میان جبر و اختیار چه تفاوتهایی وجود دارد؟ آیا ما در انجام کارهایی که انجام میدهیم و یا بهتر بگوییم در تعیین سرنوشت خود آزاد استیم یا نه نوعی تعیُّن یا تعیینکنندگی برای ما وجود دارد. آيا اختيار و تعينگرايي علي با هم سازگارند؟ اين پرسش مهمترين پرسشي است که امروزه در کانون مباحث مربوط به اختيار خودنمايي ميکند. اين پرسش به اين دليل رخ منمايد که تعينگرايي علي ما را با دوراهي چالشبرانگيزي مواجه ميکند که انتخاب هر يک از راههاي آن، ما را به انکار اختيار سوق ميدهد: (۱) تعينگرايي علي يا صادق است يا صادق نيست، (۲) اگر تعينگرايي علي صادق باشد، اختيار نداريم؛ زيرا تمام کارهاي ما (از جمله اراده) نتيجهی تخلفناپذير علتهاي سابق خواهد بود، (۳) اگر تعينگرايي علي صادق نباشد، اختيار نداريم؛ زيرا همه رويدادها اتفاقي خواهند بود و در نتيجه نميتوان آنها را به فاعلي نسبت داد. به طور مثال برای بهتر روشن شدن این موضوع همین کارهای روزمرهی کسی که به دانشگاه برای درس خواندن میرود به راستی به ارادهی خود گام برداشته یا جبر باعث این موضوع شده است؟ این موضوع یا این گزارهها صدق و کذب شان میتواند، جای سوژه و ابژه را در امور این جهانی و دنیایی و در کل مناسبات تغییر دهد. زمانی که فرد بهعنوان فعال شناسا، اختیاری در امور خود ندارد خود به خود به راهی کشیده میشود که مقام ابژه را به خود میگیرد. در این دو موقعیت قرار گرفتن میتواند تفاوتهای زیادی را به وجود بیاورد. این موضوع جبر و اختیار بیشتر در بحثهای دینی مطرح می شود.
گروهی بر این باورند که شر و خیر از جانب خداوند است و هیچ راهی به جز تسلیم شدن در مقابل ارادهی او را نداریم. گروهی دیگر که خواستن و تعیین سرنوشت را در راستای ارادهی خداوند تفسیر کردند؛ همان جمله از تو حرکت و از خداوند برکت را برگزیدند؛ اما به راستی چرا چنین است؟ آیا ما در مقابل طبیعت مسخر شده ایم و چارهای جز تسلیم نداریم؟ این نظم بینظمی که در جامعه و سرنوشت ما حاکم است را میتوانیم درک کنیم و راه حلی برای بیرونرفت از این وضعیت اسفناک پیدا کنیم و یا نه این نظم برای ما قابل درک نیست و ما محکوم به وضعیتی استیم که در آن هستیم. چیزی که به نظر میرسد زندگی اجتماعی و مناسبات اجتماعی برساختهی انسانهاست. هستند بسیاری از مشکلاتی که جدیدا به وجود آمده اند و این مشکلات راه حل جدید میخواهند و با راههای حل قدیمی قابل حل و فهم نیستند. زندگی اجتماعی یا بهتر بگوییم انسانی، قوانین انسانیای را میطلبد که باید آن را تنظیم و طرحریزی کرد. با برنامهی معطوف به پیشرفت و درک درست میتوان تا حدی بر طبیعت و سرنوشت خود فایق شد.
تلاش برای تغییر وضعیت موجود نه بیفرمانی در مقابل طبیعت و خدای آن است و نه کاری است که عقوبت الهی را در پی داشته باشد. درک وضعیت اکنون زندگی اجتماعی خود و فهم ریشههای مشکلاتی که فعلا گریبانگیر کشور و مردم ما شده است ما را یک قدم به سوی حل مشکلات رهنمون میکند، اگر مشکلات فعلی در جامعه را نتیجهی عملکرد فاعلان این جامعه بدانیم و نه سرنوشت مقدر شده از سوی خداوند؛ نه عدالت خدا را زیر سوال برده ایم و نه صورت مسأله را پاک کرده ایم. میتوان از پرسشی از هستی آغاز کرد. آیا واقعا همین اوضاع احوالی که در آن به سر میبریم حق ماست از جهان هستی و یا نه میتوان دنیای دیگری را ساخت که هم خدا راضی باشد و هم خلق خدا. پس میتوان در راستای مخیر بودن در سرنوشت و یا اسیر بودن در انتخاب، انتخابها تا حد زیادی آزادانه عمل کرد. شناخت از وضعیت خود و سوال از وضعیت اکنون برای پیداکردن جایگاه واقعی خود در مناسبات این جهانی میتواند برای ما رهگشا باشد. همه چیز قرار نیست به صورت اتفاقی، رخ بدهد، گاهی باید برای رخ دادن واقعیتها کوشش کرد تا حداقل رفع مسؤولیتی شده باشد برای ما و جوابی داشته باشیم برای خدای این طبیعت زمانی که مورد بازخواست قرار میگیریم.