دو روز پیش، مطلبی با عنوان «جاغوری؛ قدم زدن بر لبهی شمشیر قومیت و سیاست» نوشتم که برخی، از جمله آقای «علی نوازش»، آن را نقد کرده است. ایشان در مطلبی با نام «پسلرزههای یک اعتراض مدنی»، طبق روال معمول در افغانستان، به جای نقد محتوای یک فکر یا نوشته؛ تمرکز شان به سمت بررسی احوال و شخصیت نویسنده رفته است.
پیش از هر چیزی، روح دو جوان از دسترفته در مسألهی جاغوری را شاد و جان چند جوان زخمی دیگر را آباد میخواهم.
میگویند جامعهی بدون نقد، جامعهی مرده و تفکر ناب، جانمایهی انسان اندیشهورز است و ما نباید انتظار داشته باشیم که فکر و اندیشهی مان از نقد مصؤون است. استیلای فکر انسانی، جاری شدن چرخهی عقل و خرد در جامعه، نیازمند مهیا شدن بسترهای نقد است؛ به شرطی که نقد و ارزیابیها، عاقلانه و دور از آلودگی باشد. نیاز است پیش از پرداختن به نقد جناب نوازش، کمی خود نقد را بررسی کنیم.
نقد روش ارزیابی یک اثر در فرایند تولید و آفرینش است که منتقد پیش از نقد، باید با فرهنگ و قوانین آن آشنا باشد؛ مثلا منتقد بر تئوری نقد احاطه داشته باشد، در بارهی موضوع مورد نقد دانش کامل داشته و نگاه تازه و طرح جدید ارائه کند. منتقد باید از حب و بغض و یکسونگری بری و دور باشد؛ قطعیانگاری در نقدش دیده نشود، ویژگیهای مثبت و منفی سوژهی مورد نقد را ارزیابی کند، نه فقط بخشی از آن را؛ اما دوستان ما نقد را با اعتراض یا بدگویی را با نقد اشتباه میگیرند؛ آنها معمولا نمیدانند که بدگویی متوجه شخصیت و خصوصیات فردی است، در حالی که نقد متوجه فکر و اندیشهی فرد است. در افغانستان ما جای این دو را اشتباه میگیریم؛ برای همین و به دلایل زیاد دیگر، هنوز هم از نظر علمی نقد جا نیفتاده است و هم از نظر شکلی، تصور ما این است که اعتراض، همان نقد است. نقد به مفهوم جدا کردن سره از ناسره یا غربال کردن یک اثر از نظر محتوایی و معنایی است و کاری به شخصیت و خصوصیات فردی شخص ندارد؛ در افغانستان، نقد جدا کردن سره از ناسره نه که زیر ذرهبین بردن ناسره و بررسی شخصیت نویسنده است که معمولا منجر به درگیری کلامی و ناسزا شده و چیزی از آن حاصل نمیشود.
جناب نوازش در ابتدای مطلب خود، رویداد جاغوری را ناشی از رسوایی جنسی پولیس دانسته که به یک بلوای بزرگ بدل شده است؛ در حالی که هیچ سندی برای تأیید تجاوز جنسی نه از سوی مردم و نه شفاخانه و پزشک ارائه نشده است. درست است که در فرهنگ سنتی و بستهی افغانستان، به خصوص اگر دو طرف از دو قوم یا نژاد جدا باشند، هر ارتباطی بین دختر و پسر، تجاوز جنسی پنداشته میشود؛ اما ارتباط همین رابطهای که نکوهیده و جرم است، نباید موجب شود تا افرادی در صدد کشتن ولسوال باشند. در ادامهی مطلب آمده است که رقابتهای ناسالم قدرتطلبان، تبلیغات احزاب سیاسی و نشر مطالبی که به زعم ایشان غیر معیاری است، روحیهی عمومی، اتحاد و همبستگی شهروندان جاغوری را آسیب زده و موجب پامال شدن خون قربانیان شده است.
