اگر مروری به تاریخ افغانستان بیندازیم، پی میبریم که همیشه قدرت در پی حذف روشنفکران بوده است. حال این حذف به گونهی متفاوتتر ظهور کرده است. عدهای افراد داخل قدرت عصر ما همان شعبان بیمخهای عصر جدید در حال ظهورند و از آنجا که قدرت نظامی-سیاسی برای سرکوب ندارند، در فضای مجازی به حذف روشنفکری مشغول اند.
فرق نمیکند اینکه ما وسیله میشویم تا افکار عمومی نسبت به خودِ ما و یا هم دیگران تغییر کند؛ یا دیگران زمینهی آن را فراهم میکنند؛ این خودش حذف است. یکی از این رویکردها ترسیم چهرهای فاسد، ناکارآمد و منفعل از روشنفکران است که در این راستای سلبریتیهای روشنفکرنمای افغانی از هیچ کوششی فروگذار نکرده اند. خواستم این یادداشت را بنویسم و تقاضایی که دارم این است که به توهین و تحقیر متوصل نشوند.
در جامعهی امروز، انتقادی که به روشنفکران وارد است، عدم ارائهی راهکار برای مواردی است که نقدش میکنند؛ مثلا اگر روشنفکری به یک مدیر یا صاحبنظر بگوید بیکفایت، میگویند خوب پس کی مدیر باشد؟! خود تان بیایید مدیریت کنید یا یکی را معرفی کنید یا اینقدر غُر نزنید!
یکی از کارگردانان سینما، در پاسخ به نقدی که کردم گفت: «شما بروید یک فیلم پنجدقیقهای بسازید ببینیم چه میسازید؟ که اینقدر ایراد میگیرید.» این نوع استدلال در حقیقت مغلطهای است برای فرار از پاسخگویی و سوال را با سوال جواب دادن.
وظیفهی روشنفکر، دقیقا همین غُرزدن است؛ روشنفکر در هیچ «ایسمی» جای نمیگیرد و برای کسی کف نمیزند؛ از این رو است که مرغ سربریدهی عزا و شادمانی است.
روشنفکر نمیتواند بگوید که سیدرضا محمدی به کاوه جبران ارجحیت دارد، یا جمهوری بهتر از سلطنت است؛ زیرا زمانی که این ادعا را مطرح کند، آزادی را زیر پا گذاشته است و خود تبدیل به دیکتاتور شده است. روشنفکر مانند یک پاتولوژیست یا سونولوژیست، وظیفهاش آسیبشناسی است، نه درمان و نسخهپیچی. درمان و انتخاب روش درمانی، بر عهده متخصص مربوطه و نیز پذیرش بیمار است.
بحثِ دوم سلبریتی و اصالتِ اجتماعی است. بیشتر این سلبریتیهای روشنفکر دادخواهی برای هویتِ خود شان راهاندازی کردند تا بیشتر دغدغهی اجتماعی و سیاسی خود را نشخوار کنند نه مردم و کشور را.
هویت یکی از بحثهای مهم اجتماعی-سیاسی برای اقلیتهای قومی است. تثبیت هویت در ابعاد گوناگون از مقولههای ارزشی در افغانستان است. چنین تصور میکنم که یکی از آنها که گویا داکتر هم است، به عنوان سلبریتی روشنفکر که خودش نیز به آن پیوند دارد/داشت، از این روند حمایت میکند. او قومیت را گُه و گنس میخواند.
این روزها شاهد اظهارات همین سلبریتی روشنفکر در موضوعات اجتماعی-سیاسی استیم؛ اظهاراتی توأم با تاخت و تاز بر یک نسل از آدرس سلبریتیِ روشنفکری چون او غیر قابل تحمل است.
حقیقت این است که هنرمند باید دغدغهی اجتماعی داشته باشد؛ زیرا هنر از اساس بیانگر احساس جامعه در طول تاریخ است. با مرور تاریخ هنر در مییابیم که هنر نسبت به سیاست و حوادث اجتماعی واکنش نشان میدهد؛ یعنی سیاست و دغدغهی اجتماعی در هنر نمود پیدا میکند؛ اما سلبریتیهای روشنفکر افغانستانی ریاکار اند که از حوادث اجتماعی در جهت دیده شدن بیشتر خود و حاشیهپردازی استفاده میکنند. از طرفی به دولت میتازند و از طرف دیگر با دولت قرارداد همکاری میبندند. مردم را بیفرهنگ مینامد و قومیت را گُه و گنس و شاعر را ….. و زمانی که برندهی جایزه میشود/شده است، آن را به مردم تقدیم کرده و به رخ مردم میکشد.
از وضعیت اقتصادی مردم در شبکههای اجتماعی مینالد؛ ولی حاضر نیست از میلیونها پولی که از هنر و ادبیات به دست آورده است به کسی کمک کند. اینگونه سلبریتیهای روشنفکر مصداق بارز کلمه «پفیوز» اند.