهد. در ظاهر این قضیه، خانم رنگینه حمیدی مقصر به نظر میرسد؛ اما این عملکرد از توان یک سرپرست وزارت خارج است. این استغفار و بیبرنامگی به حلقهی اول حکومت ربط دارد که حکم ریاستجمهوری بر پای بازآوری معینیت تعلیمات اسلامی، تایید فرضیهای است که در این نوشته ادعا شده.
وزارت معارف پس از تغییرات در معینیت اسلامی و واکنش خانهی ملت دستپاچه شد و نشان داد که بیبرنامگی در این وزارت که از سوی نویسنده ادعا شده، یک فرضیه نیست؛ بلکه امر واقعی و غیر قابل چشم پوشی است. وزارت بعد از آن که معینیت را به ریاست تقلیل داد، با کنشهای زیادی روبهرو شد و برای این که پارلمان و شهروندان را از خود دوباره راضی کند، با سرنوشت کودکان بازی کرد و برای این که رهبری وزارت را پابند به اصول اسلامی جلوه دهد، تصمیم گرفت که کودکان را برای آموزش در مساجد بفرستد؛ غافل از آن که مکاتب میتواند در آموزشهای اسلامی بهتر از مساجد عمل کند و کودکان را از افراطیت رایج دور نگهدارد.
آیا وزارت معارف ظرفیت فهم این را ندارد که تاوان ملاهای صادراتی پاکستان را میدهیم؛ ملاهایی که از سوی استخبارات منطقه برای پیشبرد اهداف شان استفاده میشوند. خوشبختانه مردم در مقابل این تصمیم وزارت ایستادگی کرد و باز هم وزارت معارف رو به استغفار آورد و تصمیم خود را بازپس گرفت.
در ماه اخیر، وزارت معارف دو مقرره صادر کرده و هر دو را با لغو آن، نابهجا نشان داده است. اگر وزارت معارف افغانستان برای این کار خود طرح بنیادی میداشت، باید به استدلال آن میکوشید، نه آن که با عقبنشینی به مردم تفهیم میکرد که این وزارت هیچ طرحی برای پیشرفت تدریس در مکاتب ندارد.
تغییرات بیبنیاد و عقبنشینی وزارت معارف، مردم را به این نهاد بیباور کرده است؛ مردم فقیری که به آموزشوپرورش باور دارند، با این عملکرد دوگانهی وزارت معارف، احتمال میرود تصمیم بگیرند که فرزندان شان به جای رفتن به مکتب، کسبهکار شوند که خطر بیسوادی را افزایش میدهد.
خطر دیگری که با تصمیمهای نابهجای وزارت معارف، سیستم آموزشوپروش افغانستان را تهدید میکند، آموزش در مدارس است. وقتی مردم بدانند که معارف نیز مساجد را ترجیح میدهد، تشویق میشوند که کودکان شان را به مساجد بفرستند.
«از این که مساجد پاسخگوی نیاز عاطفی کودکان نیست» و با عملکرد خشن ملاها خشونت در جامعه بیشتر نهادینه میشود. آنچه افغانستان امروز را تهدید میکند «خشونت روزافزون»ی است که گرافش روزبهروز سیر عمودی دارد.
در نخست، وزارت معارف افغانستان یک نهاد خدماتی است نه نهاد سیاسی. هرگاه نهادهای خدماتی مانند معارف، آلوده با بازیهای سیاسی شود، اصالت این نهاد که آموزشوپرورش است، از میان میرود؛ یعنی اگر سیاستمداران کشور بخواهند با وزارت معارف بازیهای سیاسی خود را دنبال کنند؛ بنیادهای دانش، آموزشوپرورش که تضمینکنندهی آیندهی یک نسل است به باد رفته و دیگر مردم به این نهاد اعتماد نمیکند؛ پس لازم است تا نهادهای آموزشی مانند معارف به جای سیاستبازی به بهبود خدمات خود بییندیشد تا با آموزشوپرورش درست، بتواند چراغی در این تاریکراه شود.