
زمانی که موتر داشتم، یک نفر بودم؛ اما از روزی که بنا به دلایلی، موترم را در حویلی خانه پارک کردم، دو نفر شدم؛ حتما میپرسید چطور یک نفر، دو نفر میشود؟ میگویم!
از آنجا که نرخ تاکسیها و موترهای مسافربر کوچک در کابل، گران و تعیینناشده است، سعی میکنم با موترهای لینیای «تونس»، خودم را به مقصد برسانم. تلاشم این است که در چوکی پیش رو نشسته و کرایهی دو نفر را بپردازم؛ چون واقعا چوکی پیش رو، برای دو نفر نیست. موترهایی که چوکی پیش رویش خالی باشد، نیز کمتر گیر میآید؛ چون دخترخانمها و بانوان، برای دوری از گزند چشمچرانی و دستاندازی آقایان، تلاش دارند یک نفره و یا دونفره در چوکی اول سوار شوند.
اگر یکنفره باشند که خوب است؛ اما اگر دونفره باشند، راننده یا افرادی که روی ماشین تونس و بر عکس مینشینند، بیشتر آنها تلاش میکنند تا کمر یا باسن شان با دختر خانم اولی که در چوکی پیشرو و نزدیک راننده نشسته است، تماس داشته باشد. اگر زمینهی برخورد نبود، حین توقف موتر، این کار را برای ثانیهای هم که شده انجام دهند تا از شاهکار شان لذت ببرند!
سر سرک منتظر موتری استم که چوکی پیش رویش خالی باشد. تونسی میآید که چوکیهای پشت سرش پر؛ اما چوکی پیش رو خالی است. خوشحال شده و سوار میشوم. حین سوار شدن، راننده میگوید، کرایهاش دو نفر است کاکا. از کاکا گفتنش خوشم نمیآید؛ چون کلاه پوشیدهام، ماسک زده و خودم را کاملا پوشاندهام. از خودم میپرسم که چرا کاکا صدایم کرد، از کجا فهمید که ریشسفید شدهام؟ راستش همان گونه که خانمها «خاله» شدن را دیر باور میکنند، آقایان نیز «کاکا» بودن را نمیپذیرند؛ یا حداقل من اینگونه استم.
در همین فکر غرقم که راننده دوباره میگوید، گفتم کرایهاش دو نفر است؛ چون نمیتوانم مسافر دیگری سوار کنم. میپرسم، چرا؟ میگوید: «امروز ای ترافیکای خدا زده جریمه میکنن، موترایی ر که دو نفر د پیشرو شانده باشن.» هرچند خودم هر روز، مدعی دو نفر بودن بودم؛ اما این بار برایم جالب است، پولیس موترهایی را که دو نفر در پیش رو سوار کرده باشند، جریمه کند!
میپرسم، استاد جان اگر من کرایهی یک نفر را بدهم چطور میشود؟ وقتی تو کسی دیگر را قانونا سوار نمیتوانی، چرا من باید کرایهی دو نفر را بدهم؟ میگوید، کرایهاش همین است، اگر دوست نداری، پیاده شو! پرسیدم خوب، اگر کسی حاضر نباشد، کرایهی دو نفر را بدهد، شما چه میکنید؟ گفت، خالی میروم؛ ولی یک نفر را سوار نمیکنم؛ برای همین چوکی پیش رو خالی بود که شما سوار شدید! میپرسم، تا کی میخواهی به این کار ادامه دهی؟ میگوید همین یک بار را؛ چون این قانون که دائمی نیست، همین امروز اول صبح نیم ساعت- یک ساعت است، تمام میشود. او راست میگفت؛ چون هیچ وقت، دیگر پولیس ترافیک را آنجا و یا جایی دیگر ندیدم که موترها را به این دلیل جریمه کنند!
در همین گفتوگو بودیم که نزدیک بررسی پولیس یا همان «چِک پوینت» رسیدیم. موترها ایستاده است و پولیس ترافیک چند موتر را که دو نفر در چوکی پیش رو دارد، متوقف کرده و در حال نوشتن جریمه، یا جر و بحث با رانندهها است. نزدیک که میرسیم، از یکی از پولیسها با لهجهی شمالی میپرسم: «چه میکنی، قـومـندان»؟ نگاهی میاندازد و میگوید، میبینی که، جریمه مینویسم، میگویم، چرا؟ جواب میدهد، تخلف کرده اند و دو نفر در پیش روی شانده اند. «اینه خوبه که در موتر شما قانون رعایت شده است!»
دلم میخواهد بگویم: «قــومــندان مره که میبینی، یک نفر در قالب دو نفرم»؛ اما لاحول میخوانم. از تلاشی و بررسی پولیس که به سلامت میگذریم، به راننده میگویم، استاد تو یا باید از من کرایهی یک نفر را بگیری و یا کرایهی دو نفر را برایم پس بدهی.
میگوید، چطور؟ میگویم اگر جریمه میشدی چند باید میدادی؟ میگوید: «دقیق نمیدانم، شاید دوصد روپه خو باید میدادُم»، میگویم، برای همین میگویم، نه تنها از من کرایه نگیری، باید حداقل ۵۰ افغانی هم به عنوان تشکری بپردازی که در آن صورت، ۱۵۰ افغانی نیز فایده میکنی!
یکی از پشت سر میخندد و میگوید، «وله امیره خو بد هم نمیگی!» راننده کمی فکر میکند و میگوید که نه برادر! من از اول هم گفتم که کرایهی دو نفر را باید بدهی و شما هم قبول کردید، اگر سوار نمیشدید، خالی میآمدم؛ اما یک نفر را سوار نمیکنم. میپرسم چرا؟ قسم خوردی که حتما پیش رو یا باید دو نفر باشد و یا هیچ. میگوید، شاید قسم خورده باشم.
میگویم، استاد دو نفر پیش رو، سه نفر سر ماشین، چهار نفر در چوکی اول، سه نفر هم در چوکی آخر که دوازده نفر میشوند، خیلی زیاد نیست در حالی که باید هفت نفر در این موترها سوار شوند؛ اما شما پنج نفر اضافه سوار میکنید. راننده این بار کمی دقیقتر طرفم میبیند و میگوید: «شکمت پر اس، بیدر؛ با این وضع هم همیشه از صاحب موتر و تیل قرضدار استم، تو میگی که هفت نفر بشانُم». یکی از پشت سر میگوید: «سیر کَی از گرسنه خبر داره، از چیزی که بدم میآیه، این است که یک آدم اتوکشیده، یک بیچاره را نصیحت کنه و از تحمل کردن گرسنگی برایش بگویه.» میگویم: «بیدر گرسنه کدام است، سیر کی است؟ من هم یکی مثل شما استم، هشتم همیشه «گِرَو» نهم است، اتوکشیده هم نیستم، فقط تفاوتی که با شما دارم این است که صورتم را با سیلی سرخ نگه میدارم. تو چه خبرداری که من چه میکشم و چه میبینم؟»