نیش‌دندان؛ تصویری از جهان سادیستی

رها احمدی
نیش‌دندان؛ تصویری از جهان سادیستی

فیلم نیش‌دندان یک فیلم درام یونانی است که در سال ۲۰۰۹ به کارگردانی یورگوس لانتی موس ساخته شد.

در شروع این فیلم، متوجه می‌شویم که با فضایی ساختگی روبه‌رو استیم؛ فضایی که آدم‌های موجود در آن، نقشی در ساختن آن ندارند؛ آن‌ها نمی‌توانند کنجکاوی داشته باشند و جهان را کشف کنند. این جهان در حال تعریف‌شدنی سوی‌مندانه برای شان است، دیگری، جهان، اشیا، اتفاق‌ها و رویداد‌های انسانی را برای شان تعریف می‌کند؛ یعنی در یک جهان تک‌صدایی قرار داریم که یک نفر می‌گوید جهان چیست و چگونه باید باشد.
یک پدر دکتاتور و سخت‌گیر که رفتار‌های سادیستی دارد و تمایل دارد که دیگران را آزار دهد. او با رفتار های سادیتسی خود احساس کنترل و توان‌مندی بر شرایط را می‌کند، هر اندازه که اعضای خانواده ضعیف‌تر باشند و برای ارضای نیازهای شان به پدر دکتاتور خود وابسته باشند، این پدر احساس قدرت بیش‌تری می‌کند.
در واقع در این فیلم، ما یک پدر دارای اختلال شخصیت سادیسمی را می‌بینیم که به هر طریقی، تلاش می‌کند مانع رشد فرزندانش شود و محیط را برای شان محدود کند. یکی از مکانیسم‌هایی که این پدر برای کنترل شرایط ایجاد کرده است، بازی‌های رقابتی است و در نتیجه‌ی آن به تعریف‌های دختر خوب و پسر خوب می‌رسیم. وقتی می‌گوییم دختر خوب و پسر خوب، در واقع این‌جا هدف شخصیت فرد است، نه رفتار او. وقتی یکی را می‌گوییم که دختر خوب است یا پسر خوب است؛ یعنی شخصیت خوبی دارد و وقتی فرد این جمله را می‌شنود، درک کلی‌ای نسبت به خودش پیدا می‌کند که او را در جایگاه خوب و یا بد قرار می‌دهد. در واقع این بازی‌ها برای این که فرزندان مهارت جدیدی را یاد بگیرند، انجام نمی‌شود، یا حواس خاصی در آن‌ها تقویت شود. این بازی‌های رقابتی به صورتی سوی‌مندانه انجام می‌شود تا احساس خوب‌نبودن و ارزش‌مند‌نبودن و ضعیف‌بودن را در افراد تثبیت کند.
اگر بخواهیم مراحل رشد روانی – اجتماعی فرزندان را بر اساس نظریه‌ی اریکسون ارزیابی کنیم، متوجه می‌شویم که فرزندان در مرحله‌ی اولیه‌ی رشد که اعتماد در برابر بی‌اعتمادی است، در مرحله‌ی بی‌اعتمادی باقی مانده اند؛ ‌آن‌ها احساس امنیت و اعتماد را نسبت به محیط و جهان پیرامون خود به دست نیاورده اند و در مرحله‌ی نوباوگی تثبیت شده انده، به آن‌ها گفته می‌شود اگر به حیاط نروی اتفاقی برایت نمی‌افتد؛ یعنی حیاط و بیرون و جهان جای ناامن و غیر قابل اعتماد است که نباید به آن وارد شد؛ هنگامی که فرد این مرحله را نتواند به درستی طی‌کند، نمی‌تواند وارد مراحل رشد روانی-اجتماعی بعدی شود و مراحل رشد خود را به صورت طبیعی طی نمی‌کند.
از سوی دیگر، در فیلم با مادری روبه‌رو استیم که در این مسیر هم‌دست همسر خود است و او دارای اختلال شخصیت سادیسمی است که از آزاررساندن و ضعیف نگه‌داشتن فرزندانش لذت می‌برد. در این فیلم ما با پدر و مادری روبه‌رو استیم که هر دو از اختلال شخصیت سادیسمی رنج می‌برند. قرارگرفتن فرزندان در این محیط باعث شده است که فرزندان نیز دچار این اختلال شخصیت سادیسمی و مازوخیستی شوند؛ مثلا یکی از فرزندان، معمولا بازی‌هایی را پیشنهاد می‌کند که منجر به دردکشیدن و درد‌ دادن به دیگران می‌شود و می‌گوید کسی برنده است که درد بیش‌تری را تحمل کند؛ یا این که هم‌دیگر را وادار می‌کنند، رفتارهایی را بر خلاف میل شان انجام دهند تا از این طریق بتوانند به اهداف خود برسند.
نقطه‌ی عطف داستان زمانی است که یکی از دختران به واسطه‌ی فیلمی جهان بیرون را می‌شناسد و کم کم دچار تعارض با پدر و مادر خود می‌شود، از آن پس ما شاهد رفتارهایی از این دختر هستیم که نشان‌دهنده‌ی برخورد فعالانه‌ی دختر با زندگی خویش است. در این‌جا دیگر گویا اعتمادی که دختر به پدر و مادر خود داشت، شکسته شده است. او تلاش می‌کند، تلفنی که مادرش به صورت مخفیانه از آن استفاده می‌کرد را پیدا کند و این باعث شد که گویا دختر با خودش فکر کند که انگار چیزهای ناشناخته‌ی زیادی وجود دارد که از آن‌ها بی‌اطلاع است. دختر قصه‌ی ما با دیدن این فیلم، تلاش می‌کند برای خودش هویت دیگری را پیدا کند و از خواهرش می‌خواهد که او را «بروس» صدا کند و از آن پس، می‌خواهد بروس باشد.
پدر به فرزندان گفته است که زمان رفتن و بیرون‌شدن از این فضا هنگامی ایجاد می‌شود که شما آمادگی اش را داشته باشید و زمانی شما آمادگی پیدا می‌کنید که دندان نیش شما بیفتد. تنها زمانی که دندان نیش افتاد، افراد آمادگی لازم برای بیرون‌شدن از خانه را پیدا کرده اند و زمانی که دندان نیش برآمد این آمادگی را دارند که رانندگی یاد بگیرند؛ آن زمان است که به وسیله‌ی ماشین، می‌توانند در جهان بیرون از خانه زندگی کنند.
در واقع ما در این فیلم آدم‌های بزرگسالی را می‌بینیم که کودک ابدی استند، آن‌ها با این که از نظر جسمی و سن تقویمی خود رشد کرده اند؛ ولی از نظر رشد عاطفی- روانی – اجتماعی خود کودک استند و کودک نگه‌داشته شده اند تا وسیله‌ای باشند برای احساس لذت پدر و مادر سادیسمی و خوک خود.
هنگامی که آنگلیکی پاپولیا، دختر بزرگ خانواده تنها راه خروج از این محیط و کشف دنیای بیرون را در نیش‌دندان خود می‌بیند، تصمیم می‌گیرد که به هر طریقی، این آمادگی را پیدا کند و در نتیجه با کندن دندان نیشش خود را از زندانی‌بودن در این محیط نجات می‌دهد.