حرف دقیقا روی همین رقابتهای ناسالم قدرتطلبان است که موجب شد، شکل یک مسألهی جنایی به بلوای سیاسی بدل شده و خون جوانان مردم در جاغوری به زمین بریزد. کاری به این که جاغوری شهر است یا دهات ندارم؛ اما روحیهی عمومی و اتحاد مردم جاغوری را قبلا مقامهای ولسوالی در این ۱۹سال، با تَرَکتازیها، انواع فسادها و جنگ اخیر جاغوری از بین برده بودند. در سالهای نه چندان دور، افرادی غیر از قوم و خویش ولسوال در سنگماشه، بیگانهای بیش نبودند و اتحاد قومی، کمکهای انسانی، تسلیحاتی و لُجستیکی جنگ را بهتر است از مردمان حوتقول، داوود و ناوه بپرسید که دیگران چقدر با شرکت در جنگ، موجب اتحاد و یکپارچگی جاغوری شدند!
در بخش دیگری از نوشته آمده است که حکومت مرکزی نسبت به قضایای جاغوری بیتوجه بوده و اصل رقابت آزاد برای انتخاب ولسوال را رعایت نکرده است. فرض میکنیم چنین باشد، آیا کمکاری حکومت مرکزی، میتواند موجب دسیسهچینی مداوم و انگیزهی به قتل رساندن ولسوال باشد؟ در مطلب آمده است که: «منابع محلی میگویند که حکومت محلی قضیهی تجاوز جنسی قوماندان امنیهی آن ولسوالی را که بر یک پولیس دختر صورت گرفته بود، به گونهی غیر عادلانه سرپوش گذاشت و به دنبال آن، سوء استفادههای جنسی مقامهای محلی از مردم بیدفاع و روابط نامشروع افزایش یافت.»
کلیگویی به عنوان این که منابع محلی میگویند، برای مطرح کردن تجاوز جنسی، آنهم در محیط سنتیای مثل جاغوری که کسی بتواند با قدرت حکومتی و یا هر چیزی دیگر روی آن سرپوش بگذارد، کار بسیار سختی است. وقتی برای رویداد اخیر چنین میشود، چه کسی میتواند بر تجاوز جنسی سرپوش بگذارد؟ سؤال این است که چه تفاوتی بین آن مردم سرپوشپذیر و این مردم سرپوشناپذیر وجود دارد؟ حساسیتهای منطقهای و نگاه غالب نسبت به این مسأله، چنین نیست که مردم صبر پیشه کرده و چندین تجاوز را تحمل کنند تا بالاخره در چندمین تجاوز، اعتراض کنند. مهمترین بخش این نوشته این است: «… و به دنبال آن، سوء استفادههای جنسی مقامهای محلی از مردم بیدفاع و روابط نامشروع افزایش یافت.»
باور دارم که کلمهها جان دارد و ممکن است مفهوم آن برخلاف انتظار و توان فکری ما باشد. از جملهی بالا، چنین استنباط میشود که مردم و مسؤولان در یک رقابت و شکار مداوم و تماموقت جنسی بوده اند؛ این یعنی تعمیم دادن کار بد و ارتباط نامشروع دو آدم فاسد به تمام مردم و مسؤولان. همانگونه که مردم جاغوری، همه آلوده نیستند و نباید گناه دو نفر را به پای همه نوشت، گناه دو سرباز را نیز نباید به تمام کارمندان ولسوالی تعمیم داد!
نباید همه را با یک چوب زد و نمیتوان -چنانچه در مطلب آمده است-، گفت که چون قضیهی سوء استفادهی جنسی دانشآموزان در لوگر افشا شده است، تمام آموزگاران و دانشآموزان کشور، فاعل و مفعول جنسی بوده اند؛ اگر چنین برداشتی داشته باشیم، خود منتقد نیز که مکتب و دانشگاه رفته است، چگونه میتواند، این اتهام را از خود دور کند؟
در بخش دیگر مطلب در مورد تقارن جنجال جاغوری با هفت و هشت ثور آمده است: «جای تأسف است که امروز ما نتوانیم صدای اعتراض مردم خود را تحمل کنیم و حق اعتراض و انتقاد را که از حقوق اساسی شهروندان کشور است، دگماندیشانه به رسمیت نشناسیم. از این نوشته –مطلب من- چنین برمیآید که نویسنده، سکوت در مقابل هرگونه فساد اداری و اخلاقی را بر تظاهرات و حرکت مدنی ترجیح میدهد.»
سعدی میگوید: «سعدیا چندان که میدانی بگوی / حق نشاید گفتن الا آشکار.»
