آزادی و خیانت به آزادی

تقی حسینی
آزادی و خیانت به آزادی

نویسنده: سید محمد تقی حسینی

استقلال را با واژه‌هایی چون آزادی و خودمختاری بهتر می‌توان درک کرد. جوهر آزادی، همواره بر این بوده که بتوانیم آن گونه انتخاب کنیم که می‌خواهیم؛ زیرا خواسته ایم بدون اجبار، بدون زور، بدون بلعیده شدن در دستگاهی عظیم، آن گونه انتخاب کنیم. جوهر آزادی در این است که حق داشته باشیم مقاومت کنیم، عامه‌پسند نباشیم و به پای اعتقادات خود بایستیم؛ زیرا این اعتقادات را از خود می‌دانیم. این یعنی آزادی راستین و بدون آن هیچ نوع آزادی‌ای وجود ندارد و نه حتا توهمی از آزادی.

روسو، می گوید، کسی به راستی آزاد است که «آنچه را قادر به انجام رساندن آن است آرزو کند و آنچه را آرزو می‌کند به انجام برساند.» آزادی یعنی خواستن آنچه که واقعا خواستنی است. در این سرزمین، در روزی که صدمین سال استقلال و آزادی خود را تجربه می‌کند، کسی نمی‌پرسد که ما آزادی را برای چی گرفتیم؟ ما استقلال را به دست گرفتیم تا با آن چه کنیم؟ آزادی برای چی؟ این استقلال که خوار و خفیف و سرشکسته کردن انسان‌ها را در پی داشته و با آنان طوری رفتار کرده که گویی منشأ ارزش نیستند؛ استقلال است؟ حس شورانگیز قهرمانی به بلندای یک قرن رسیده؛ یک قرن بن‌بست، یک قرن آشفتگی و سراسیمگی، یک قرن تجربه‌ی ناموفق دولت‌های دموکرات و غیر دموکرات و سرانجام یک قرن بی‌نظمی و کشمکش داخلی.

این استقلال در مقایسه با استعمار به مراتب ضعیف‌تر و غیر قابل قبول‌تر است. آمده است که هیچ گاه کشور افغانستان استعمار نشده؛ دقیقا نقطه‌ی عطف داستان از همین جا شروع می‌شود. تجربه‌ی کشورهای استعمارشده، نشان می‌دهد که یکی از عامل‌های پیشرفت این کشورها همین وجود استعمار در کشور شان است. آن‌ها بدون این که یا با این که قهرمان‌سازی کنند، به دامن استعمار غلتیدند؛ این غلتیدن، باعث این شد که با شیوه‌های بهتر و بیشتر کشور و حکومت‌داری و سازوکار مدیریتی آشنا شوند. مردمان این سرزمین، زمانی که حس کردند، دیگر زمان این رسیده که می‌توانند اداره‌ی امور را به دست بگیرند، راهی برای استقلال پیدا کردند. آن‌گاه بود که با نگاهی به آینده و با روحیه‌ی جمعی، رو به استقلال آوردند.

در موارد بسیاری، شرایط خیلی بهتر از وضعیت اکنون ما در افغانستان دارند. آزادی به قیمت چی، استقلال در بدل چی؟ نافی آزادی با ارزش‌های انسانی نیستم؛ اما آزادی‌ای که به مدت صد سال نتوانسته، خوشبختی، رفاه، آسایش، حتا زندگی عادی را به ارمغان بیاورد را نمی‌خواهم. باید آزاد بود و آزادانه زیست. آزادی به معنای رعایت کردن حق دیگران، آزاد بودن تا حدی که حقوق دیگران حفظ شود. استقلال، آزادی‌ای بسیاری از مردمان این سرزمین گرفت؛

مدت‌های مدیدی این مردم را چونان موجوداتی در قفس نگه‌داری کرد و سرانجام به مرگ قهرمانانی منجر شد که سال‌ها به عنوان افسانه از زبان مردمان شنیده می‌شد. استقلال را زمانی می‌توان به جشن نشست که فرزندان این وطن به اختیار خود به صف نیروهای نظامی بپیوندند و نه از جبر زمان و روزگار. استقلال را می توان زمانی ستود که پاسپورت کشور مان حداقل بین همسایگان خود قابل اعتبار باشد. استقلال زمانی فضیلت است که دانشجویان افغانستانی در بلندی سکوهای علمی دست به سینه منتظر پخش شدن سرود ملی کشور شان باشند. در غیر آن، روز ۲۸ اسدها روزهایی استند به مانند روزهای دیگر که تنها تفاوتش تعطیل بودن آن روز است. آزادی را زمانی می‌توان به بلندای برج خلیفه فریاد زد که در کشور مان دیگر کسی ترس از دست دادن عزیزان خود را در مراسم شادی نداشته باشد.