
افغانستان دارای کمیت بزرگ ادیان و مذاهب مختلف است که تا همین چند سال پیش، شاهد کمترین تضاد و برخورد بین آن بودیم. با وجود آن که در سالهای اخیر بر مراکز علمی، مذهبی و تجمع گروههای مذهبی خاص در افغانستان حمله شد و انسانهای زیادی از بین رفتند؛ اما هنوز هم جنگ و یا تضاد مذهبی در کشور ما نهادینه نشده و مردم با حوصله و دقیق با آن برخورد میکنند. در این تساهل و مدارا که ریشه در قرنها زندگی کنار یکدیگر دارد، مردم باور دارند که آتش بیاران این معرکه چه کسانی اند و آبشخور آن در کجاست. با آنهم مردم میدانند که انسانکشی، خشونت و افراطگرایی از پدیدههای وحشتناک دوران معاصر است که خاور میانه و کشورهای مسلمان در سالهای اخیر و در قرن بیستویک تجربه کرده است.
پدیدهی خشونت و افراط گرایی دینی-مذهبی جدا از آن که یک پدیدهی سیاسی و معطوف به قراردادهای سیاسی و استخباراتی قدرتها و نهادهای بینالمللی نظام سلطه است، توسط برخی مراجع، توجیه اجتهادی و مشروعیت دینی-مذهبی نیز دارد. خشونتهای که با پوششهای کلامی، حقوقی و مستندات فقهی، حمایت تئوریکی میشود.
بدون شک-حد اقل در افغانستان-خواستگاه اصلی چنین خشونتها، حوزههای بوده است که جوانان عصیانگر علاقهمند به افراطگرایی را با انگیزه و مشروعیتبخشی تفکر دینی، برای کشتن انسانها بسیج و آنان را با مستندات دینی و فرهنگ مذهبی برای نابودی دیگران آماده میکنند.
همانگونه که ذکر شد، در سالهای اخیر، بارها بر مراکز علمی، مذهبی و تجمع جمعیتهای خاصی حمله شده است که امروز حمله بر درمسال سیکهـها در کابل، آخرین آن بود. نفاقهای قومی، مذهبی و دینی در تمام کشورهای دنیا از چنین رویدادها سرچشمه گرفته و مشتعل شده است. اکثر چنین رویدادهایی ریشه در آنسوی مرزها داشته و مسؤولین امنیتی، حملهی امروز را نیز کار شبکهی حقانی میدانند. شبکهی که در پاکستان است. کشوری که از بدترین نوع جنگ و تضادهای مذهبی در منطقه رنج میبرد و سالها است که پیروان مذاهب مختلف به بهانههای گوناگون به جان یکدیگر میافتند. درگیریهای که خشونت لجام گسیخته و زیادی در آن وجود دارد. درگیریهای طولانی و تاریخی که با تأسف، بیش از هر چیز دیگر، ریشه در منافع سیاسی دارد. در هندوستان نیز تضادهای مذهبی وجود دارد که چندی پیش مشتعل؛ اما به سرعت توسط دولت آن کشور، سرکوب شد. جنگهای مذهبی و دینی در دنیا نشان داده است که هرگز موجب تأمین منافع حتا ترویج کنندگان آن نبوده؛ اما در کشوری مثل پاکستان همیشه شعله ور بوده است.
هر چند تمام حملههای گذشته در کابل، ریشه در تنفر مذهبی داشت و برای راهاندازی جنگهای مذهبی بود؛ اما حملهی امروز نمیتواند معطوف به ایجاد جنگ مذهبی باشد و فقط محصول افراطگرایی و تنفر دینی است که آبشخور آن نیز رقابتهای منطقهای، سیاسی و تضادهای دینی- مذهبی است. کشورهای زیادی در منطقه سالها تلاش میکنند که با ایجاد جنگهای نیابتی با رنگ و لعاب تفکر دینی- مذهبی، قدرت و برتری خود را به یکدیگر ثابت کنند. از نقش کنترل کننده بر جهان اسلام تا تسلط بر شاهرگهای اقتصادی و صادرات نفت در دنیا. تکلیف پاکستان هم که با ما مشخص است و این کشور هرگز دوست ندارد، همسایهی حرفناشنو و مستقل داشته باشد تا احیانا ادعای مالکیت بر مرزهایش داشته و با رقیبان هماهنگ شود. برای این، هیچ وقت این کشورها اجازهی راه یابی تفکر یا مطالعات عمیق دینی با اصالت به ارزشهای مثل حقوق بشر، حق حیات، حق داشتن گرایشهای دینی-مذهبی و آزادی اندیشه را نداده اند تا ارزشهای انسانی در منابع و متون دینی جستجو و برای نهادینه شدن آن تلاش شود.
هیچ وقت کوشش نشده است تا به دور از دسته بندیهای کلامی مثل کفر و مسلمان، شیعه و سنی، هندو و مسیحی و… به صورت نظاممند و دقیق در متون دینی مطالعه و نظام فکری، حقوقی نوین بر بنیاد کرامت انسان نهادینه شود، بر عکس با تئوریزه کردن خشونت و افراطگرایی، درصدد کشتن انسانهای بیشتر برای به مقصود رسیدن سیاسی اند. مردم افغانستان چنانچه تذکر رفت، برای آن که سالهای طولانی بدون تضاد مذهبی-دینی در کنار یکدیگر زندگی کرده اند، به تمام این جنگها «نه» گفته اند؛ اما این نمیتواند دائمی باشد.
راه حل آن است که افراد نخبه و آگاه مذاهب و ادیان مختلف، هوشیار باشند و در دام کسانی نیفتند که جز ویرانی افغانستان چیز دیگری در سر ندارند.