شاید سادهترین معنا و مفهوم مبارزه یا نافرمانی مدنی، «روشی برای اعتراض بدون خشونت به سیاستهای یک حکومت» باشد که بیشتر از جنبشهای مهاتما گاندی، نلسون ماندلا، جنبشهای حقوق مدنی امریکا و جنبشهای اصلاحطلب الگوبرداری شده است.
اعتراض و نافرمانی مدنی خوب است، تظاهرات هم حق مردم است؛ به شرطی که معطوف به همان چیزی باشد که مدعایش است نه قدرتطلبی، غرضهای دستگی و وابسته به اهداف استیلای قومی. وقتی سران اعتراض، بیشترینه یا با ولسوال قبلی رابطه دارند و یا افرادی اند که بر سر تصاحب چوکی ولسوالی شکست خورده اند و به جای محاکمهی دو سرباز متهم، به دنبال محاکمهی صحرایی، سنگباران، شیشه شکستن و سر زدن کسی دیگری استند، این کجایش حرکت مدنی و شبیه اعتراض و یا نافرمانی مدنی است؟ این که بلوا و آشوب جاغوری، این ولسوالی را از عرش به فرش کوبیده است، معطوف به همین مفهوم و برداشت از جامعهی مدنی است؛ نه قدرتطلبی ناشی از قول و دستهگرایی که در لایهی اعتراضهای مدنی پیچانده شده باشد.
بهتر آن بود که به جای خشونت، خواست محاکمهی صحرایی، شیشه شکستن و شعارهای زنده باد مرده باد، پروندهی دو متهم زیر نظر مردم و به صورت علنی توسط محکمه بررسی میشد؛ نه آن بخواهیم دو سرباز، قوماندان امنیه، جنایی و ولسوال را فورا تیرباران کنیم. برای همین، در نخست باید مفهوم اعتراض یا نافرمانی مدنی را تمرین کنیم.
در ادامهی مطلب «پس لرزههای یک اعتراض مدنی»، از جملهی «در جاغوری همه سیری اند، نه پاوی»، به عنوان توهین و تحقیر نسبت به مردم جاغوری یاد و خواهان ارائهی تحقیق مستدل شده است. باید گفت، میتوان در یک نقد منصفانه به کسی یادآور شد که ضعیف و بد فکر میکنی؛ اما نمیتوان به او گفت که حق فکر کردن نداری؛ زیرا اندیشه و فکر، حق هر انسان است و من چون از جاغوری استم، با ریز فرهنگ، بایدها و نبایدهای آن آشنا استم. معتقدم برای دوری از مصیبت و ظلمت، باید از مصیبت و ظلمت گفت؛ آن را نقد کرد تا با شناخت بهتر، راه مبارزه با آن را پیدا کرد. نقدِ یک ناهنجاری، توهین و تحقیر است؟ یا فرار از آن و سر را زیر برف کردن که موجب غفلت، خودبزرگبینی و غرور کاذب میشود؟
چنانچه تذکر رفت، هدف نقد، تشخیص سره از ناسره است، نه برجستهسازی ناسرهها. در مطلبی که من نوشتم، شاید نکات خوبی هم بود که به آن اشاره نشده است و فقط به چند جمله که به زعم نویسنده -علی نوازش- خوب نبوده و توهینآمیز است، به صورت گزینشی و موردی اشاره شده است.
از نقد نمیترسم و اشتباه در هر کاری را امر طبیعی میدانم؛ چون سخت است مطلبی مورد پسند همه باشد. دوست دارم فضای نقد چنان باشد که نه منتقد اهل عیبجویی، ملامت و اتهام بستن باشد و نه انتقادشده، دلنازک بوده و زود از کوره در برود. مزهی نقد در ابتدا تلخ و گزنده است؛ اما با گذشت زمان شیرین خواهد شد. برخی نقزدنها و عیبجوییها که با نام نقد مطرح میشود، در اصل رواجدهندهی فساد، تخریب شخصیت، از بین برندهی اخلاق و فضیلت جامعه و مصداق بارز تهمت و غیبت است؛ اما انتقاد درست، خوب و دلسوزانه، موجب رشد، تعالی و تحولآفرین است.
آخرین حرفم این است که چون آدمها آزاد به دنیا میآیند، شرافت انسانی حکم میکند که رفتارهای آزاردهنده نداشته باشیم. برای همین، اگر این مطلب تند است، از منتقد پوزش میخواهم!